Dictiornary-Farsi | شروع به جرم محال | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
atemmpting the imposible	شروع به جرم محال


Other Matches

impossible offence	جرم محال
apagoge	احاله به محال
assignee	محال علیه
reduction to absurdity	احاله به محال
absurdly	بطور محال
drawee	محال علیه
Granting the impossibility that . . .	بفرض محال که ...
reduction to absurdity	تعلیق به محال
third person of a transfer	محال علیه
reductio ad absurdum	تعلیق بامر محال
to wait one's leisure	منتظرفرصت محال بودن
set up	مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
reductive ad absurdum	روش اثبات بطلان استدلال ازطریق محال بودن نتیجه ان
start off	شروع کردن شروع شدن
presentment	ارائه برات از دارنده ان به محال علیه جهت قبولی نویسی یا محیل جهت پرداخت
launching area	منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
initiation	شروع کار شروع
weeping willow design	طرح بید مجنون [الهام گرفته شده از درخت بید مجنونی که خصوصا در فرش های قاب قابی و چهار محال استفاده می شود.]
drawers	محال علیه برات برات کش
drawer	محال علیه برات برات کش
retour sans protet	اعلامی که برات کش به دارنده برات میکند مبنی براین که در صورت نکول برات از طرف محال علیه ان رابدون پروتست به وی بازگرداند و به این ترتیب برات کش نمیتواند به عذراین که اعتراض نکول به عمل نیامده است از پرداخت وجه سرباز زند
openings	شروع
kick off	شروع
inchoation	شروع
incipience or ency	شروع
beginnings	شروع
beginning	شروع
kick-off <idiom>	شروع
Redo it. Do it over again.	از سر شروع کن
onset	شروع
get-go <idiom>	شروع
open fire	شروع
opening	شروع
right of begin	حق شروع
inception	شروع
set in	شروع کردن
set out	شروع بکارکردن
launch an attack	شروع حمله
initialed	نقط ه شروع
put in hand	شروع کردن
incipit	شروع و اغاز
proceed with deliberations	شروع مذاکرات
line of departure	خط شروع حمله
dozier	شروع به فسادکرده
scratch line	خط شروع مسابقه
restart	شروع دوباره
kick off	شروع حمله
starter	شروع کننده
restart	شروع مجدد
to strike into	شروع کردن
starters	شروع کننده
rise and shine	شروع بیداری
lis mota	شروع دعوی
jump off	شروع بحمله
initial point	نقطه شروع
jump off	شروع حمله
initials	نقط ه شروع
germinating	شروع به رشدکردن
germinates	شروع به رشدکردن
germinated	شروع به رشدکردن
germinate	شروع به رشدکردن
sortie	شروع حرکت
sorties	شروع حرکت
burgeons	شروع برشدکردن
burgeoning	شروع برشدکردن
burgeoned	شروع برشدکردن
resumption	تجدید شروع
alphas	اغاز شروع
alpha	اغاز شروع
initialling	نقط ه شروع
initialled	نقط ه شروع
initialing	نقط ه شروع
initial	نقط ه شروع
outbreak	شروع حادثه
outbreaks	شروع حادثه
began	شروع کرده
origin	نقطه شروع
origins	نقطه شروع
burgeon	شروع برشدکردن
value	نقط ه شروع
embarking	شروع کردن
embarked	شروع کردن
embark	شروع کردن
firing line	خط شروع تیراندازی
attempts	شروع به جرم
attempting	شروع به جرم
attempted	شروع به جرم
hash mark	خط شروع مسابقه
attempt	شروع به جرم
embarks	شروع کردن
commencer	شروع کننده
cold start	شروع سرد
values	نقط ه شروع
valuing	نقط ه شروع
commencing	شروع کردن
commences	شروع کردن
commenced	شروع کردن
commence	شروع کردن
doziest	شروع به فسادکرده
dozy	شروع به فسادکرده
attempted theft	شروع به سرقت
headstart	امتیاز در شروع
take up <idiom>	شروع کردن
embark upon	شروع کردن
warm start	شروع گرم
trig	خط شروع مسابقه
beginning of message	شروع پیغام
get off on the wrong foot <idiom>	بد شروع کردن
beginning of message	شروع پیام
come to <idiom>	شروع کاری
get one's feet wet <idiom>	شروع کردن
take up <idiom>	شروع یک سرگرمی
take on <idiom>	شروع به همکاری
touch off <idiom>	شروع کاری
start in <idiom>	شروع کار
shove off <idiom>	شروع ،ترک
set about <idiom>	شروع کردن
kick off <idiom>	شروع کردن
here goes nothing <idiom>	آماده شروع
get the ball rolling <idiom>	شروع چیزی
beginning of negotiations	شروع مذاکره
zero	محل شروع
streek	شروع کردن
start key	کلید شروع
splash line	خط شروع غواصی
starting platform	سکوی شروع
starting gate	دروازه شروع
starting block	سکوی شروع
start bit	بیت شروع
start element	عنصر شروع
start of taxt	شروع متن
start of heading	شروع عنوان
zeroes	محل شروع
zeros	محل شروع
tee off	شروع کردن
start signal	علامت شروع
terminus a que	نقطه شروع
gates	دروازه شروع اسکی
gate	دروازه شروع اسکی
begun	شروع کرده یا شده
to start from the beginning [to start afresh]	از آغاز شروع کردن
commencement of employment	زمان شروع اشتغال
som	شروع پیام essage
redoing	شروع مجدد از ابتدا
redoes	شروع مجدد از ابتدا
redo	شروع مجدد از ابتدا
to start [for]	شروع کردن رفتن [به]
to break into a run	شروع کردن به دویدن
redone	شروع مجدد از ابتدا
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom>	شروع به دعوی کردن
to start	شروع کردن به دویدن
staging area	منطقه شروع عملیات
to open fire	شروع به اتش کردن
launching area	منطقه شروع حمله
launch an attack	اجرای حمله شروع تک
track production	شروع تعقیب هدف
trailhead	نقطه شروع مسیر
kick off	شروع مسابقه فوتبال
tune up	شروع باواز کردن
warm up	شروع کردن به کار
self-starter	خودبخود شروع شونده
self-starters	خودبخود شروع شونده
line haul	کشیدن نخ در شروع ماهیگیری
to gather way	شروع بحرکت کردن
proem	مقدمه سخنرانی شروع
preflight	قبل از شروع پرواز
postponemnet of inception	تعویق شروع کار
post time	زمان شروع اسبدوانی
post position	محل اسب در شروع
pitch in	شروع به خوردن غذاکردن
pipe up	شروع به نی زدن کردن
thrust line	خط شروع حمله ناگهانی
open fire	شروع به تیراندازی کردن
to f. a laughing	شروع بخنده کردن
To start from scratch .	از هیچ شروع کردن
initial point	نقطه شروع عملیات
dday	روز شروع بکاری
d day	روز شروع عملیات
start the ball rolling <idiom>	شروع انجام کار
start up <idiom>	بازی را شروع کردن
redid	شروع مجدد از ابتدا
burst advertising	شروع تبلیغات شدید
bomb out	شروع شیرجه از هواپیما
attempting to steal	شروع کردن به سرقت
attempting to inflict injury	شروع به ایراد جرح
attempter	شروع کننده به جرم
do up	شروع بکار کردن
knuckle down <idiom>	مشتاقانه شروع به کارکردن
come to blows <idiom>	شروع به جنگیدن کردن
dig in <idiom>	شروع به خوردن کردن
get down to <idiom>	رسیدن به نقطه شروع
get in on the ground floor <idiom>	ازابتدا شروع کردن
get off the ground <idiom>	شروع خوب داشتن
get set <idiom>	آماده شروع شدن
h hour	ساعت شروع عملیات
gather sternway	شروع به عقب رفتن
gather headway	شروع به جلو رفتن
flying start	شروع مسابقه اتومبیلرانی
attempted murder	شروع به قتل عمد
playtime	موقع شروع نمایش