Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Search result with all words
ostensible
شریک فاهری در CL کسی را گویند که اسمش در ضمن اسم شرکتی اعلام شود و یا عملا" در اداره ان دخالت کند که در این حالت مشئوولیت او در برابر کسانی که به ایت اعتبار او را شریک پنداشته اند درست مانند شرکاواقعی است هر چند که درواقع سهمی نداشته باشد
Other Matches
king's evidence
گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
over capitalised
براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
controlled company
شرکتی که تحت کنترل شرکتی باشد
thingummy
اسمش
volt ampere meter
دستگاه اندازه گیری توان فاهری توان فاهری سنج
It has built up quite a reputation.
اسمش خوب دررفته
early warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early-warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
His name is on the tip of my tongue.
اسمش الان سرزبانم است
practicably
عملا
actually
عملا
in practice
عملا"
to all intents and purposes
عملا
practically
عملا"
bodily
عملا
on the job
عملا
I cant remember her name .
اسمش یادم نیست ( نمی آید )
put away
ضربه محکم از بالای سر حذف حریف اسمش
alerting service
قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
This is plain highway robbery .
این که اسمش لخت کردن است ( پول زیادی گرفتن )
nominal partner
شریکی که درسود و زیان شرکت سهیم نیست و فقط از اسمش استفاده میشود
yokefellow
شریک شریک زندگی
partnering
شریک کردن شریک
partners
شریک کردن شریک
partnered
شریک کردن شریک
partner
شریک کردن شریک
resident school
مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
apparent recession
انحراف سمت فاهری ژیروسکوپ انحراف فاهری محور ژیروسکوپ
they say
گویند
the story goes
گویند
it is said that
گویند که
the report goes
چنین گویند
people say
مردم می گویند
What do the others say?
دیگران چه می گویند؟
That is what I call a scientist . There is a scientist for you .
به این می گویند دانشمند
he was a partner with me
با من شریک یا انباز بود شریک من بود
estate in joint tenancy
در CLواگذاری ملکی را به دو یا چندنفر گویند
He is said to be very rich .
می گویند خیلی پولدار است
metonymical
دارای صنعتی که انراmetonym گویند
everything is good in its season
<proverb>
گویند که هرچیز به هنگام خوش است
democratic party
یکی از دو حزب بزرگ سیاسی ایالات متحده امریکا که به صورت فعلیش از 8281 تاسیس شده لیکن از 7871 عملا" موجود بوده است
participatory
شرکتی
joint
شرکتی مشاع
a company of good standing
شرکتی با اعتبار
Freepost
پرداختبهایتمبرنامهتوسط شرکتی
ignoring
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignores
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignored
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignore
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
end bulb
انتهای اعصاب در پوست یا مخاط که به ان endcopuscle نیز می گویند
the common wealth of massachusette
چهار ایالت کنتاکی وماساچوست و ویرجینیا وپنسیلوانیا را گویند
alburnum
طبقه دوم شیره برکه که انراsapwood نیزمی گویند
to hold a share in a business
در شرکتی سهمی داشتن
row
[ردیف بافت در عرض فرش که گاه به آن رجشمار نیز می گویند.]
defacto recognition
شناسایی دوفاکتو شناسایی سیاسی کشوری که عملا" مستقل ودارای حق حاکمیت است ولی به عللی نمیتواند یا نمیخواهد به تعهدات بین المللی خود
clearing house
شرکتی که چکها را نقد می نماید
stockist
فرد یا شرکتی که کالای خاصی را
to have a holding in a company
در شرکتی دارائی سهام داشتن
clearing houses
شرکتی که حسابها راتسویه میکند
clearing house
شرکتی که حسابها راتسویه میکند
stockists
فرد یا شرکتی که کالای خاصی را
office grapevine
سخن چینی
[در دفتری یا شرکتی]
To lay the foundation of a company.
پایه واساس شرکتی راریختن
corporative
وابسته بشخصیت حقوقی شرکتی
Apple Computer Corporation
شرکتی که کامپیوترهایی مانند II Apple
clearing houses
شرکتی که چکها را نقد می نماید
pidgin english
انگلیسی دست وپا شکسته وامیختهای که چینی هابدان سخن می گویند
to shake up
[a company]
<idiom>
سازمان
[شرکتی را ]
اساسا تغییر دادن
recapitalize
ترکیب سرمایه شرکتی راتغییر دادن
developers
شخص یا شرکتی که نرم افزار می نویسد
developer
شخص یا شرکتی که نرم افزار می نویسد
condominiums
اعمال حاکمیت مشترک دو یا چند کشور بریک سرزمین را به نحو اشاعه گویند
condominium
اعمال حاکمیت مشترک دو یا چند کشور بریک سرزمین را به نحو اشاعه گویند
outward
فاهری
seeming
فاهری
formfitting
فاهری
surfaced
فاهری
apparent
فاهری
surfaces
فاهری
outwards
فاهری
nominal
فاهری
self styled
فاهری
self-styled
فاهری
superficially
فاهری
skin deep
فاهری
surface
فاهری
holding company
شرکتی که سایر شرکتها را تحت کنترل دارد
notify party
فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
freighter
فرد یا شرکتی که حمل کالا راانجام میدهد
corporator
گروه یا شرکتی که شخصیت حقوقی داشته باشد
freighters
فرد یا شرکتی که حمل کالا راانجام میدهد
privates
متعلق به شخصی یا شرکتی بودن , غیر عمومی
associated company
شرکتی که 05درصد سرمایه ان متعلق به دیگری است
private
متعلق به شخصی یا شرکتی بودن , غیر عمومی
factoring agent
فرد یا شرکتی که اسناد تجاری را تنزیل مینماید
classical economics
نظرپیروان ان عدم دخالت دولت در امور اقتصادی است وپیروان ان را اقتصادیون کلاسیک گویند
atlantis
جزیرهای که سابقا گویند درمغرب جبل الطارق وجودداشته و در اثر زلزله بدریافرورفته است
exteriorize
فاهری دانستن
externality
احوال فاهری
engineering stress
تنش فاهری
apparent resistivity
مقاومت فاهری
indicated horsepower
توان فاهری
externalizes
فاهری ساختن
glitz
گیرایی فاهری
apparent luminosity
درخشندگی فاهری
false horizon
افق فاهری
false parallax
پارالاکس فاهری
admittance
هدایت فاهری
apparent error
خطای فاهری
apparent diameter
قطر فاهری
impedance
مقاومت فاهری
apparent density
تکاتف فاهری
apparent magnitude
قدر فاهری
apparent motion
حرکت فاهری
apparent power
توان فاهری
apparent horizon
افق فاهری
externalizing
فاهری ساختن
externalised
فاهری ساختن
superficial
سرسری فاهری
artificial daylight
فلق فاهری
apparent wind
باد فاهری
assentation
رضایت فاهری
external
فاهری پدیدار
externals
فاهری پدیدار
apparent velocity
سرعت فاهری
externalises
فاهری ساختن
externalising
فاهری ساختن
externalized
فاهری ساختن
prime facie evidence
قرائن فاهری
externalize
فاهری ساختن
pepper corn rent
اجاره فاهری
bulk gravity
چگالی فاهری
proprietary company
شرکتی که سهام ی ن دردسترس عموم گذارده نشده است
thirds
شرکتی که سرویس میدهد به سیستمی فروخته شده از یک شخص
letter-box company
شرکتی
[درپناهگاه مالیاتی]
که تنها صندوق پستی دارد
third
شرکتی که سرویس میدهد به سیستمی فروخته شده از یک شخص
cybercafe
شرکتی که حاوی چند ترمینال متوسط به اینترنت است
to overcapitalize a company
سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه واقعی ان براورد کردن
escheat
در CLاراضیی را گویند که پس ازفوت مالک به علت عدم وجودوراث قانونی به مالکیت دولت درمی اید
unlawful assembly
در CL سه نفر یا بیشتر را گویند که به قصد ارتکاب اعمالی که مخل اسایش و امنیت جامعه است گرد هم ایند
mutual funds
شرکتی که بکار خرید سهام شرکتهای دیگر مبادرت کند
mutual fund
شرکتی که بکار خرید سهام شرکتهای دیگر مبادرت کند
coupling impedance
مقاومت فاهری پیوست
extern
فاهری واقع در خارج
capacitive resistance
مقاومت فاهری خازن
apparent solar year
سال فاهری شمسی
masquerading
قیافه فاهری بخوددادن
masquerades
قیافه فاهری بخوددادن
masqueraded
قیافه فاهری بخوددادن
terrain relief
شکل فاهری زمین
soil morphology
شکل فاهری خاک
volt ampere hour meter
کنتور مصرف فاهری
masquerade
قیافه فاهری بخوددادن
simulative
دارای شباهت فاهری
reactance
مقاومت فاهری خازنها
inductive impedance
مقاومت فاهری القائی
inductive resistance
مقاومت فاهری القایی
impedance matrix
ماتریس مقاومت فاهری
impedance ratio
نسبت مقاومت فاهری
on the surface
فاهری نمادادن رودادن
redesign
سر وصورت فاهری دادن به
input impedance
مقاومت فاهری اولیه
pro forma
منباب فاهر فاهری
of the surface
فاهری نمادادن رودادن
most favored nation
کشورهایی را گویند که در صورتی که یکی از لنها امتیازی را به کشور دیگر بدهد سایرین نیزبخودی خود دارای ان امتیازبشوند
holding company
شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
relief
شکل فاهری و پست و بلندی
mechanical move
حرکت مکانیکی یا فاهری شطرنج
apparent solar
روز شمسی فاهری روزشمسی
inductive impedance
مقاومت فاهری با جزء القائی
indicated airspeed
سرعت فاهری نسبت به هوا
exteriors
فاهری واقع در سطح خارجی
impedance compensator
متعادل کننده مقاومت فاهری
apparent precession
انحراف فاهری محور ژایرو
exterior
فاهری واقع در سطح خارجی
stationery
شرکتی که حاوی مط الب نوشتنی , کاغذهای مخصوص , پاکت نامه , برچسب و..... باشد
associated
شریک
compatriot
شریک
compatriots
شریک
consort
شریک
consorted
شریک
consorting
شریک
backer
شریک
accessorial
شریک
privy
شریک
associates
شریک
counterparts
شریک
counterpart
شریک
pals
شریک
pal
شریک
associate
شریک
consorts
شریک
associating
شریک
partaker
شریک
company
شریک
companies
شریک
partners
شریک
partnering
شریک
participant
شریک
pardner
شریک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com