Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
downstream radius of crest
شعاع انحنای ستیغ در پایاب شعاع انحنای ستیغ در پایین دست
Other Matches
centre of crest circle
مرکز انحنای ستیغ
crest elevation
فرازای ستیغ تراز ستیغ
actinoid
دارای شعاع مانند شعاع
point of no return
نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
creset
ستیغ
cresting
ستیغ
crests
ستیغ
crest
ستیغ
image field curvature
انحنای میدان
instep
انحنای روی پا
curvature of space
انحنای فضا
arch center for crest
مرکزانحنای ستیغ
included angle of crest
فرجه ستیغ
summit
ستیغ اوج
summits
ستیغ اوج
crown
ستیغ سره
crowns
ستیغ سره
central angle at crest
فرجه ستیغ
hollow
موج با انحنای زیاد
hollows
موج با انحنای زیاد
cambers
انحنای جلوی اسکی
camber
انحنای جلوی اسکی
barbs
انحنای قلاب ماهیگیری
barb
انحنای قلاب ماهیگیری
arch center for crest
مرکز قوس ستیغ
ridge
مرز تیغ یا ستیغ
ridges
مرز تیغ یا ستیغ
arch center for crest
مرکز خمیدگی ستیغ
sagging
انحنای کیل ناو از وسط
crown
ستیغ نیمرخ مهره طاق
crowns
ستیغ نیمرخ مهره طاق
clubhouse turn
انحنای پیست اسبدوانی پس ازخط پایان
bend
خمش فشاری انحنای لوله زانویی
over the falls
مستقیما روی انحنای موج شکننده
banked turn
انحنای پیست اتومبیلرانی بطرف داخل
hooks
ماهیگیری قسمت گود انحنای موج
hook
ماهیگیری قسمت گود انحنای موج
lordosis
انحنای زیاد ستون فقرات بطرف جلو
banking track
انحنای پیست دوچرخه سواری بطرف داخل
banked track
پیست اتومبیلرانی با انحنای برجسته پیست انحناداربرجسته دوچرخه سواری
rayless
بی شعاع
beams
شعاع
ray
شعاع
radius
شعاع
radius of curvature
شعاع خم
beam
شعاع
catenary
شکم دادگی زنجیر یا سیم انحنای زنجیر
radius gage
شابلون شعاع
radiometer
شعاع سنج
ionic ray
شعاع یونی
light ray
شعاع نور
radius vector
شعاع حامل
radius of gyration
شعاع چرخش
radius
شعاع دایره
electron beam
شعاع الکترون
within a radius of .kilometre
تا شعاع 6 کیلومتر
effective radius
شعاع موثر
schwarzschild radius
شعاع شوارتزشیلد
radiate
شعاع افکندن
radius of a well
شعاع یک چاه
radius of action
شعاع عمل
radius of curvature
شعاع خمیدگی
radius of extrados
شعاع برونسو
radius of giration
شعاع چرخش
radius of giration
شعاع ژیراسیون
radius of influence
شعاع تاثیر
radius of curvature
شعاع انحناء
hydraulic radius
شعاع هیدرولیک
image ray
شعاع تصویر
light beam
شعاع نور
radius of curvatupe
شعاع انحناء
radius of intrados
شعاع درونسو
radius of action
شعاع اثر
radius
شعاع عملیات
gyoradius
شعاع چرخش
mean radius
شعاع میانه
short swing
پیچهای با شعاع کم
stellate
شعاع دار
an incident ray
شعاع ساقط
average radius
شعاع میانه
covalent radius
شعاع کووالانسی
corner radius
شعاع کنج
nuclear radius
شعاع هسته
casualty radius
شعاع تلفات
triradiate
دارای سه شعاع
bohr radius
شعاع بور
atomic radius
شعاع اتم
semidiameter
شعاع دایره
atomic radius
شعاع اتمی
radiated
شعاع افکندن
radiates
شعاع افکندن
radiating
شعاع افکندن
ionic radius
شعاع یونی
radially
شعاع وار
radial of a well
شعاع یک چاه
short range
با شعاع عمل کم
main beam
شعاع اصلی
short-range
با شعاع عمل کم
average radius
شعاع میانگاه
flat
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
radiant
شعاع گستر درخشان
intermediate range
با شعاع عمل متوسط شعاع عمل متوسط
wood ray
شعاع اوندی چوبی
van der waals radius
شعاع وان در والس
searchlight sonar
سونار شعاع باریک
very short
شعاع عمل خیلی کم
very long
شعاع عمل زیاد
sea room
شعاع مانور دریایی
pencilled
پرتوی شعاع دار
light ray bending
انحراف شعاع نور
casualty radius
شعاع تولید تلفات
effective radius of a well
شعاع موثر چاه
double beam
شعاع مضاعف نور
radius of convergence
شعاع همگرایی
[ریاضی]
damage radius
شعاع خطر مین
destruction radius
شعاع تخریب مین
damage radius
شعاع منطقه خسارت
light beam recorder
ثبات شعاع نور
medium range
با شعاع عمل متوسط
pi
نسبت پیرامون به شعاع دایره
cruising range
شعاع عمل هواپیما یا کشتی
sea room
شعاع عمل دریایی ازاد
visibility range
شعاع عمل دیدبانی یا دید
long-distance
با شعاع عمل زیاد طولانی
long distance
با شعاع عمل زیاد طولانی
pencil beam
شعاع نور بسیار باریک
vector
شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
isodose
دارای تابش یا اشعه برابر هم شعاع
supporting range
شعاع عمل یکانهای پشتیبانی کننده
vectors
شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
spherical coordinate system
[with constant radius]
دستگاه مختصات کروی
[با شعاع ثابت]
vectorial
شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
diffraction
تجزیه نور در اثر تداخل انحنای نور انکسار نور
angle of incidence
زاویه بین شعاع تابش و عمود به صفحه
intruders
هواپیمای دو موتوره توربوجت دریایی با شعاع عمل زیاد
intruder
هواپیمای دو موتوره توربوجت دریایی با شعاع عمل زیاد
range
تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
ranges
تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
ranged
تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
bend allowance
فاصله خطی اضافی روی ورقه ها برای ایجاد خم هایی با شعاع معین
glideslope
شعاع رادیویی سیستم فرود باالات دقیق برای ایجاد یک راهنمای قوی
ogive
شکل حاصل از منحنی مدارسیارهای که شعاع ان به تدریج زیاد شده تا سرانجام به خط راست تبدیل میگردد
radius of integration
شعاع ترکیب عمل جنگ افزارهای معمولی با جنگ افزار اتمی
minimum range
حداقل شعاع عمل دستگاه یا برد حداقل
beam
عرض ستون نور نورافکن شعاع نور
beams
عرض ستون نور نورافکن شعاع نور
fording
عبور از پایاب شناوری پایاب
downstream shell
توده پایاب خاکریز پایاب
downstream fill
توده پایاب خاکریز پایاب
hydraulic radius
شعاع ابی که برابر است باسطح خیس شده به محیط خیس شده
court style
سبک کورت
[دوره جدیدتری از سبک گوتیک شعاع ساز و گوتیک در فرانسه]
fords
پایاب
ford
پایاب
shoal
پایاب
shoals
پایاب
forded
پایاب
downstream
در پایاب
downstream fill
پشته پایاب
downstream shell
پشته پایاب
crossing site
محل پایاب
downstream face
نمای پایاب
downstream batter
میل پایاب
rock toe
سنگچین پایاب
wading crossing
عبور از پایاب
trapezoidal end sill
استانه پایاب ذوذنقهای
fordability
قابلیت پایاب داشتن
downstream profile at crown
نیمرخ پایاب در کلید
deep fording
عبوراز پایاب عمیق
downhaul
پایین کشیدن رشته پایین کشنده
depresses
پایین دادن لوله پایین اوردن
depress
پایین دادن لوله پایین اوردن
down
سوی پایین بطرف پایین
vertically
از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
crossing area
منطقه گذار منطقه پایاب
down stairs
پایین
lowered
پایین تر
vide infara
پایین
shortest
پایین تر
lower
پایین
lower
پایین تر
shitu
پایین
flattest
پایین
below
پایین
dowm
پایین
flat
پایین
beneath
پایین تر
lowering
پایین تر
shorter
پایین تر
down
پایین
short
پایین تر
sub-
یا پایین تر
low level
پایین
lower limit
حد پایین
low
پایین
lower most
پایین تر
bottom
پایین
de-
پایین
lowers
پایین تر
neath or neath
پایین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com