English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
radius of influence شعاع تاثیر
Other Matches
actinoid دارای شعاع مانند شعاع
downstream radius of crest شعاع انحنای ستیغ در پایاب شعاع انحنای ستیغ در پایین دست
point of no return نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
beams شعاع
radius شعاع
beam شعاع
radius of curvature شعاع خم
rayless بی شعاع
ray شعاع
effective radius شعاع موثر
radius شعاع عملیات
radius of action شعاع اثر
average radius شعاع میانگاه
radius of curvatupe شعاع انحناء
radius of curvature شعاع انحناء
radiates شعاع افکندن
radius شعاع دایره
radiate شعاع افکندن
semidiameter شعاع دایره
radiated شعاع افکندن
short swing پیچهای با شعاع کم
radiating شعاع افکندن
radius vector شعاع حامل
radius of intrados شعاع درونسو
triradiate دارای سه شعاع
short-range با شعاع عمل کم
short range با شعاع عمل کم
radius of giration شعاع ژیراسیون
stellate شعاع دار
radius of giration شعاع چرخش
radius of extrados شعاع برونسو
within a radius of .kilometre تا شعاع 6 کیلومتر
radius of curvature شعاع خمیدگی
schwarzschild radius شعاع شوارتزشیلد
radius of action شعاع عمل
image ray شعاع تصویر
corner radius شعاع کنج
average radius شعاع میانه
main beam شعاع اصلی
covalent radius شعاع کووالانسی
light ray شعاع نور
light beam شعاع نور
ionic ray شعاع یونی
hydraulic radius شعاع هیدرولیک
ionic radius شعاع یونی
electron beam شعاع الکترون
gyoradius شعاع چرخش
radius of gyration شعاع چرخش
mean radius شعاع میانه
an incident ray شعاع ساقط
radius gage شابلون شعاع
radially شعاع وار
atomic radius شعاع اتم
radial of a well شعاع یک چاه
atomic radius شعاع اتمی
radius of a well شعاع یک چاه
radiometer شعاع سنج
nuclear radius شعاع هسته
bohr radius شعاع بور
casualty radius شعاع تلفات
radiant شعاع گستر درخشان
medium range با شعاع عمل متوسط
intermediate range با شعاع عمل متوسط شعاع عمل متوسط
pencilled پرتوی شعاع دار
very short شعاع عمل خیلی کم
radius of convergence شعاع همگرایی [ریاضی]
effective radius of a well شعاع موثر چاه
double beam شعاع مضاعف نور
casualty radius شعاع تولید تلفات
wood ray شعاع اوندی چوبی
light ray bending انحراف شعاع نور
searchlight sonar سونار شعاع باریک
sea room شعاع مانور دریایی
damage radius شعاع خطر مین
very long شعاع عمل زیاد
damage radius شعاع منطقه خسارت
destruction radius شعاع تخریب مین
light beam recorder ثبات شعاع نور
van der waals radius شعاع وان در والس
pencil beam شعاع نور بسیار باریک
sea room شعاع عمل دریایی ازاد
pi نسبت پیرامون به شعاع دایره
cruising range شعاع عمل هواپیما یا کشتی
visibility range شعاع عمل دیدبانی یا دید
long-distance با شعاع عمل زیاد طولانی
long distance با شعاع عمل زیاد طولانی
vector شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
vectorial شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
isodose دارای تابش یا اشعه برابر هم شعاع
supporting range شعاع عمل یکانهای پشتیبانی کننده
spherical coordinate system [with constant radius] دستگاه مختصات کروی [با شعاع ثابت]
vectors شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
angle of incidence زاویه بین شعاع تابش و عمود به صفحه
influencing تاثیر
sensation تاثیر
sensations تاثیر
influx تاثیر
influxes تاثیر
effect تاثیر
influences تاثیر
impressiveness تاثیر
influence line خط تاثیر
forcefulness تاثیر
forcibly با تاثیر
effecting تاثیر
influence تاثیر
influenced تاثیر
effected تاثیر
adaphorous بی تاثیر
hank تاثیر
effectiveness تاثیر
semplice بی تاثیر
hanks تاثیر
efficacy تاثیر
affection تاثیر
intruder هواپیمای دو موتوره توربوجت دریایی با شعاع عمل زیاد
intruders هواپیمای دو موتوره توربوجت دریایی با شعاع عمل زیاد
aerates در تحت تاثیر
bear تاثیر داشتن
impressionability تاثیر پذیری
efficacity درجه تاثیر
efficacity تاثیر سودمندی
impressed تاثیر کردن بر
impress تاثیر کردن بر
impressible تاثیر پذیر
impresses تاثیر کردن بر
size effect تاثیر اندازه
impressional تاثیر کننده
aerated در تحت تاثیر
aerate در تحت تاثیر
inductive influence تاثیر القائی
coefficients ضریب تاثیر
coefficient ضریب تاثیر
influence value ضریب تاثیر
influence value ارزش تاثیر
field effect با تاثیر میدانی
impressing تاثیر کردن بر
wallydraigle تاثیر پذیر
hit-and-run <idiom> تاثیر ناگهانی
influencing تاثیر کردن بر
make an impression تاثیر گذاشتن
affected [by] <adj.> تحت تاثیر
concerned [by] <adj.> تحت تاثیر
efficacy درجه تاثیر
efficiency درجه تاثیر
influenced تاثیر کردن بر
touched تحت تاثیر
afair تاثیر کردن
bears تاثیر داشتن
after-effect تاثیر بعدی
influence تاثیر کردن بر
effectiveness تاثیر بخشی
effectiveness میزان تاثیر
aerating در تحت تاثیر
influences تاثیر کردن بر
after-effects تاثیر بعدی
ship influence تاثیر عبور کشتی
without prejudice بدون تاثیر به اینده
insalutary تاثیر روحی بد اب و هوا
counteracts متقابلا" تاثیر گذاشتن
impressed : تحت تاثیر قراردادن
impress : تحت تاثیر قراردادن
edaphic تحت تاثیر خاک
impresses : تحت تاثیر قراردادن
action تاثیر اثر جنگ
impressing : تحت تاثیر قراردادن
counteracted متقابلا" تاثیر گذاشتن
actions تاثیر اثر جنگ
counteract متقابلا" تاثیر گذاشتن
bacterization تحت تاثیر باکتری
cost effectiveness تاثیر بخشی هزینه
alcoholism تاثیر الکل در مزاج
counteracting متقابلا" تاثیر گذاشتن
ranges تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
range تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
ranged تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
like water off a duck's back <idiom> بی تاثیر ،بدون تغیر عقیده
affected تحت تاثیر واقع شده
weather worn تحت تاثیر هوا در امده
photothropism جنبش در تحت تاثیر روشنایی
vulcanization تحت تاثیر حرارت اتشفشانی
iteraction تاثیر چند چیز بر یکدیگر
alcoholize تحت تاثیر الکل دراوردن
austral تحت تاثیر باد جنوبی
infusive دارای قوه نفوذ یا تاثیر
reacted تحت تاثیر واقع شدن
to be i. with an idea فکری در کسی تاثیر نمودن
applies تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
apply تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
applying تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
import دخل داشتن به تاثیر کردن در
imported دخل داشتن به تاثیر کردن در
importing دخل داشتن به تاثیر کردن در
react تحت تاثیر واقع شدن
reacting تحت تاثیر واقع شدن
cost effectiveness analysis تحلیل تاثیر بخشی هزینه ها
reacts تحت تاثیر واقع شدن
bacterize تحت تاثیر باکتری قراردادن
unbiased تحت تاثیر واقع نشده
bend allowance فاصله خطی اضافی روی ورقه ها برای ایجاد خم هایی با شعاع معین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com