English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (28 milliseconds)
English Persian
thimblerig شعبده بازی کردن
Search result with all words
to make a trick با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
Other Matches
jingo کلمه که شعبده بازان در موقع شعبده بازی بکار میبرند
trick شعبده بازی
tricked شعبده بازی
tricking شعبده بازی
conjury شعبده بازی
jugglery شعبده بازی
misplay بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
juggled شعبده
juggles شعبده
juggling شعبده
juggle شعبده
fire-eaters شعبده باز
magic lanterns فانوس شعبده
fire-eater شعبده باز
magic lantern فانوس شعبده
legerdemain حیله شعبده
lantmagic فانوس شعبده
thimblerigger شعبده باز
jugglers شعبده باز
juggler شعبده باز
fire eater شعبده باز
lanternist فانوس شعبده باز
fire-eaters شعبده بازاتش خور
fire-eater شعبده بازاتش خور
cole چشم بند شعبده باز
fire eater شعبده باز اتش خوار
dissolving views منظرههای محوشده درفانوس شعبده
The conjurer made the rabbit disappear . شعبده باز خرگوش را غیب کرد
shinny بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
megascope یکجور فانوس شعبده که تصویرهای بزرگ روی پرده می اندازد
harlequinade بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
gamesmanship مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
game وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
shinney بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
kiss in the ring بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
dib ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
fire fight ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
inning گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
quibbled زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibble زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbles زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbling زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
to play fair مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
harlepuinade نمایش لال بازی ودلقک بازی
crampet game بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
charlatanic امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
playact رل بازی کردن
play-acting بازی کردن
gallant زن بازی کردن
playing رل بازی کردن
rinks یخ بازی کردن
bump بازی کردن
twiddling بازی کردن
rink یخ بازی کردن
play-act بازی کردن
moves بازی کردن
miscast بد بازی کردن
move بازی کردن
headwork با سر بازی کردن
plays رل بازی کردن
playing بازی کردن
twiddles بازی کردن
play بازی کردن
played رل بازی کردن
twiddled بازی کردن
moved بازی کردن
toys بازی کردن
play-acted بازی کردن
plays بازی کردن
played بازی کردن
To be acting. To put it on . رل بازی کردن
play رل بازی کردن
play-acts بازی کردن
toy بازی کردن
twiddle بازی کردن
actuble بازی کردن
foxes روباه بازی کردن تزویر کردن
foxing روباه بازی کردن تزویر کردن
fox روباه بازی کردن تزویر کردن
shinny شینی بازی کردن
play تفریح بازی کردن
personify رل دیگری بازی کردن
favouritism پارتی بازی کردن
shinney شینی بازی کردن
trick حقه بازی کردن
played تفریح بازی کردن
taw تیله بازی کردن
personifying رل دیگری بازی کردن
fornicates : فاحشه بازی کردن
fornicated : فاحشه بازی کردن
mountebanks حقه بازی کردن
mountebank حقه بازی کردن
fornicate : فاحشه بازی کردن
tricked حقه بازی کردن
personifies رل دیگری بازی کردن
personified رل دیگری بازی کردن
plays تفریح بازی کردن
spar مشت بازی کردن
fornicating : فاحشه بازی کردن
sparred مشت بازی کردن
spars مشت بازی کردن
gambled سفته بازی کردن
playing تفریح بازی کردن
tricking حقه بازی کردن
to skip rope بند بازی کردن
left-handed با دست چپ بازی کردن
gambles سفته بازی کردن
showboat نمایشی بازی کردن
kite سفته بازی کردن
to play ball توپ بازی کردن
piddles باخوراک بازی کردن
to play marbles مهره بازی کردن
spoofs حقه بازی کردن
piddled باخوراک بازی کردن
prevaricating زبان بازی کردن
prevaricates زبان بازی کردن
piddle باخوراک بازی کردن
ski اسکی بازی کردن
prevaricated زبان بازی کردن
flimflam حقه بازی کردن
To play cards . ورق بازی کردن
skied اسکی بازی کردن
to play at chess شطرنج بازی کردن
kites سفته بازی کردن
to look oneself again پشم بازی کردن
misplay ناشیانه بازی کردن
to make love عشق بازی کردن
palter زبان بازی کردن
yo-yo یویو بازی کردن
yo-yos یویو بازی کردن
to fly a kite سفته بازی کردن
fences شمشیر بازی کردن
fence شمشیر بازی کردن
spoof حقه بازی کردن
skis اسکی بازی کردن
to play for love سر هیچ بازی کردن
prevaricate زبان بازی کردن
equivocating زبان بازی کردن
equivocates زبان بازی کردن
to play soccer فوتبال بازی کردن
start up <idiom> بازی را شروع کردن
court عشق بازی کردن
drab جنده بازی کردن
drabber جنده بازی کردن
drabbest جنده بازی کردن
gamble سفته بازی کردن
bowl باتوپ بازی کردن
criminal court عشق بازی کردن
to bill and coo بوسه بازی کردن
war game بازی جنگ کردن
bowls باتوپ بازی کردن
to play football فوتبال بازی کردن
playact در تاتر بازی کردن
play fair مردانه بازی کردن
skate اسکیت بازی کردن
play out تا اخر بازی کردن
cards ورق بازی کردن
skated اسکیت بازی کردن
card ورق بازی کردن
equivocated زبان بازی کردن
skates اسکیت بازی کردن
equivocate زبان بازی کردن
teeters الله کلنگ بازی کردن
teetering الله کلنگ بازی کردن
to play computer games بازی های کامپیوتری کردن
teetered الله کلنگ بازی کردن
to toy with one's food با غذای خود بازی کردن
game سرگرمی دوربازی بازی کردن
teeter الله کلنگ بازی کردن
fowling روبه بازی یادوروئی کردن
to spar at each other باهم مشت بازی کردن
footle لودگی یا بازی کردن پایگکوبی
see-saw الا کلنگ بازی کردن
To spend recklessly ( prodigally ) . گشاد بازی کردن ( ولخرجی )
To play ones part . نقش خودرا بازی کردن
philander زن بازی کردن دنبال زن افتادن
play cat and mouse with someone <idiom> موش و گربه بازی کردن
sport نمایش تفریحی بازی کردن
acted بازی کردن نمایش دادن
act بازی کردن نمایش دادن
warm up دست گرمی بازی کردن
to play up درست و حسابی بازی کردن
to play square راست وحسینی بازی کردن
see-sawed الا کلنگ بازی کردن
see-sawing الا کلنگ بازی کردن
see-saws الا کلنگ بازی کردن
carpetbag سیاست بازی ودغلکاری کردن
To play (trifle) with someones feeling. با احساسات کسی بازی کردن
to pay at addor even بازی طاق یا جفت کردن
to play for love تفریحی یا عشقی بازی کردن
to play at d. تخته نرد بازی کردن
sported نمایش تفریحی بازی کردن
sports نمایش تفریحی بازی کردن
warm up <idiom> گرم کردن (برای بازی)
speculating احتکارکردن سفته بازی کردن
speculates احتکارکردن سفته بازی کردن
romp با جیغ وداد بازی کردن
speculated احتکارکردن سفته بازی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com