English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
headquarters شعبه مرکزی اداره مرکزی
Other Matches
head office اداره مرکزی
post offices اداره مرکزی پست
post office اداره مرکزی پست
general posr office اداره مرکزی پست در لندن
cpu time مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
central متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
scotland yard اداره مرکزی جدیدی برای شهربانی لندن در کناررود تایمز بنا شده است اداره جنایی که نام اختصاری ان cid میباشد نیز جزء این سازمان است
integrated محیط اداره که همه عملیات با کامپیوتر مرکزی انجام می شوند
paching central سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
headquarters اداره کل اداره مرکزی
scotland yard نام کوچهای در لندن که اداره مرکزی شهربانی لندن در ان قراردارد
central postal directory دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
subhome office شعبه اصلی یک اداره
cores مرکزی
axial مرکزی
core مرکزی
centre pocket مرکزی
central مرکزی
centerline خط مرکزی
centrical مرکزی
focal line خط مرکزی
central pumping station مرکزی
cl خط مرکزی
focal مرکزی
central sulcus شیار مرکزی
central position قرارگاه مرکزی
central government حکومت مرکزی
central limit theorem قضیه حد مرکزی
central head فشار مرکزی
central office دفتر مرکزی
central load بار مرکزی
central bank بانک مرکزی
centrically بطور مرکزی
centre game بازی مرکزی
central station نیروگاه مرکزی
central site سایت مرکزی
central terminal پایانه مرکزی
central processor پردازشگر مرکزی
central processor پردازنده مرکزی
central processing unit واحدپردازنده مرکزی
central position وضعیت مرکزی
centrifugal گریز از مرکزی
axial pressure فشار مرکزی
centralist مرکزی نگر
centralists مرکزی نگر
centralized plan پلان مرکزی
central heating گرمایش مرکزی
concourse تالار مرکزی
eccentricity برون مرکزی
eccentricities برون مرکزی
mainframe پردازنده مرکزی
boost coil کوئل مرکزی
central focusing wheel چرخهزوم مرکزی
center گروه مرکزی
central fissure شیار مرکزی
central gyrus شکنج مرکزی
central convolution شکنج مرکزی
central control desk میزفرمان مرکزی
central city شهر مرکزی
central canal مجرای مرکزی
central heating حرارت مرکزی
nuclei لب هسته مرکزی
nucleus لب هسته مرکزی
center distance فاصله مرکزی
center base میدان مرکزی
mainframes پردازنده مرکزی
centripetal جانب مرکزی
three center bonding پیوند سه مرکزی
fovea centralis فرورفتگی مرکزی
three centred curve منحنی سه مرکزی
subcentral زیر مرکزی
state government دولت مرکزی
spherical angle زاویه مرکزی
holding company شرکت مرکزی
central کامپیوتر مرکزی
centrosymmetric متقارن مرکزی
centrum جسم مرکزی
fore and aft center line خط مرکزی سراسری
head office دفتر مرکزی
centralism مرکزی نگری
central تلفن چی مرکزی
directrix خط تیر مرکزی
axis of the bore محور مرکزی لوله
cores هسته مرکزی مفتول
core هسته مرکزی مفتول
multicenter binding پیوند چند مرکزی
the middlands استانهای مرکزی انگلستان
center وسط ونقطه مرکزی
center of gravity axis محور ثقل مرکزی
cento سازمان پیمان مرکزی
naves تالار مرکزی صحن
heliocentric system دستگاه خورشید مرکزی
unit central processing واحد پردازش مرکزی
precentral gyrus شکنج پیش مرکزی
golds دایره مرکزی هدف
scandinavian defence دفاع متقابل مرکزی
rimland حومه ناحیه مرکزی
conurbation شهر مهم مرکزی
downtown قسمت مرکزی شهر
heartland منطقه مرکزی وحیاتی
heartlands منطقه مرکزی وحیاتی
conurbations شهر مهم مرکزی
centred وسط ونقطه مرکزی
centre وسط ونقطه مرکزی
centers وسط ونقطه مرکزی
centered وسط ونقطه مرکزی
statolatry حمایت ازقدرت مرکزی
gold دایره مرکزی هدف
GHQ مخفف ستاد مرکزی
centre counter defence دفاع متقابل مرکزی
central planning برنامه ریزی مرکزی
inner city بخش مرکزی شهر
vertical center line illusion خطای خط قائم مرکزی
inner cities بخش مرکزی شهر
one shot pump پمپ روغن مرکزی
central heating system دستگاه حرارت مرکزی
measures of central tendency اندازههای گرایش مرکزی
central tendency measures اندازههای گرایش مرکزی
central mass storage انباره انبوه مرکزی
central processing unit واحد پردازش مرکزی
centre pawns پیادههای مرکزی شطرنج
Central African Republic جمهوری آفریقای مرکزی
central control panel تابلوی مرکزی کنترل
German Central Bank بانک مرکزی آلمان
cns دستگاه عصبی مرکزی
geocentric system دستگاه زمین مرکزی
geocentric دوران زمین مرکزی
nave تالار مرکزی صحن
central planning team تیم طرح ریزی مرکزی
pecan درخت گردوی امریکای مرکزی
pecans درخت گردوی امریکای مرکزی
central railway station ایستگاه مرکزی راه اهن
keel ستون عرضی مرکزی ناو
osset اریایی نژادان قفقاز مرکزی
organization of central american states سازمان دول امریکای مرکزی
geothermal وابسته به حرارت مرکزی زمین
Ivory Coast کرانهی مرکزی و غربی افریقا
keels ستون عرضی مرکزی ناو
high asia قسمت بلند و مرکزی امریکا
umbilical واقع در نزدیکی ناف مرکزی
center spot نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
geocentric دارای مرکزی در زمین زمینی
king's yellow مارهای صیادجوندگان امریکای مرکزی
central food preparation facility کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
radian زاویه مرکزی قوس دایره
x ring دایره مرکزی هدف تیراندازی
sweet spot قسمت مرکزی راکت یا چوب
directrix خط مرکزی منطقه اتش توپ
geothermic وابسته به حرارت مرکزی زمین
danish gambit گامبی دانمارکی در بازی مرکزی شطرنج
totalitarianism رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
totalism رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
wing section بخش مرکزی یا پانل خارجی بال
abneural واقع در مقابل دستگاه مرکزی عصب
centralized آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
central air data مرکز تهیه اطلاعات هوایی مرکزی
statism تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
slovak نژاد اسلواک ساکن قسمت مرکزی چکوسلواکی
center شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
cpu Unit Processing Central واحد پردازش مرکزی
balkline spot نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
C.I.A مخفف عبارت سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا
centre شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centers شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centered شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
crom قسمت مجتمع اکثر تراشههای واحدپردازش مرکزی
centred شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
object که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objected که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objecting که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct objects که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
indirect objects که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
zero point نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
objects که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
log بوسیله ترمینال به کامپیوتر مرکزی پیش از دستیابی به برنامه یا داده .
multistation access unit buH مرکزی برای اتصال کابلهای شبکه Token Ring
star network topology شبکهای از چندین ماشین که هر گره آن به hub مرکزی وصل است
parnassian نام کوهی در یونان مرکزی که اختصاص داشت به الهه شعر
tulip design طرح گل لاله [گاه اطراف ترنج مرکزی را با آن تزئین می کنند.]
logs بوسیله ترمینال به کامپیوتر مرکزی پیش از دستیابی به برنامه یا داده .
bank rate مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
microprocessors مدار مجتمع که حاوی تمام قط عات واحد پردازش مرکزی
peripheral قطعه خارجی پردازنده مرکزی که حاوی خصوصیات جانبی است
collections ایستگاهی که دادههای جمع شده را به نقط ه مرکزی ارسال میکند.
microprocessor مدار مجتمع که حاوی تمام قط عات واحد پردازش مرکزی
collection ایستگاهی که دادههای جمع شده را به نقط ه مرکزی ارسال میکند.
coaxed کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
coaxes کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
coaxing کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
coax کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
decentralized data processing پردازش داده و ذخیره سازی در چند مرحله ونه در یک محل مرکزی
co axial cable کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
input output bound شرایطی که در ان سرعت واحدپردازش مرکزی به دلیل عملیات ورودی و خروجی کم میشود
topology توپولوژی شبکه که تمام وسایل به یک کابل و به hub مرکزی وصل هستند
cores 1-حافظه مرکزی کامپیوتر. 2-روش ذخیره سازی غیر فرار در کامپیوترهای قدیمی
core 1-حافظه مرکزی کامپیوتر. 2-روش ذخیره سازی غیر فرار در کامپیوترهای قدیمی
wrap round engine موتور توربوجت متشکل ازقسمت مرکزی ان که با کانال رم جت مجزایی احاطه شده است
common flow afterburner توربوفن تقویت شده [که در آن جریانهای مرکزی و محیطی بعد از پس سوز با یکدیگرترکیب می شوند.]
processor ریزپردازنده جدا در سیستم که حاوی توابع خاصی تحت کنترل پردازنده مرکزی است
problem program برنامهای که به هنگام قرارگرفتن واحد پردازش مرکزی در حالت مسئله اجرا میشودبرنامه مسئلهای
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com