English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (13 milliseconds)
English Persian
lope شلنگ انداختن تاخت رفتن
loped شلنگ انداختن تاخت رفتن
lopes شلنگ انداختن تاخت رفتن
loping شلنگ انداختن تاخت رفتن
Other Matches
hose شلنگ
hosed شلنگ
hoses شلنگ
hosing شلنگ
flex hose شلنگ
flexible hose شلنگ
strides شلنگ زدن
striding شلنگ زدن
stride شلنگ زدن
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
lopped باتنبلی حرکت کردن شلنگ برداشتن
lopping باتنبلی حرکت کردن شلنگ برداشتن
lops باتنبلی حرکت کردن شلنگ برداشتن
lop باتنبلی حرکت کردن شلنگ برداشتن
extravasate ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
canter تاخت
gallops تاخت
gallop تاخت
cantering تاخت
galloped تاخت
attacks تاخت
attacked تاخت
canters تاخت
cantered تاخت
attack تاخت
raiding تاخت و تاز
to sweep down on تاخت کردن
invaders تاخت و تازگر
raided تاخت و تاز
brattle تاخت چهارنعل
inburst تاخت وتاز
raid تاخت و تاز
inbreak تاخت و تاز
galloped تاخت کردن
raids تاخت و تاز
gallop تاخت کردن
invasions تاخت و تاز
inruption تاخت وتاز
hand gallop تاخت ملایم
gallops تاخت کردن
inroad تاخت و تاز
incursion تاخت و تاز
invasions تاخت وتاز
to run across or against بکسی تاخت
invasion تاخت و تاز
irruptive تاخت وتازکننده
invasion تاخت وتاز
incursions تاخت و تاز
invader تاخت و تازگر
onset تاخت و تاز
attacks تاخت و تاز یورش
ravage تاخت و تاز ویرانی
attacked تاخت و تاز یورش
invasive تاخت وتاز کننده
ravaged تاخت و تاز ویرانی
ravaged تاخت وتاز کردن
incursive تاخت و تاز امیز
ravages تاخت و تاز ویرانی
attack تاخت و تاز یورش
ravages تاخت وتاز کردن
ravaging تاخت و تاز ویرانی
ravage تاخت وتاز کردن
raid تک سریع تاخت و تاز
forays تاخت و تاز کردن
ravaging تاخت وتاز کردن
overruns تاخت و تاز کردن
overrunning تاخت و تاز کردن
overrun تاخت و تاز کردن
foray تاخت وتاز کردن
invade تاخت و تاز کردن در
foray تاخت و تاز کردن
invaded تاخت و تاز کردن در
invading تاخت و تاز کردن در
invades تاخت و تاز کردن در
raids تک سریع تاخت و تاز
raiding تک سریع تاخت و تاز
lope تاخت حرکت خرامان
loped تاخت حرکت خرامان
forays تاخت وتاز کردن
lopes تاخت حرکت خرامان
loping تاخت حرکت خرامان
raided تک سریع تاخت و تاز
bring down به زمین انداختن حریف انداختن شکار
raiding party قسمت مامور دستبرد یا تاخت
galloper عراده توپ سبک تاخت کننده
pussyfoot دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
to outflank an army گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
you have no option but to go چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
horrify بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifying بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
golden horde سپاهیان مغول که در قرن سیزدهم اروپای شرقی رامورد تاخت و تاز قرار دادند
mouch راه رفتن دولادولاراه رفتن
let down پایین انداختن انداختن
trots یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
parade سان رفتن رژه رفتن محل سان
paraded سان رفتن رژه رفتن محل سان
parades سان رفتن رژه رفتن محل سان
parading سان رفتن رژه رفتن محل سان
billiard point در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
attacks مبادرت کردن به تاخت کردن
invades تک کردن تاخت و تاز کردن
invading تک کردن تاخت و تاز کردن
invade تک کردن تاخت و تاز کردن
attack مبادرت کردن به تاخت کردن
attacked مبادرت کردن به تاخت کردن
invaded تک کردن تاخت و تاز کردن
bottoms ته انداختن
brush finish خط انداختن
hews انداختن
overthrows بر انداختن
hewing انداختن
hewed انداختن
hew انداختن
spills انداختن
overthrown بر انداختن
to skips over انداختن
overthrowing بر انداختن
overthrow بر انداختن
to pick off تک تک انداختن
bottom ته انداختن
to play a searchlight انداختن
overthrew بر انداختن
deracination بر انداختن
to put back پس انداختن
spilling انداختن
spilled انداختن
deleted انداختن
deletes انداختن
thrusts انداختن
thrusting انداختن
thrust انداختن
spilled or spilt انداختن
benite به شب انداختن
deleting انداختن
rut خط انداختن
ruts خط انداختن
spill انداختن
delete انداختن
blobs لک انداختن
blob لک انداختن
hitching انداختن
hitches انداختن
hitched انداختن
hitch انداختن
felled انداختن
let fall انداختن
fell انداختن
felling انداختن
fells انداختن
omit انداختن
omits انداختن
hurls انداختن
hurled انداختن
hurl انداختن
leave out انداختن
lay away انداختن
lash vt انداختن
jaculate انداختن
fling انداختن
flinging انداختن
flings انداختن
omitted انداختن
omitting انداختن
to draw lots انداختن
to fire off a postcard انداختن
to hew down انداختن
to lay by the heels بر انداختن
to leave out انداختن
to let drop انداختن
to let fall انداختن
retroject پس انداختن
floriate گل انداختن در
hewn انداختن
souse انداختن
relegating انداختن
relegates انداختن
relegated انداختن
relegate انداختن
run home جا انداختن
slings انداختن
slinging انداختن
sling انداختن
emplace جا انداختن
launching به اب انداختن
launched به اب انداختن
launch به اب انداختن
throw انداختن
string زه انداختن به
stagger از پا انداختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com