Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
natant
شناور یامتحرک دراب
Other Matches
catamarans
نوعی کلک یاجسم شناور دراب ادم بددهن وماجراجو
catamaran
نوعی کلک یاجسم شناور دراب ادم بددهن وماجراجو
floating base
ناولجستیکی شناور یا کاروان لجستیکی شناور دریایی
floated
شناور شدن شناور بودن
float
شناور شدن شناور بودن
floats
شناور شدن شناور بودن
icebergs
کوه یخ شناور توده یخ شناور
iceberg
کوه یخ شناور توده یخ شناور
gulls
هدف شناور فریبنده سطحی هدف دروغین شناور
gull
هدف شناور فریبنده سطحی هدف دروغین شناور
submers
دراب فروبردن
wade
دراب راه رفتن
wading
دراب راه رفتن
to bring grist to the mill
نان دراب دارد
trims
موقعیت قایق دراب
soaks
دراب فرو بردن
soak
دراب فرو بردن
trimmest
موقعیت قایق دراب
trim
موقعیت قایق دراب
souse
دراب غوطه ورشدن
waded
دراب راه رفتن
wades
دراب راه رفتن
emulsioned
ذرات چربی دراب
emulsions
ذرات چربی دراب
emulsioning
ذرات چربی دراب
emulsion
ذرات چربی دراب
trims
موقعیت تخته موج دراب
trimmest
موقعیت تخته موج دراب
bleb
حباب هوا دراب یاشیشه
there is nothing like leather
هر که نقش خویشتن بیند دراب
stagnicolous
زندگی کننده دراب راکد
trim
موقعیت تخته موج دراب
sloshing
دراب چلپ وچلوپ کردن
sloshes
دراب چلپ وچلوپ کردن
slosh
دراب چلپ وچلوپ کردن
ready solubility in water
امادگی برای زودحل شدن دراب
mountains influnce climate
کوه دراب و هوا تاثیر دارد
halobiont
موجود زیست کننده دراب شور
kill devil
طعمه ساختگی که دراب چرخ میخورد
submerging
دراب فرو بردن زیر اب کردن
adjusting to water
حرکت در هوا هنگام فرود دراب
submerges
دراب فرو بردن زیر اب کردن
submerged
دراب فرو بردن زیر اب کردن
submerge
دراب فرو بردن زیر اب کردن
dowses
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
dowsed
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
douse
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
dousing
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
doused
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
douses
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
ducks and drakes
پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
duck and drake
پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
lee board
تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
vessel
شناور
free swimming
شناور
pontoons
پل شناور
vessels
شناور
drift ice
یخ شناور
flying bridge
پل شناور
float bridge
پل شناور
bouyant foundation
پی شناور
buoyant
شناور
pontoon
پل شناور
floating fundation
پی شناور
floating
شناور
floaty
شناور
floating bridge
پل شناور
on the float
شناور
floats
شناور
float
شناور
above water
<adj.>
شناور
nectonic
شناور
afloat
شناور
pack ice
یخ شناور
ballcocks
شناور
ballcock
شناور
floated
شناور
dipped electrode
الکترود شناور
carburetor float
شناور کاربراتور
antisurface
ضد ناوهای شناور
bouyancy pump
پمپ شناور
bouyant foundation
پایه شناور
barges
تراده شناور
barged
تراده شناور
boomed
دستگاه شناور
vessels
یگان شناور
vessel
یگان شناور
bay
پل رابط در پل شناور
bayed
پل رابط در پل شناور
bays
پل رابط در پل شناور
baying
پل رابط در پل شناور
adrift
شناور مهارشده
fluxed electrode
الکترود شناور
floating aquatics
ابزیان شناور
floating audress
نشانی شناور
plunger piston
پیستون شناور
plunge valve
سوپاپ شناور
phytoplankton
گیاهان شناور
floating charactep
دخشه شناور
floating dock
حوض شناور
levitative
شناور در هوا
floating grid
شبکه شناور
floating gyro
ژایرو شناور
nekton
جانور شناور
floating point
با ممیز شناور
floating point
ممیز شناور
natatores
مرغان شناور
life bouy
رهنمای شناور
floater
جسم شناور
float well
چاه شناور
oil slicks
نفت شناور
oil slick
نفت شناور
zooplankton
جانوران شناور
dipping enamel
لعاب شناور
dipping varnish
لاک شناور
submersible pump
پمپ شناور
submergible pump
پمپ شناور
immersion thermometer
دماسنج شناور
drifting mine
مین شناور
float guage
اشل شناور
floating mine
مین شناور
pontoon bridge
پل شناور قایقی
float into position
شناور شدن
float test
ازمون شناور
float valve
دریچه شناور
ice field
یخزار یخ شناور
plunger
پیستون شناور
boom
دستگاه شناور
immersion heaters
اب گرم کن شناور
buoy
رهنمای شناور
immersion heater
اب گرم کن شناور
floated
شناور شدن
floated
شناور بودن
floats
شناور بودن
float
شناور بودن
barge
تراده شناور
floats
شناور شدن
waft
شناور ساختن
wafted
شناور ساختن
floe
تخته یخ شناور
wafting
شناور ساختن
booms
دستگاه شناور
wafts
شناور ساختن
booming
دستگاه شناور
icebergs
توده یخ شناور
iceberg
توده یخ شناور
plungers
پیستون شناور
float
شناور شدن
buoys
راهنمای شناور در اب
swims
شناور شدن
buoying
راهنمای شناور در اب
buoying
شناور ساختن
buoying
جسم شناور
buoying
رهنمای شناور
buoyed
راهنمای شناور در اب
buoyed
شناور ساختن
buoyed
جسم شناور
buoyed
رهنمای شناور
buoy
راهنمای شناور در اب
buoy
شناور ساختن
buoy
جسم شناور
lifebuoy
گوی شناور
buoys
جسم شناور
pontoons
اسکله شناور
lifebuoys
گوی شناور
pontoons
طراده شناور
pontoon
طراده شناور
pontoon
اسکله شناور
buoys
شناور ساختن
buoys
رهنمای شناور
swim
شناور شدن
dabble
دراب شلپ شلپ کردن
dabbles
دراب شلپ شلپ کردن
dabbled
دراب شلپ شلپ کردن
dabbling
دراب شلپ شلپ کردن
floating point representation
نمایش با ممیز شناور
floats
روی اب نگهداشتن شناور
floating point operation
عملکردبا ممیز شناور
floating point rutine
روال ممیز شناور
floating point number
عدد با ممیز شناور
floating rate of exchange
نرخ شناور ارز
plungers
شناور کاربوراتور غوطه ور
floating point operation
عملیات ممیز شناور
plunger
شناور کاربوراتور غوطه ور
floating point
ممیز شناور
[ریاضی]
floated
روی اب نگهداشتن شناور
float
روی اب نگهداشتن شناور
submersible
غوطه ور شناور زیرابی
snagline mine
مین با شاخک شناور
short scope buoy
بویه شناور قائم
power driven vessel
یگان شناور موتوری
popping plug
طعمه ماهیگیری شناور
plunge battery
باتری با الکترد شناور
watching mine
مین شناور در سطح اب
light buoy
راهنمای شناور چراغدار
raft
دسته الوار شناور بر اب
rafts
دسته الوار شناور بر اب
floating point constant
ثابت ممیز شناور
floating base
پایگاه شناور دریایی
back float
شناور شدن روی اب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com