Dictiornary-Farsi | شن ریزی مصالح شکسته | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
ballast	شن ریزی مصالح شکسته


Other Matches

ballast	مصالح شکسته
brick ballast	مصالح شکسته اجری
stone ballast	مصالح شکسته سنگی
telescopic	دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
linear programming	برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
roof covering material	مصالح پوشش شیروانی مصالح پوشش بام
moulting	پر ریزی موی ریزی
planning comission	هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
planning directive	دستورالعمل طرح ریزی راهنمای طرح ریزی
planning factor	معیارهای طرح ریزی عوامل طرح ریزی
simplex method	روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
material	مصالح
materials	مصالح
donors	مصالح
compromiser	مصالح
donor	مصالح
mantling	مصالح
masonry dam	سد با مصالح بنایی
material	مصالح ساختمان
waste material	مصالح وازده
permeable materials	مصالح تراوا
overburden	مصالح رویی
material	جنس مصالح
material testing	ازمایش مصالح
ballast	مصالح شسته
materials	مصالح ساختمان
flooring	مصالح کف سازی
strength of materials	مقاومت مصالح
sealing compound	مصالح سیلکوت
rubble hard core	مصالح اوار
talus meterial	مصالح سنگریز
rubble hard core	مصالح تخریب
road making material	مصالح راهسازی
reason of state	مصالح مملکتی
testing of materials	ازمایش مصالح
reason of state	مصالح عمومی
public interests	مصالح عامه
road making material	مصالح راه
materials	جنس مصالح
paving	مصالح سنگفرش
impervious materials	مصالح ناتراوا
binding material	مصالح چسبنده
endurance limit	حد دوام مصالح
considerations of public interest	مصالح مرسله
coated materials	مصالح اغشته
aggregates	مصالح دانهای
aggregate	مصالح دانهای
stuff	جنس مصالح
stuffed	جنس مصالح
stuffs	جنس مصالح
building material	مصالح ساختمانی
engineering material	مصالح مهندسی
building material	مصالح ساختمان
impermeable materials	مصالح نفوذناپذیر
foundation materials	مصالح پی سازی
impermeable materials	مصالح ناتراوا
hard core	مصالح تخریب
hard core	مصالح اوار
sheeting	مصالح ورق سازی
masonery	مصالح ساختمانی سنگتراشی
aggregates	مصالح دانه بندی
aggregates	کلوخه مصالح سنگی
aggregate	کلوخه مصالح سنگی
aggregate	مصالح دانه بندی
roofing	مصالح ساختن بام
storage pile	انبار مصالح در کارگاه
brick masonary channel	کانال با مصالح اجری
semipermeable materials	مصالح نیمه تراوا
testing of materials	ازمایش مقاومت مصالح
coarse aggregate	مصالح درشت دانه
uniform aggregate	مصالح ریزدانه یکنواخت
transferor	مصالح انتقال دهنده
endowment for the benefit of the public	وقف بر مصالح عامه
semipervious materials	مصالح نیمه تراوا
material testing laboratory	ازمایشگاه مصالح ساختمانی
material storage area	انبار مصالح ساختمانی
masonry lining	پوشش با مصالح ساختمانی
masonery bond	بست مصالح بنایی
coated materials	مصالح اندود شده
aggregate flow diagram	نمودار تهیه مصالح
florring	مصالح فرش اطاق
jerry build	با مصالح ارزان ساختمان کردن
selected fill	مصالح انتخابی برای خاکریزی
electric wiring material	مصالح سیم کشی برق
material testing machine	دستگاه ازمایش مقاومت مصالح
coarse aggregate	مصالح دانه بندی درشت
fine aggregate	مصالح ریزدانه سنگدانههای ریز
aggregate interlocking	بهم چسبیدن مصالح ریزدانه
sheathing	مصالح مخصوص غلاف یا پوشش
studding	مصالح ساختمانی از قبیل تیروغیره
ticky-tacky [American E]	جنس بنجل [مصالح ساختمان]
fragmentary	شکسته
shakier	شکسته
broken-hearted <adj.>	دل شکسته
fragmental	شکسته
zigzag	شکسته
broken	شکسته
downhearted	دل شکسته
fracted	شکسته
zigzagged	شکسته
zigzagging	شکسته
disrupted	شکسته
cursive	خط شکسته
running hand	خط شکسته
zigzags	شکسته
shaky	شکسته
heart broken	دل شکسته
wrecked	شکسته
shakiest	شکسته
heartsick	دل شکسته
in pieces	شکسته
heartbroken	دل شکسته
hauls	فاصله حمل مصالح ساختمانی تا کارگاه
hauling	فاصله حمل مصالح ساختمانی تا کارگاه
haul	فاصله حمل مصالح ساختمانی تا کارگاه
hauled	فاصله حمل مصالح ساختمانی تا کارگاه
tubing	مصالح لوله سازی ولوله کشی
shatter	قطعات شکسته
bone setting	شکسته بندی
haken kreuz	صلیب شکسته
a broken arm	بازوی شکسته
shard	کوزه شکسته
shards	کوزه شکسته
hot short	شکسته گرم
split screen	صفحه شکسته
giant circle	افتاب شکسته
german giant swing	افتاب شکسته
fyloft	صلیب شکسته
framentary	شکسته ناقص
shatters	قطعات شکسته
cauliflower ear	گوش شکسته
castway	کشتی شکسته
broken stone	سنگ شکسته
angle bracket	پرانتز شکسته
split-screen	صفحه شکسته
pointed bracket	پرانتز شکسته
bonesetter	شکسته بند
bone setter	شکسته بند
broken <adj.>	شکسته [دستگاهی]
distorts	شکسته شدن
cold short	شکسته سرد
wrecked	کشتی شکسته
flinders	قطعات شکسته
deject	دل شکسته کردن
crushed stone	سنگ شکسته
broken	شکسته شده
distort	شکسته شدن
chevron	پرانتز شکسته
fracturing	سطح شکسته
red short	شکسته سرخ
puncture	شکسته شدن
to run upon the rocks	شکسته شدن
punctured	شکسته شدن
punctures	شکسته شدن
puncturing	شکسته شدن
osteopathist	شکسته بند
modesty	شکسته نفسی
orthopedics	شکسته بندی
orthopaedics	شکسته بندی
fractured	سطح شکسته
raddled	شکسته شده
wrech	کشتی شکسته
fracture	سطح شکسته
sherd	کوزه شکسته
taxis	شکسته بندی
doddered	شکسته سست
fractures	سطح شکسته
internationalism	عقیده بحفظ و رعایت مصالح عمومی ملل
haul road	راه مخصوص حمل مصالح ساختمانی به کارگاه
masonary	مصالح ساختمانی مانند اجر سیمان و غیره
chippings	سنگ شکسته ریز
broken english	انگلیسی دست و پا شکسته
broken hardening	سخت گردانی شکسته
potsherd	تکه سفال شکسته
to humble oneself	شکسته نفسی کردن
refracts	شکسته شدن نور
refracting	شکسته شدن نور
refracted	شکسته شدن نور
brokenly	بطور شکسته یا بریده
splint	چوب شکسته بندی
splint	وسایل شکسته بندی
cast away	کشتی شکسته مطرود
refract	شکسته شدن نور
fragmentarily	بطور شکسته یا ناقص
shipwrecked	کشتی شکسته شدن
shipwrecks	کشتی شکسته شدن
jargon	سخن دست و پا شکسته
agmatology	علم شکسته بندی
zircon	سخن دست و پا شکسته
infirmly	بطور علیل یا شکسته
pulled	شکسته شده افتاده
shipwreck	کشتی شکسته شدن
bowed down by grief	شکسته شده ازغم
humble	شکسته نفسی کردن
humblest	شکسته نفسی کردن
aggregate batcher	تعیین وزن مصالح ریزدانه جهت ساختن بتن
whitewater	قسمت اشفته موج شکسته
In my broken English .	با انگلیسی دست وپا شکسته ام
to feel humbled	احساس شکسته نفسی کردن
swastika	صلیب شکسته المان نازی