Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (10 milliseconds)
English	Persian
fireball	شهاب روشن
fireballs	شهاب روشن
Other Matches
illumination by diffusion	روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
falling stars	شهاب
meteors	شهاب
falling star	شهاب
meteor	شهاب
fire drake	شهاب
meteoroid	تیر شهاب
the trail of a meteor	دنباله شهاب
falling stars	تیر شهاب
falling star	تیر شهاب
meteorites	شهاب سنگ
meteorite	شهاب سنگ
meteor	تیر شهاب
meteor	شهاب ثاقب
meteors	شهاب ثاقب
meteors	تیر شهاب
shooting star	شهاب ثاقب
shooting stars	شهاب ثاقب
aerolite	شهاب سماوی
flashes	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
illuminati	روشن ضمیران روشن فکران
daylight	روز روشن روشن کردن
daylit	روز روشن روشن کردن
meteor shower	رگبار تیر شهاب
meteoric shower	رگبار تیر شهاب
aerolite	شهاب ثاقب شخانه
meteor	تیر شهاب سنگ اسمانی
meteors	تیر شهاب سنگ اسمانی
meteoroid	شهاب ثاقب احجار سماوی
meteoritics	مبحث سنگهای سماوی شهاب شناسی
half tone screen	صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
to zip	مثل تیر شهاب رفتن [اصطلاح روزمره]
scooting	بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
scooted	بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
scoot	بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
asteroids	سیارات صغارمابین مریخ و مشتری شهاب اسمانی
asteroid	سیارات صغارمابین مریخ و مشتری شهاب اسمانی
scoots	بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
vignetting	سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
illuminate	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flares	گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
illuminates	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flare	گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
explains	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
perspicuous	روشن
sunnier	روشن
sunny	روشن
brighter	روشن
bright	روشن
sunniest	روشن
definite	روشن
lucid	روشن
unequivocally	روشن
unequivocal	روشن
shrillest	روشن
elucidate	روشن
sharp cut	روشن
elucidated	روشن
lighted	روشن
light	روشن
lightest	روشن
vivid	روشن
elucidates	روشن
clear-cut	روشن
on	روشن
elucidating	روشن
in a good light	روشن
clearest	روشن
eyebright	روشن
luculent	روشن
litten	روشن
clears	روشن
eidetic	روشن
alight	روشن
alighted	روشن
set	روشن
fogless	روشن
clearer	روشن
furbisher	روشن گر
perspicuous <adj.>	روشن
explicit <adj.>	روشن
distinct <adj.>	روشن
transparent	روشن
transparently	روشن
on/off	روشن
notable <adj.>	روشن
clear	روشن
sets	روشن
setting up	روشن
express	روشن
explicit	روشن
alighting	روشن
cloudless	روشن
alights	روشن
clear cut	روشن
legible	روشن
nitid	روشن
brightest	روشن
shriller	روشن
diaphanous	روشن
cleaners	روشن
shrill	روشن
clean cut	روشن
moonlit	روشن
expressing	روشن
expresses	روشن
expressed	روشن
clean-cut	روشن
twilight	تاریک و روشن
to switch on	روشن کردن
to shed light on	روشن کردن
enlightening	روشن فکرکردن
mauve	ارغوانی روشن
traffic signal	نشانه روشن
twilight	تاریک روشن
enlightens	روشن فکرکردن
clairvoyants	روشن بین
clairvoyant	روشن بین
unambiguous	واضح روشن
transpicuous	روشن اشکار
ignite	روشن کردن
elucidates	روشن کردن
brightens	روشن کردن
brightening	روشن کردن
brightened	روشن کردن
brighten	روشن کردن
vividly	بطور روشن
elucidate	روشن کردن
kindled	روشن شدن
kindle	روشن شدن
kindles	روشن شدن
igniting	روشن کردن
turn on	روشن کردن
ignites	روشن کردن
brightly	بطور روشن
transparent color	رنگ روشن
ignited	روشن کردن
elucidated	روشن کردن
irradiative	روشن سازنده
keen sighted	روشن بین
eidetic memory	یاد روشن
documentary photography	تصویر روشن
ditinct	روشن مشخص
clear varnish	لاک روشن
clear sightedness	روشن بینی
clear sighted	روشن بین
burn in	ازمایش روشن
broad minded	روشن فکر
broad day light	روز روشن
nacarat	قرمز روشن
pale varnish	لاک روشن
bertha	درخشان روشن
elucidatory	روشن سازنده
emblaze	روشن کردن
lumine	روشن کردن
illuminator	روشن کننده
illuminative	روشن کننده
light and shade	سایه روشن
illuminant	روشن کننده
illume	روشن کردن
lightish	نسبتا روشن
lightsome	سبک روشن
lightsome	برنگ روشن
head work	فکر روشن
half tone	سایه روشن
full orbed	تمام روشن
lucent	روشن وشفاف
fire up	روشن کردن
paris blue	جوهرابی روشن
penumbra	سایه روشن
saturated colour	رنگهای روشن
illuminations	روشن سازی
illumination	روشن سازی
refreshes	روشن کردن
refreshed	روشن کردن
to brighten up	روشن شدن
refresh	روشن کردن
to bring tl light	روشن کردن
to clear up	روشن کردن
to come to light	روشن شدن
to fire up	روشن کردن
enlightenment	روشن فکری
liberally	با فکر روشن
relume	روشن کردن
perspicuity	روشن بینی
perspicuously	بطور روشن
pervious	روشن بین
bright red	قرمز روشن
phanerogamic	روشن زاد
phanerogamous	روشن زاد
luminary	جسم روشن
luminaries	جسم روشن
clairvoyance	روشن بینی
pick wickian	روشن بین

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com