Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (42 milliseconds)
English
Persian
Have a jock with somebody .
شوخی ( لطیفه ) برای کسی تعریف کردن
Other Matches
witticisms
شوخی لطیفه گویی
witticism
شوخی لطیفه گویی
to recount something to someone
[formal]
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
pattern
محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
patterns
محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
failed
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fails
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
cock and bull story
داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock-and-bull stories
داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock-and-bull story
داستان جعلی برای تعریف ازخود
country file
را برای کشورهای مختلف تعریف میکند
the
حرف تعریف برای چیز یاشخص معینی
vdl
زبانی برای تعریف و معناشناسی زبانهای برنامه نویسی
ntsc
انجمن آمریکایی که استانداردها برای تلویزیون و ویدیو تعریف میکند
jape
لطیفه زدن مسخره کردن
nomenclature
سیستم از پیش تعریف شده برای انتساب کلمات و نشانه ها به اعداد یا اصط لاحات
pert
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند
A clumsy practical joke.
آدم شوخی است ( شوخی های یدی )
defaults
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulted
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulting
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
default
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
file level model
نمونهای مربوط به تعریف ساختارهای داده برای کارایی بهینه برنامههای کاربردی یا بررسیهای پایگاه
protocols
ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
protocol
ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
It is no joke .
این شوخی ندارد ( شوخی نیست )
null cycle
زمان مورد نیاز برای چرخیدن درون یک برنامه کامل بدون تعریف دادههای جدید چرخه تهی
eia
استانداردی که سیگنالهای واسط را تعریف میکند و نیز نرخ ارسال و قدرتی که برای ارتباط ترمینال به مودم ها به کار می رود
traduce
تعریف کردن
compliments
تعریف کردن از
praising
تعریف کردن
recounted
تعریف کردن
compliment
تعریف کردن از
praise
تعریف کردن
say a good word for
تعریف کردن
to crack up
تعریف کردن
complimented
تعریف کردن از
praised
تعریف کردن
recounts
تعریف کردن
complimenting
تعریف کردن از
recounting
تعریف کردن
recount
تعریف کردن
praises
تعریف کردن
glorifying
تعریف کردن
defines
تعریف کردن
glorifies
تعریف کردن
glorify
تعریف کردن
emblazon
تعریف کردن
traduced
تعریف کردن
defined
تعریف کردن
unreel
تعریف کردن
traduces
تعریف کردن
define
تعریف کردن
traducing
تعریف کردن
defining
تعریف کردن
ymck
تعریف رنگ بر پایه چهار رنگ که در نرم افزار DTP هنگام ایجاد فیلم رنگی مختلف برای چاپ استفاده میشود
trick
شوخی کردن
larks
شوخی کردن
tricking
شوخی کردن
tricked
شوخی کردن
cut a joke
شوخی کردن
to cut a joke
شوخی کردن
jokes
شوخی کردن
monkey business
<idiom>
شوخی کردن
to kid
شوخی کردن
joked
شوخی کردن
joke
شوخی کردن
josh
شوخی کردن
lark
شوخی کردن
joking
شوخی کردن
razz
شوخی کردن
to crack a joke
شوخی کردن
to break a jest
شوخی کردن
To blow ones own trumpet.
از خود تعریف کردن
redefining
دوباره تعریف کردن
redefines
دوباره تعریف کردن
redefine
دوباره تعریف کردن
redefined
دوباره تعریف کردن
narrates
داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
narrated
داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
narrate
داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
narrating
داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
fun
مطبوع شوخی کردن
to play a joke on any one
با کسی شوخی کردن
gayety
بشاشت شوخی کردن
to plaster any one with praise
تعریف زیادبار کسی کردن
to play a trick on any one
زدن باکسی شوخی کردن
to laugh off
با خنده و شوخی از سر خودرفع کردن
to do something wrong
شیطنت کردن در چیزی
[شوخی]
sikt
شوخی طعنه امیز کردن
to be up to something
شیطنت کردن در چیزی
[شوخی]
to get
[be]
up to mischief
شیطنت کردن در چیزی
[شوخی]
prank
شوخی زننده تزئین کردن
jest
ببازی گرفتن شوخی کردن
pranks
شوخی زننده تزئین کردن
jests
ببازی گرفتن شوخی کردن
indulged
زیاده روی کردن شوخی کردن
indulges
زیاده روی کردن شوخی کردن
indulging
زیاده روی کردن شوخی کردن
indulge
زیاده روی کردن شوخی کردن
Its no joke running a factory .
اداره کردن یک کارخانه شوخی نیست
It wI'll boomerang.
کاری را بر حسب شوخی وتفریح کردن
watts
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
Windows GDI
مجموعه ابزارهای نرم افزاری از تبدیل تعریف ویندوز API که نوشتن برنامه برای برنامه نویس را ساده تر میکند که تحت سیستم عامل ویندوز کار خواهد کرد
defined
تعیین کردن تعریف کردن
define
تعریف کردن معنی کردن
define
تعیین کردن تعریف کردن
defines
تعریف کردن معنی کردن
defines
تعیین کردن تعریف کردن
defined
تعریف کردن معنی کردن
defining
تعریف کردن معنی کردن
defining
تعیین کردن تعریف کردن
gagster
لطیفه گو
pliskie
لطیفه
plisky
لطیفه
joking
لطیفه
witticism
لطیفه
jests
لطیفه
epigrams
لطیفه
epigram
لطیفه
joke
لطیفه
jape
لطیفه
japer
لطیفه گو
jest
لطیفه
jokes
لطیفه
humorists
لطیفه گو
humorist
لطیفه گو
witticisms
لطیفه
humorously
یا لطیفه
wisecracker
لطیفه گو
joked
لطیفه
facete
لطیفه گو
witty
لطیفه گو
MOT
لطیفه
wittier
لطیفه گو
one-liners
لطیفه
MOTs
لطیفه
mosul
لطیفه
wittiest
لطیفه گو
epigrammatist
لطیفه گو
one-liner
لطیفه
bon mot
بذله لطیفه
japery
لطیفه گوی
wittiness
لطیفه گویی
indexing
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
rug names
اسامی فرش
[بدلیل پراکندگی زیاد بافت ها و اختلاف سلیقه بافندگان، طراحان و کارشناسان یک سیستم نامگذاری تعریف شده برای فرش وجود ندارد.بدین جهت از مکان، قبیله، قوم، اندازه، طرح و انگیزه استفاده می شود.]
quip
لطیفه طعنه زدن
quips
لطیفه طعنه زدن
wittily
بطور لطیفه یا بذله
wittier
شوخ لطیفه دار
wittiest
شوخ لطیفه دار
quipping
لطیفه طعنه زدن
quipped
لطیفه طعنه زدن
witty
شوخ لطیفه دار
epigrammatize
لطیفه یا مضمون گفتن
elastic banding
روش تعریف حدود تصویر روی صفحه کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن با یک مرز
epigrammatic
وابسته به لطیفه و کلمات قصار
This jock that you told me is as old as Adams .
این لطیفه که گفتی خیلی دیگه کهنه است
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
auto
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
autos
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
bread and point
سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
intubation
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
liberal education
اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
potatoes and point
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
personal
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
turnaround time
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
diagnostics
اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
weight belt
کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
conferencing
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
skimming
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
ikon
نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
time
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
to send round the hat
برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
circumscription
تعریف
cell definition
تعریف سل
complimenting
تعریف
definition
تعریف
compliment
تعریف
quality
تعریف
qualities
تعریف
definitions
تعریف
complimented
تعریف
portrayals
تعریف
portrayal
تعریف
description
تعریف
descriptions
تعریف
compliments
تعریف
definiens
تعریف
extolment
تعریف
explanation
تعریف
comkplimentarily
با تعریف
explanations
تعریف
undefined
تعریف نشده
he is well spoken of
از او تعریف می کنند
block definition
تعریف بلوک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com