Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (16 milliseconds)
English
Persian
insurrectional
شورش شورش کننده
Search result with all words
revolter
شورش کننده
Other Matches
rebel
شورش
insurrections
شورش
rage
شورش
raged
شورش
rages
شورش
insurrection
شورش
rebellion
شورش
rebelled
شورش
rebelling
شورش
rebels
شورش
uprising
شورش
rebellions
شورش
uprisings
شورش
revolts
شورش
insurgency
شورش
rioted
شورش
riots
شورش
rioting
شورش
revolution
شورش
revolutions
شورش
riot
شورش
revolt
شورش
muitiny
شورش
muting
شورش
counter insurgency
ضد شورش
turbalence
شورش
mutiny
شورش
mutation
شورش
mutations
شورش
uproar
شورش
mutinies
شورش
rebelion
شورش مسلحانه
revolt
طغیان شورش
ragingly
شورش کنان
revolt
شورش کردن
revolutionist
شورش طلب
riots
شورش کردن
rioting
شورش کردن
rioted
شورش کردن
insurgent
متمرد شورش گر
insurgence
قیام شورش
insurgency
قیام شورش
riot
شورش کردن
revolution
دوران شورش
revolutions
دوران شورش
insurrectional
مربوط به شورش
malcontents
اماده شورش
revolts
طغیان شورش
insurgents
متمرد شورش گر
sedition
شورش اغتشاش
rebellions
شورش تمرد
insurrection
شورش فتنه
rebellion
شورش تمرد
insurrections
شورش فتنه
revolutionaries
شورش طلب
revolutionary
شورش طلب
armed rebellion
شورش مسلحانه
revolts
شورش کردن
malcontent
اماده شورش
mutiny
یاغیگری شورش کردن
plague on it
مرده شورش ببرد
blast it
مرده شورش را ببرد
mutinies
یاغیگری شورش کردن
to rise up against someone
[something]
شورش کردن بر خلاف
revolts
شورش کردن طغیان
insurrectionist
شورش ویاغی گری
to incite somebody to rebellion
کسی را به شورش برانگیختن
muting
شورش در روی ناو
insurgency
شورش یاغی گری
to brew rebellion
توط ئه شورش کردن
revolt
شورش کردن طغیان
To go too far . To exceed the limit . To overexend oneself .
از حد گذراندن ( شورش را در آوردن )
mutiny
شورش کردن یاغی شدن
mutinies
شورش کردن یاغی شدن
revolutionises
در کشور ایجاد شورش کردن
titanism
عظیم الجثگی شورش گرایی
He was exciting a riot.
مردم را به شورش تحریک می کرد
revolutionized
در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionising
در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionised
در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionizes
در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionizing
در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionize
در کشور ایجاد شورش کردن
riot control
کنترل شورش عملیات ضد اغتشاش
jacquerie
شورش و قیام روستاییان طبقه روستایی
loyalists
کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
loyalist
کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
srcc
commotions civil riotsand ,strikes اعتصاب شورش و اشوبهای داخلی
nihilism
شورش و شدت عمل را توصیه کند مفهومی تقریبا" معادل نهیلیسم و انارشیسم از خودگذشتگی و تن به فنا دادن
revolts
شورش یا طغیان کردن افهار تنفر کردن
to fly off
شورش کردن طغیان کردن منحرف شدن
revolt
شورش یا طغیان کردن افهار تنفر کردن
She's agreed to fill in for me on Friday, but I'd be pushing my luck if I asked her to do it on Saturday, too.
او
[زن]
موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او
[زن]
درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
rebelling
شورش کردن طغیان کردن
rebelled
شورش کردن طغیان کردن
rebels
شورش کردن طغیان کردن
rebel
شورش کردن طغیان کردن
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
marshaller
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primer
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
interceptors
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
steam fitter
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
makgi boowi
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
interceptor
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
changer
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
detonators
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
vasomotor
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
detonator
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
del credere
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
distractive
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
suppressive
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
prepossessing
مجذوب کننده جلب توجه کننده
claqueur
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
sprining charge
خرج چال کننده یا گود کننده
expostulator
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
padding
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
astigmatizer
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
transmitter
منتقل کننده مخابره کننده
presenter
ارائه کننده معرفی کننده
vibrator
ارتعاش کننده نوسان کننده
modifier
اصلاح کننده تعدیل کننده
prosecutor
پیگرد کننده تعقیب کننده
whetstone
تیز کننده تند کننده
prosecutors
پیگرد کننده تعقیب کننده
spell binder
مسحور کننده مجذوب کننده
intermediary
وساطت کننده مداخله کننده
intermediaries
وساطت کننده مداخله کننده
homager
تجلیل کننده کرنش کننده
designative
اشاره کننده تعیین کننده
modifiers
اصلاح کننده تعدیل کننده
presenters
ارائه کننده معرفی کننده
thickeners
غلیظ کننده پرپشت کننده
thickener
غلیظ کننده پرپشت کننده
practicer
تمرین کننده مشق کننده
transmitters
منتقل کننده مخابره کننده
acknowledger
تصدیق کننده قبول کننده
lifter
مرتفع کننده برطرف کننده
divider
جدا کننده تقسیم کننده
modulator demodulator
تلفیق کننده- تفکیک کننده
vibrators
ارتعاش کننده نوسان کننده
coordinator
هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
sniffy
افهار تنفر کننده فن فن کننده
corruptor
فاسد کننده منحرف کننده
venerator
تکریم کننده ستایش کننده
gesticulant
اشاره کننده وحرکت کننده
preventive
حفافت کننده جلوگیری کننده
hangers
اویزان کننده معلق کننده
presentor
ارائه کننده معرفی کننده
contractive
جمع کننده چوروک کننده
discriminant
تفکیک کننده جدا کننده
striking force
نیروی تک کننده یا کمین کننده
favourer
یاری کننده مساعدت کننده
supplicant
درخواست کننده تضرع کننده
supplicants
درخواست کننده تضرع کننده
suberter
سرنگون کننده تضعیف کننده
trimmer
دستکاری کننده صاف کننده
insulator
جدا کننده عایق کننده
provisioner
تدارک کننده تهیه کننده
cogitator
اندیشه کننده مطالعه کننده
diverting
سرگرم کننده منحرف کننده
desolator
ویران کننده متروک کننده
thwarter
خنثی کننده مسدود کننده
toaster
سرخ کننده برشته کننده
toasters
سرخ کننده برشته کننده
insulators
جدا کننده عایق کننده
the producer and the consumer
تولید کننده و مصرف کننده
hanger
اویزان کننده معلق کننده
oppressive
خورد کننده ناراحت کننده
accaimer
هلهله کننده تحسین کننده
corrupter
فاسد کننده منحرف کننده
desolater
ویران کننده متروک کننده
skeletonizer
تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب
fuel cooled oil cooler
خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
dragger
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
procuring activity
یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
plasticizer
ماده سخت کننده و کشدار کننده خرج انفجار یا خرج تلاش
agent authentication
معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده
parity bit
عدد یا علامت طراز کننده متعادل کننده عدد تعادل
components
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
user freindly
اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
dismantling shot
تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
voltage stabilizer
تثبیت کننده فشار الکتریکی تثبیت کننده ولتاژ
families
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
tipper
کج کننده واژگون کننده
army component
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
stabilizer
تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
stabilisers
تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
requistioner
قسمت درخواست کننده تهیه کننده درخواست
supporting arms
نیروی پشتیبانی کننده یکانهای پشتیبانی کننده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com