English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (15 milliseconds)
English Persian
revolter شورش کننده
Search result with all words
insurrectional شورش شورش کننده
Other Matches
rebel شورش
insurrections شورش
rage شورش
raged شورش
rages شورش
insurrection شورش
rebellion شورش
rebelled شورش
rebelling شورش
rebels شورش
uprising شورش
rebellions شورش
uprisings شورش
revolts شورش
insurgency شورش
rioted شورش
riots شورش
rioting شورش
revolution شورش
revolutions شورش
riot شورش
revolt شورش
muitiny شورش
muting شورش
counter insurgency ضد شورش
turbalence شورش
mutiny شورش
mutation شورش
mutations شورش
uproar شورش
mutinies شورش
rebelion شورش مسلحانه
revolt طغیان شورش
ragingly شورش کنان
revolt شورش کردن
revolutionist شورش طلب
riots شورش کردن
rioting شورش کردن
rioted شورش کردن
insurgent متمرد شورش گر
insurgence قیام شورش
insurgency قیام شورش
riot شورش کردن
revolution دوران شورش
revolutions دوران شورش
insurrectional مربوط به شورش
malcontents اماده شورش
revolts طغیان شورش
insurgents متمرد شورش گر
sedition شورش اغتشاش
rebellions شورش تمرد
insurrection شورش فتنه
rebellion شورش تمرد
insurrections شورش فتنه
revolutionaries شورش طلب
revolutionary شورش طلب
armed rebellion شورش مسلحانه
revolts شورش کردن
malcontent اماده شورش
mutiny یاغیگری شورش کردن
plague on it مرده شورش ببرد
blast it مرده شورش را ببرد
mutinies یاغیگری شورش کردن
to rise up against someone [something] شورش کردن بر خلاف
revolts شورش کردن طغیان
insurrectionist شورش ویاغی گری
to incite somebody to rebellion کسی را به شورش برانگیختن
muting شورش در روی ناو
insurgency شورش یاغی گری
to brew rebellion توط ئه شورش کردن
revolt شورش کردن طغیان
To go too far . To exceed the limit . To overexend oneself . از حد گذراندن ( شورش را در آوردن )
mutiny شورش کردن یاغی شدن
mutinies شورش کردن یاغی شدن
revolutionises در کشور ایجاد شورش کردن
titanism عظیم الجثگی شورش گرایی
He was exciting a riot. مردم را به شورش تحریک می کرد
revolutionized در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionizes در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionize در کشور ایجاد شورش کردن
riot control کنترل شورش عملیات ضد اغتشاش
revolutionised در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionising در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionizing در کشور ایجاد شورش کردن
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
jacquerie شورش و قیام روستاییان طبقه روستایی
loyalist کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
loyalists کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
srcc commotions civil riotsand ,strikes اعتصاب شورش و اشوبهای داخلی
nihilism شورش و شدت عمل را توصیه کند مفهومی تقریبا" معادل نهیلیسم و انارشیسم از خودگذشتگی و تن به فنا دادن
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
revolt شورش یا طغیان کردن افهار تنفر کردن
to fly off شورش کردن طغیان کردن منحرف شدن
revolts شورش یا طغیان کردن افهار تنفر کردن
homogeneous computer network یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
changer دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
makgi boowi نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
steam fitter نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
interceptor هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptors هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
vasomotor اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
del credere وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
She's agreed to fill in for me on Friday, but I'd be pushing my luck if I asked her to do it on Saturday, too. او [زن] موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او [زن] درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
expostulator سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
padding پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
claqueur تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
prepossessing مجذوب کننده جلب توجه کننده
suppressive خنثی کننده اتش سرکوب کننده
rebelling شورش کردن طغیان کردن
rebel شورش کردن طغیان کردن
rebels شورش کردن طغیان کردن
rebelled شورش کردن طغیان کردن
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
astigmatizer وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
vibrator ارتعاش کننده نوسان کننده
modifier اصلاح کننده تعدیل کننده
acknowledger تصدیق کننده قبول کننده
prosecutor پیگرد کننده تعقیب کننده
homager تجلیل کننده کرنش کننده
corrupter فاسد کننده منحرف کننده
sniffy افهار تنفر کننده فن فن کننده
prosecutors پیگرد کننده تعقیب کننده
intermediaries وساطت کننده مداخله کننده
spell binder مسحور کننده مجذوب کننده
presenter ارائه کننده معرفی کننده
designative اشاره کننده تعیین کننده
coordinator هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
modulator demodulator تلفیق کننده- تفکیک کننده
lifter مرتفع کننده برطرف کننده
transmitter منتقل کننده مخابره کننده
presenters ارائه کننده معرفی کننده
practicer تمرین کننده مشق کننده
transmitters منتقل کننده مخابره کننده
thickeners غلیظ کننده پرپشت کننده
thickener غلیظ کننده پرپشت کننده
divider جدا کننده تقسیم کننده
vibrators ارتعاش کننده نوسان کننده
modifiers اصلاح کننده تعدیل کننده
whetstone تیز کننده تند کننده
corruptor فاسد کننده منحرف کننده
presentor ارائه کننده معرفی کننده
preventive حفافت کننده جلوگیری کننده
venerator تکریم کننده ستایش کننده
suberter سرنگون کننده تضعیف کننده
contractive جمع کننده چوروک کننده
favourer یاری کننده مساعدت کننده
supplicant درخواست کننده تضرع کننده
supplicants درخواست کننده تضرع کننده
discriminant تفکیک کننده جدا کننده
trimmer دستکاری کننده صاف کننده
insulators جدا کننده عایق کننده
hangers اویزان کننده معلق کننده
provisioner تدارک کننده تهیه کننده
hanger اویزان کننده معلق کننده
accaimer هلهله کننده تحسین کننده
gesticulant اشاره کننده وحرکت کننده
oppressive خورد کننده ناراحت کننده
desolator ویران کننده متروک کننده
thwarter خنثی کننده مسدود کننده
intermediary وساطت کننده مداخله کننده
insulator جدا کننده عایق کننده
toaster سرخ کننده برشته کننده
the producer and the consumer تولید کننده و مصرف کننده
toasters سرخ کننده برشته کننده
desolater ویران کننده متروک کننده
diverting سرگرم کننده منحرف کننده
cogitator اندیشه کننده مطالعه کننده
striking force نیروی تک کننده یا کمین کننده
fuel cooled oil cooler خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
skeletonizer تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب
dragger شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
procuring activity یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
plasticizer ماده سخت کننده و کشدار کننده خرج انفجار یا خرج تلاش
agent authentication معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده
parity bit عدد یا علامت طراز کننده متعادل کننده عدد تعادل
components اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
user freindly اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
dismantling shot تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
voltage stabilizer تثبیت کننده فشار الکتریکی تثبیت کننده ولتاژ
families محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
tipper کج کننده واژگون کننده
army component نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
stabilizer تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
stabilisers تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
requistioner قسمت درخواست کننده تهیه کننده درخواست
supporting arms نیروی پشتیبانی کننده یکانهای پشتیبانی کننده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com