Dictiornary-Farsi | شکست ناقص | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
incomplete breakdown	شکست ناقص


Other Matches

parallax	پارالاکس ضریب شکست نور جابجایی تصویر در اثر شکست نور
atmospheric refraction	شکست نور دراثر برخورد به طبقات جوی شکست جوی نور
inadequate	ناقص
skimpy	ناقص
deficient	ناقص
roughcast	ناقص
shortest	ناقص
violator	ناقص
incomplete flower	گل ناقص
mutilating	ناقص
inconsummate	ناقص
manque	ناقص
unperfect	ناقص
incomplete	ناقص
imperfective	ناقص
in defect	ناقص
imcomplete	ناقص
malformed	ناقص
short	ناقص
faulty	ناقص
violators	ناقص
meagre	ناقص
half-baked	ناقص
rudimentary	ناقص
incorrect	ناقص
imperfect	ناقص
rudimental	ناقص
mutilates	ناقص
stickit	ناقص
mutilate	ناقص
defective	ناقص
shorter	ناقص
mutilated	ناقص
miscreation	خلقت ناقص
lacks	ناقص بودن
incapacious	بی گنجایش ناقص
paresis	فلج ناقص
in my poor opinion	بعقیده ناقص من
in my poor opinion	بعقل ناقص من
flawed	معیوب ناقص
paraparesis	فلج ناقص پا
lack	ناقص بودن
paralysis	سکته ناقص
misfiring	احتراق ناقص
missed approach	فرود ناقص
mooncalf	ناقص الخلقه
apoplexy	سکتهء ناقص
moon calf	خلقت ناقص
incomplete induction	استقراء ناقص
to put in rime	قافیه ناقص
tracheid	اوند ناقص
truncated distribution	توزیع ناقص
imperfect competition	رقابت ناقص
lacked	ناقص بودن
wanting in reason	ازعقل ناقص
nubbin	میوه ناقص
defectively	بطور ناقص
deficiently	بطور ناقص
imperfectly	بطور ناقص
mutilator	ناقص کننده
ill	بطور ناقص
ill-	بطور ناقص
ills	بطور ناقص
truncation	ناقص سازی
half	بطور ناقص
framentary	شکسته ناقص
faulty design	طرح ناقص
hemiplegia	فلج ناقص
half truth	حقیقت ناقص
half baked	ناپخته ناقص
frustum	مخروط ناقص
frustum	هرم ناقص
deformed	ناقص شده
annular eclipse	خسوف ناقص
blastie	ناقص الخلقه
faulty switching	سوئیچینگ ناقص
demonish	ناقص کردن
imperfect market	بازار ناقص
imcomplete ditch	گود ناقص
misshapen	ناقص الخلقه
half	شریک ناقص
erectio deficiens	نعوظ ناقص
meagrely	بطور لاغر یا ناقص
incomplete pictures test	ازمون تصویرهای ناقص
unemployment equilibrium	تعادل در اشتغال ناقص
miscreate	ناقص الخلقه ساختن
to do by halves	ناقص انجام دادن
fragmentarily	بطور شکسته یا ناقص
fragmental	ریز شده ناقص
mutilating	ناقص یا فلج کردن
parachromatopsia	رنگ کوری ناقص
stepped thread	پیچ ناقص کولاس
stepped thread	کولاس پیچی ناقص
parachromopsia	رنگ کوری ناقص
evils of imperfect competition	مضار رقابت ناقص
partial color blindness	رنگ کوری ناقص
mutilate	ناقص یا فلج کردن
rough cast	اجمالادرست شده ناقص
mutilates	ناقص یا فلج کردن
market imperfection	ناقص بودن بازار
overshoot	فرود ناقص هواپیما
fragmentary	ریز شده ناقص
sketchy	از روی عجله ناقص
heterometabolous	دارای دگردیسی ناقص
oafs	بچه ناقص الخلقه
oaf	بچه ناقص الخلقه
overshoots	فرود ناقص هواپیما
sketchily	از روی عجله ناقص
overshooting	فرود ناقص هواپیما
garble	تحریف یا ناقص کردن
low order	انفجار کند یا ناقص
sketchier	از روی عجله ناقص
heterometabolic	دارای دگردیسی ناقص
sketchiest	از روی عجله ناقص
to break aset	خراب یا ناقص کردن یک دستگاه
imperfect oligopoly	انحصار چند جانبه ناقص
truncate	شاخه زدن ناقص کردن
truncated	شاخه زدن ناقص کردن
truncates	شاخه زدن ناقص کردن
paretic	دچار فلج ناقص یا عضلانی
catalexis	وتد ناقص دراخر شعر
verticillium	قارچ ناقص افت گیاهی
rough coating	اجمالا درست شده ناقص
We don't do things by half-measures.	کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things halfway.	کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do half-ass job [American E] [derogatory]	کاری را ناقص انجام ندادن
orthopaedy	فن درست کردن انامهای ناقص
We don't do things by halves.	کاری را ناقص انجام ندادن
truncating	شاخه زدن ناقص کردن
huddle	ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddled	ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddling	ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddles	ناقص انجام دادن ازدحام کردن
hermit crab	خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
hermit crabs	خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
malnutrition	تغذیه ناقص نرسیدن مواد غذایی
The comparison is misleading [flawed] .	مقایسه گمراه کننده [ ناقص ] است.
teratology	مبحث شناسایی جنین ناقص الخلقه
orthopaedic	مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
paraplegics	فالج ازپا دچارفلج ناقص درپایانیمی ازتن
paraplegic	فالج ازپا دچارفلج ناقص درپایانیمی ازتن
osteoclasis	استخوان شکنی برای درست کردن اندان ناقص
bobtail	اسب یا سگ دم کل هرچیز ناقص یامختصر شده ادم مهمل
frictional unemployment	بیکاری کوتاه مدت که در نتیجه تحرک ناقص نیروی کار
corona discharge	تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
He who grasps too much holds nothing fast. <proverb>	کسی که کاری بیش از تواناییش را بپذیرد آن کار را ناقص انجام می دهد.
plumper	شکست
fall	شکست
defeated	شکست
breakage	شکست
refraction	شکست
unsuccess	شکست
flunks	شکست
defeating	شکست
miscarriage	شکست
miscarriages	شکست
breakages	شکست
break	شکست
breaks	شکست
loss	شکست
unsuccessful	شکست
unsuccessfully	شکست
defeat	شکست
gaps	شکست
gap	شکست
flunking	شکست
failures	شکست
prosternation	شکست
deflection	شکست
three successive defeats	سه شکست پی در پی
deflections	شکست
set back	شکست
defeature	شکست
defeasance	شکست
defeats	شکست
flunk	شکست
flunked	شکست
flopper	شکست
failure	شکست
fracturable	قابل شکست
dielectric strength	استحکام شکست
he broke his neck necessity	گردنش شکست
failure of negotiations	شکست مذاکرات
double refraction	شکست مضاعف
the ship was wrecked	کشتی شکست
double refraction	شکست دوبل
failure by rupture	شکست برشی
electric break down	شکست الکتریکی
he received a broken hand	دستش شکست
refractive index	ضریب شکست
to f.down	شکست دادن
outgeneral	شکست دادن
to put to the worse	شکست دادن
to have the worse	شکست خوردن
to suffer a reverse	شکست خوردن
to sustain a defeat	شکست خوردن
to lay prostrate	شکست دادن
unstart	شکست ناپایدار
vanquishable	شکست پذیر
to be defected	شکست خوردن