Dictiornary-Farsi | شکل وساخت مجسمه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 83 (7 milliseconds)

English	Persian
taille	شکل وساخت مجسمه


Other Matches

One must suffer in silence.	باید سوخت وساخت
statuesque	شبیه مجسمه سبک مجسمه
cadam	فرایند بکارگیری سیستمهای کامپیوتری به عنوان وسائلی در کاربردهای طراحی وساخت Computer anufacturing
sculptor work	مجسمه
statues	مجسمه
statue	مجسمه
images	مجسمه
image	مجسمه
image	مجسمه
footpath	پایه مجسمه
statuettes	مجسمه کوچک
sculptures	مجسمه سازی
footpaths	پایه مجسمه
mannequin	مجسمه چوبی
mannequins	مجسمه چوبی
statuary	مجسمه سای
acropodium	پایهء مجسمه
entablement	سکوی مجسمه
antique statue	مجسمه عتیقه
sculpturesque	شبیه مجسمه
statue of liberty	مجسمه ازادی
sculpture	مجسمه سازی
plaster of Paris	گچ مجسمه سازی
images	مجسمه شکل
image	مجسمه شکل
statuette	مجسمه کوچک
imagery	شکل و مجسمه
sphinxes	مجسمه ابوالهول
sphinx	مجسمه ابوالهول
sculptors	مجسمه ساز حجار
caryatid	ستونی که مجسمه زن باشد
entablement	صفحه زیر مجسمه
sculptor	مجسمه ساز حجار
banderol	[نوار تزئینی مجسمه]
plastic	پلاستیک مجسمه سازی
insculp	مجسمه سازی کردن
muscling	در پیکرنگاری و مجسمه سازی
pedestal	پایه مجسمه شالوده
sculptress	مجسمه ساز حجار
pedestals	پایه مجسمه شالوده
socle	پایه ستون یا مجسمه
figurin	مجسمه سفالین رنگی
idol	خدای دروغی مجسمه
bust	مجسمه نیم تنه
busted	مجسمه نیم تنه
busting	مجسمه نیم تنه
waxworks	مجسمه سازی ازموم
busts	مجسمه نیم تنه
waxwork	مجسمه سازی ازموم
plinths	ازاره پایه مجسمه
plinth	ازاره پایه مجسمه
figurines	مجسمه سفالین رنگی
figurine	مجسمه سفالین رنگی
foliate mask	صورت مجسمه انسان
banderole	[نوار تزئینی مجسمه]
telamon	ستونی که مجسمه مرد باشد
statuesque	خوش هیکل مجسمه وار
sculpturesque	ساخته شده بشکل مجسمه
busted	مجسمه نیم تنه بالاتنه
pedestal	پایه ستون یا مجسمه یا چراغ
statuary	مجسمه ساز هیکل تراشی
busts	مجسمه نیم تنه بالاتنه
pedestals	پایه ستون یا مجسمه یا چراغ
busting	مجسمه نیم تنه بالاتنه
bust	مجسمه نیم تنه بالاتنه
caster for pedestal	چرخ پایه [میز یا مجسمه یا چراغ]
paris doll	مجسمه برای ازمایش جامه زنانه
Make sure the statuette doesnt topple over .	هوای مجسمه را داشته باش که نیافتد
the statue was well niched	مجسمه خوب در دیوارجا داده شده بود
cynocephalus	[مجسمه حیوانی با بدن میمون و سری شبیه سگ]
acroter	انتهای پایهء مجسمه کنگرههای زینتی عمارات
corpe	[برآمدگی در مجسمه سازی سبک گوتیک به شکل برگ]
acrolith	[مجسمه ای که سر و دست و پای آن سنگی و بقیه چوبی است.]
acrolithus	[مجسمه ای که سر و دست و پای آن سنگی و بقیه چوبی است.]
Liberty	[مجسمه زن نماد آزادی که توسط هنرمندان فرانسوی ساخته شد.]
figure head	مجسمه ای که بر دماغه کشتی نصب میکنند [رئیس پوشالی]
corp	[برآمدگی در مجسمه سازی سبک گوتیک به شکل برگ]
His sculptures blend into nature as if they belonged there.	مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
criosphinx	ابوالهول [مجسمه ابوالهول در مصر باستان]
imagery	مجسمه سازی شبیه سازی
abbazzo	مدل ساختمان مدل مجسمه
half length	تصویر نیم تنه مجسمه نیم تنه