Dictiornary-Farsi | شیوه زیست | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
modus vivendi	شیوه زیست


Other Matches

Gigantic Order	[شیوه ستون سازی توسکاری همراه با شیوه غول ستونی] [معماری]
to tip something [British E]	رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E]	ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E]	ذخیره کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
eco-branch	شعبه زیست بوم [شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
environmental preservation	نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی
styling	شیوه
technique	شیوه
processes	شیوه
idiom	شیوه
idioms	شیوه
do	شیوه
custom	شیوه
methode	شیوه
habitude	شیوه
styles	شیوه
style	شیوه
devices	شیوه
device	شیوه
modes	شیوه
mode	شیوه
procedure	شیوه
styled	شیوه
process	شیوه
techniques	شیوه
norms	شیوه
norm	شیوه
order	شیوه
methods	شیوه
approach	شیوه
method	شیوه
approached	شیوه
approaches	شیوه
pattern	شیوه
patterns	شیوه
procedures	شیوه ها
practices	شیوه ها
practice	شیوه
flops	شیوه فاسبوری
paces	شیوه تندی
elocution	شیوه سخنوری
pace	شیوه تندی
oratory	شیوه سخنرانی
flopping	شیوه فاسبوری
mode of vibration	شیوه ارتعاش
vibrational mode	شیوه ارتعاش
endorcement procedure	شیوه اجرا
employment practice	شیوه استخدامی
cloze technique	شیوه بندش
orientalizing style	شیوه خاورمابی
mode of production	شیوه تولید
research method	شیوه پژوهش
severe style	شیوه جدی
technic	صناعت شیوه
flop	شیوه فاسبوری
shaken	موافق شیوه
flopped	شیوه فاسبوری
procedure	روش شیوه
mentalities	شیوه اندیشه
paced	شیوه تندی
civics	شیوه کشورداری
penning	شیوه نگارش
mentality	شیوه اندیشه
method	ایین شیوه
methods	ایین شیوه
modus operandi	شیوه کار
pen	شیوه نگارش
penned	شیوه نگارش
tactic	رزم شیوه
pens	شیوه نگارش
prestressing method	شیوه پیش تنیدگی
error choice technique	شیوه خطا گزینی
flooding technique	شیوه غرقه سازی
preferred cognitive mode	شیوه شناختی مرجح
assets liabilities technique	شیوه محاسن- معایب
modulus operadi	شیوه با طرز کار
critical incidents technique	شیوه رویدادهای شاخص
lever watch	شیوه بکار بردن
iconic mode	شیوه تصویرسازی حسی
prototaxic mode	شیوه ادراکی ابتدایی
holtzman inkblot technique	شیوه لکههای هولتسمان
pace	شیوه گام برداشتن
paces	شیوه گام برداشتن
sound practices	شیوه های درست
paced	شیوه گام برداشتن
gait	شیوه راه رفتن
concertina fold	شیوه تا کردن کاغذ
eastern cut off	شیوه قیچی پرش ارتفاع
Giant Order	شیوه غول ستونی [معماری]
flamboyant gothic	شیوه گوتیک شعله اسا
impasto	شیوه رنگ زنی غلیظ
arch order	[شیوه ی ستون بندی طاق]
parataxic mode	شیوه ادراکی خود- محوری
modality	روند [پردازه] [شیوه] [روش]
leverage	شیوه بکار بردن اهرم
idiosyncratic	وابسته به طرزفکر یا شیوه ویژه کسی
copier	مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
virgilian	به شیوه virgil شاعر نامی روم
orientalize	شیوه یا ایین خاوریان راپیروی کردن
tactic	جنگ فنی وابسته به رزم شیوه
copiers	مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
The means of payment will appear unchanged.	شیوه های پرداخت تغییر نخواهند کرد.
majority rule	شیوه رای گیری بر مبنای اکثریت ازاد
Religion was portrayed in a negative way.	دین به شیوه ای منفی توصیف شده بود.
latinity	شیوه نوشتن یا سخن گفتن بزبان لاتینی
scholasticism	شیوه تعلیم وفلسفه مذهبی قرون وسطی
point style	شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
mannerist	کسیکه بیک جور انشا یا شیوه خو گرفته است
object method of teaching	شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
biogen	زیست زا
bio-	زیست -
performance of the dam	زیست سد
subsistence	زیست
symbion	هم زیست
to take action to prevent [stop] such practices	اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
eastern roll	شیوه قیچی در پرش ارتفاع باغلطیدن پس از عبور از میله و فرود روی پا
megapode	یکجور مرغ بزرگ پاکه شیوه اش ساختن پشههای خاک است
homelands	زیست بوم
liveware	زیست افزار
life force	زیست نیرو
life space	فضای زیست
libidinal	زیست مایهای
livability	زیست پذیری
biological chemistry	زیست شیمی
colony	زیست گاه
biogas	زیست گاز
biogases	زیست گاز
biological clock	زیست گشت
eco-	زیست بوم
homeland	زیست بوم
joie de vivre	زیست شادی
biotechnology	زیست فناوری
biogeographic	زیست جغرافیایی
biomechanics	زیست مکانیک
biometrics	زیست سنجی
environments	محیط زیست
biometrics	زیست سنجش
biogenesis	زیست زاد
settlements	زیست گاه
biometry	زیست سنجی
biochemists	زیست شیمیدان
settlement	زیست گاه
inhabitant	زیست کننده در
biogenetic	زیست زادی
biome	زیست بوم
biome	اقلیم زیست
environment	محیط زیست
biogeography	زیست جغرافی
biophysics	زیست- فیزیک
biogenosphere	زیست سپهر
biogenosphere	زیست کره
biologism	زیست شناسی
biogenic	زیست زاییده
bioluminescence	زیست تابی
biomass	زیست توده
biosphere	زیست سپهر
biosphere	فضای زیست
biosphere	زیست کره
biopolymer	زیست بسپار
biotype	زیست گروه
biochemistry	زیست- شیمی
biochemistry	زیست شیمی
biologically	زیست شناختی
exvia	برون زیست
viability	زیست پذیری
subsistence	مربوط به زیست
biochemist	زیست شیمیدان
work	زیست عمل
worked	زیست عمل
biology	زیست شناسی
subsistence	وسایل زیست
libido	زیست مایه
biospher	زیست کره
biological	زیست شناختی
subsist	زیست کردن
existences	زیست موجودیت
subsisted	زیست کردن
biologist	زیست شناس
subsisting	زیست کردن
subsists	زیست کردن
libidos	زیست مایه
existence	زیست موجودیت
pop goes the weasel	یکجور رقص روستایی که شیوه ان اینست که رقصنده از زیر دست انهامی گذرد
eco-technology	فناوری زیست بوم
eco-tech	فناوری زیست بوم
biocid	زیست کش مانع حیات
saltwater	زیست کننده در اب شور
biochemical catalyst	کاتالیزور زیست شیمیایی
biochron	زیست زمان جانداران
viable	زیست پذیر ماندنی
bioclimatology	زیست اقلیم شناسی
human biometric	زیست سنجی انسانی
amylum	نشاسته [زیست شیمی]
environmental impact	نشانزد زیست محیطی
environmental costs	مضار زیست محیطی
environmental conservation	حفافت محیط زیست
environmental benefit	فواید زیست محیطی
coexistent	باهم زیست کننده
environmentalism	محیط زیست شناسی
environmentalism	محیط زیست گرایی

modus vivendi

شیوه زیست