English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
res شی ء بخصوص ماده
Other Matches
specifics بخصوص خاص
specific بخصوص خاص
particular خاص بخصوص
mannerism سبک بخصوص نویسنده
i mentioned one case in p یک مورد بخصوص را ذکرکردم
mannerisms سبک بخصوص نویسنده
featureless بدون سیمایاجنبه بخصوص
thermite ماده مخصوص جوش کاری و ماده اتشزای داخل گلولههای اتشزا
antiset ماده ضدغلیظ شدن و بستن مواد ماده سیال کننده
materialism فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
photoresist ماده شیمیایی ای که در اثر اعمال نور به یک ماده مقاومت و محکم تبدیل میشود
why did you mention that onep چه شد که ان یکی را بخصوص ذکر کردید
predating قبل از موقع بخصوص واقع شدن
predates قبل از موقع بخصوص واقع شدن
predated قبل از موقع بخصوص واقع شدن
wildfowl مرغ شکار بخصوص مرغهای ابی
mannered دارای سبک یا رفتار بخصوص تصنعی
to have a closed meeting نشست محرمانه داشتن [بخصوص سیاست]
predate قبل از موقع بخصوص واقع شدن
poke فرمان ذخیره قسمتی ازاطلاعات در یک مکان بخصوص
poked فرمان ذخیره قسمتی ازاطلاعات در یک مکان بخصوص
typecasting ارجاع کردن نقشهای مشابه به هنرپیشهی بخصوص
pokes فرمان ذخیره قسمتی ازاطلاعات در یک مکان بخصوص
poking فرمان ذخیره قسمتی ازاطلاعات در یک مکان بخصوص
typecast ارجاع کردن نقشهای مشابه به هنرپیشهی بخصوص
typecasts ارجاع کردن نقشهای مشابه به هنرپیشهی بخصوص
lion [حکاکی سر شیر در معماری کلاسیک بخصوص در کتیبه ها]
dopes معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
gunk ماده کثیف و چسبناک ماده چرب
coolant ماده سرماساز ماده خنک کننده
coolants ماده سرماساز ماده خنک کننده
dope معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
female connector دوشاخه ماده متصل کننده ماده
Expressionism [جنبش هنرمندان شمال اروپا بخصوص در آلمان و هلند]
accrual افزایش تدریجی مقدار یا ارزش چیزی بخصوص پول
demand price حداکثر قیمتی که خریداران کل را در بازار بخصوص جذب میکند
declarative statement نوع و اندازه یک عنصر یا عدد ثابت یا متغیر بخصوص را میدهد
object language programming برنامه نویسی به یک زبان ماشین قابل اجرا در یک کامپیوتر بخصوص
elite طبقه ممتازه هرجامعه و بخصوص طبقهای که قدرت حاکمه را در دست دارد
accrued benefit پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
caught with hand in the cookie jar <idiom> مچ کسی را گرفتن [بخصوص در مورد سوء استفاده از موضع قدرت و مقام]
pigments ماده رنگی ماده ملونه
fuelling ماده انرژی زا ماده کارساز
fueled ماده انرژی زا ماده کارساز
fuelled ماده انرژی زا ماده کارساز
fuels ماده انرژی زا ماده کارساز
pigment ماده رنگی ماده ملونه
fuel ماده انرژی زا ماده کارساز
particular lien حق حبس مخصوص حق حبسی است برای فروشنده یا سازنده کالای بخصوص نسبت به ان کالا
escrow موافقت نامه بین دونفرکه بامانت نزدشخص ثالثی سپرده شودوتاحصول شرایط بخصوص بدون اعتبارباشد
Historicism [معماری متاثر از زمان گذشته بخصوص معماری احیای مذهبی]
gynandromorph جانور نر و ماده هم نر و هم ماده
anti- ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
oogamete سلول جنسی ماده یاخته جنسی ماده
Calvinist austerity [معماری قرن بیست و بیست و یک بخصوص در هلند از مشخصه های آن تیرهایی با لبه های تیز و سخت بوده است.]
the concert of europe منظوردولی هستند که پس ازشکست ناپلئون اول در سال 5181 در کنفرانس وین سیاست خارجی خود را با هم هماهنگ ساختند و این هماهنگی بخصوص در زمینه مسائل مربوط به بالکان وعثمانی محسوس بود
stuffless بی ماده
female ماده
metals ماده
nanny goat بز ماده
antimatter ضد ماده
nanny goats بز ماده
nany بز ماده
metal ماده
articles ماده
article ماده
bitches سگ ماده
clauses ماده
provision ماده
stipulation ماده
catch for door bolt ماده
abscess ماده
abscesses ماده
monoclinous نر و ماده
agents ماده
agent ماده
clause ماده
bitch سگ ماده
bitched سگ ماده
anti matter ضد ماده
foamed meterid ماده کف
bitching سگ ماده
stuffed ماده
stuff ماده
mattered ماده
substance ماده
matters ماده
stuffs ماده
mattering ماده
matter ماده
materials ماده
substances ماده
items ماده
material ماده
item ماده
disinfector ماده ضدعفونی
chlorophyl ماده سبزگیاهی
conservation of matter بقای ماده
developer agent ماده فهور
continuation clause ماده تداوم
fillers ماده پرکننده
coloring substance ماده رنگ
chronogram ماده تاریخ
filler ماده پرکننده
filler ماده پر کننده
deglutinate ماده لزج
fillers ماده پر کننده
consumable ماده مصرفی
cow calf گوساله ماده
coloring agent ماده رنگ
corrodent ماده اکاله
coloring matter ماده رنگ
chemical agent ماده شیمیایی
casein ماده پنیری
constituents ماده متشکله
constituent ماده متشکله
abrasives ماده ساینده
abrasives ماده سایا
abhesive ماده ضد چسبندگی
roe گوزن ماده
substance ماده اصلی
substances ماده اصلی
dopes ماده مخدر
dope ماده مخدر
precursors پیش ماده
precursor پیش ماده
doe خرگوش ماده
doe گوزن ماده
antimatter پاد ماده
abrasive ماده سایا
vixen روباه ماده
bull whale نهنگ ماده
break clause ماده نقض
bituminous matter ماده قیری
basophile ماده قلیادوست
basophil ماده قلیادوست
atropine ماده اتروپین
antiset ماده ضد ته نشین
anticorrosive paint ماده ضد زنگ
abrasive ماده ساینده
allelopathic substance ماده دورساز
aetna material ماده اتنا
addition agent ماده افزودنی
active material ماده موثر
acceptor ماده پذیرا
abiotic substance ماده بیجان
vixens روباه ماده
dye stuff ماده رنگی
test item ماده ازمون
the female sex جنس ماده یا زن
thermite ماده ترمیت
thermate ماده ترمیت
tongue and groove joint اتصال نر و ماده
toxic agent ماده سمی
toxic substance ماده سمی
trinitrotoluen ماده منفجره تی ان تی
urea ماده پیشاب
vermicide ماده کرم کش
vomitus ماده مستفرغه
vomitus ماده قی شده
white matter ماده سفید
tellurian matter ماده زمینی
synthetic material ماده مصنوعی
replealed article ماده منسوخه
sexed بطورمشخص نر یا ماده
she deer گوزن ماده
she wolf گرگ ماده
she wolf ماده گرگ
single clause bill ماده واحده
smoke agent ماده دودانگیز
solvate ماده محلول
stainer ماده رنگرزی
subsistance ماده اصلی
surplus material ماده اضافی
symmetry substance ماده متقارن
synchronous material ماده مصنوعی
stripping agent ماده رنگ بر
refrigerant ماده سردکننده
dyestuff ماده رنگی
grimalkin گربه ماده
guinea hen بوقلمون ماده
gynandrous نر و ماده دو جنسی
gynophore ماده بر برچه بر
hen bird مرغ ماده
hen bird پرنده ماده
hen parrot طوطی ماده
hen pheasant قرقاول ماده
hen sparrow گنجشک ماده
heparin ماده چندقندی
high explosive ماده منفجره
hyades اشتران ماده
immaterialist منکر ماده
gray matter ماده خاکستری
food dtufe stuff ماده غذایی
emitted material ماده گسیلیده
exereta substance ماده پس داده
explosive d. ماده منفجره دی
fecula ماده نشاستهای
female connector بسط ماده
female connector اتصال ماده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com