Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
turfman
صاحب اسب و علاقه مند به اسبدوانی
Other Matches
disinterest
بی علاقه کردن بی علاقه شدن
jointer
صاحب شیره کش خانه صاحب مشروب فروشی
lapped
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lap
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
circuit
پیست اسبدوانی
circuits
پیست اسبدوانی
post time
زمان شروع اسبدوانی
grass
چمن مسیر اسبدوانی
grasses
چمن مسیر اسبدوانی
conditions
مقررات و شرایط اسبدوانی
turf
پیست چمن اسبدوانی
boy
سوارکار مسابقه اسبدوانی
boys
سوارکار مسابقه اسبدوانی
post-
تیر یا میله در مسیر اسبدوانی
post
تیر یا میله در مسیر اسبدوانی
posted
تیر یا میله در مسیر اسبدوانی
posts
تیر یا میله در مسیر اسبدوانی
flat race
مسیر هموار بی مانع اسبدوانی
training track
مسیر تمرینی مسابقه اسبدوانی
highweight handicap
مسابقه اسبدوانی با امتیازمتفاوت وزن
stretches
قسمت اخر مسیر اسبدوانی
stretched
قسمت اخر مسیر اسبدوانی
free legged
بدون کلاف پا در مسابقه اسبدوانی
stretch
قسمت اخر مسیر اسبدوانی
early foot
سرعت بیش از حد در آغاز اسبدوانی
patrol judge
داور برج طول مسیر اسبدوانی
handride
اسبدوانی بدون کمک مهمیز یاشلاق
barrier
نقطه اغاز مسابقه اسبدوانی مانع
condition book
کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
clubhouse turn
انحنای پیست اسبدوانی پس ازخط پایان
barriers
نقطه اغاز مسابقه اسبدوانی مانع
speeds
مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
steeplechases
اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
speeding
مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
speed
مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
steeplechase
اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
breaks
جداکردن دو بوکسور ازیورتمه به چهارنعل حرکت از دروازه شروع اسبدوانی
break
جداکردن دو بوکسور ازیورتمه به چهارنعل حرکت از دروازه شروع اسبدوانی
track
پیست مسابقه اتومبیل رانی یا اسبدوانی مسیر بیضی شکل دو و میدانی
tracked
پیست مسابقه اتومبیل رانی یا اسبدوانی مسیر بیضی شکل دو و میدانی
poles
چوبدستی اسکی تیرهای عمودی در کنارداخلی مسیر اسبدوانی نیزه پرش
pole
چوبدستی اسکی تیرهای عمودی در کنارداخلی مسیر اسبدوانی نیزه پرش
tracks
پیست مسابقه اتومبیل رانی یا اسبدوانی مسیر بیضی شکل دو و میدانی
affection
علاقه
fondness
علاقه
stomachy
بی علاقه
nonchalant
بی علاقه
disinterested
: بی علاقه
unresponsive
بی علاقه
binds
علاقه
interests
علاقه
bind
علاقه
ties
علاقه
interests
علاقه .
penchant
علاقه
uninterested
بی علاقه
interest
علاقه .
interest
علاقه
tie
علاقه
disaffection
عدم علاقه
interested
علاقه مند
calf love
علاقه دمدمی
focal point
علاقه - سرگرمی
consuming
علاقه-عشق
self concern
علاقه بنفس
necrophagia
علاقه به اجساد
beloved
مورد علاقه
concerned
علاقه مند
liking
ذوق علاقه
laceman
علاقه بند
(not one's) cup of tea
<idiom>
علاقه ویژه
disinterest
علاقه نداشتن
interestedness
علاقه مندی
renunciation
قطع علاقه
put up with
<idiom>
علاقه مند
enthusiasts
علاقه مند
enthusiast
علاقه مند
enthusiastic
علاقه مند
tendencies
علاقه مختصر
going for (someone)
<idiom>
علاقه کسی
property
علاقه مایملک
it is of interest to me
من در ان علاقه مندم
fondly
از روی علاقه
tendency
علاقه مختصر
to pique
علاقه مند کردن
disaffect
از علاقه و محبت کاستن
You have piqued my interest in ...
تو من را به ... علاقه مند کردی.
shebang
امر مورد علاقه
fancied
تفننی علاقه داشتن به
spelunking
علاقه به غار شناسی
fancy
تفننی علاقه داشتن به
heterosexuality
علاقه بجنس مخالف
fancies
تفننی علاقه داشتن به
fancying
تفننی علاقه داشتن به
To sever ones ties . to lose interest.
قطع علاقه کردن
unconcern
عدم علاقه خونسردی
uniterested
بی علاقه بی دخل وتصرف
To be interested in ( keen on ) some thing .
به چیزی علاقه داشتن
fancy free
بی علاقه عاری از عشق
fanciest
تفننی علاقه داشتن به
idiopathy
علاقه خاص ناخوشی جداگانه
He takes ( heels) much interest in politics.
به سیاست خیلی علاقه دارد
I have lost my interest in football .
دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
earnest
سنگین علاقه شدید به چیزی
interested parties
اشخاص ذی نفع یا علاقه مند
wanderlust
علاقه مند به سیاحت سفر دوستی
uncommunicative
بی علاقه به مکالمه و تبادل فکر و خبر
It is of no interest to me at all.
من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
classics
مسابقههای سنتی سالانه پنج مسابقه مهم اسبدوانی سالانه انگلستان
fasts
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fastest
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fasted
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fast
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
classic
مسابقههای سنتی سالانه پنج مسابقه مهم اسبدوانی سالانه انگلستان
the iron interest
کسانی که در معاملات اهن علاقه مند هستند
bookworm
کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد
heterosexual
مربوط به علاقه جنسی نسبت به جنس مخالف
ladies' man
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
ladies' men
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
heterosexuals
مربوط به علاقه جنسی نسبت به جنس مخالف
lady's man
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
theatre fiend
آدم دیوانه وار علاقه مند به تیاتر
bookworms
کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد
adonis
جوان زیبایی که مورد علاقه افرودیت بود
shrug your shoulders
<idiom>
نشانه بی علاقه
[لاقید]
یا نا آگاه بودن
[اصطلاح]
Absence makes the heart grow fonder.
<proverb>
جدایى و دورى , باعث افزایش علاقه و دوستى مى شود.
aficionado
کسی که بسیار آگاه و علاقه مند به فعالیتی است.
addict
کسی که بسیار آگاه و علاقه مند به فعالیتی است
association for women in computing
متشکل از افرادی که پردازش کامپیوتر علاقه مند هستند
nympholepsy
جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
fiend
دارای احساسات شدید
[دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
May be I can interest you in this issue .
شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم
padrone
صاحب
ownerless
بی صاحب
owner
صاحب
master
صاحب
mastered
صاحب
lords
صاحب
owners
صاحب
lord
صاحب
masters
صاحب
hacker
فردی که علاقه بکار کامپیوترندارد اما از طریق سعی وخطا می خواهد ان را فراگیردهواخواه
Andy was never interested in school, but Anna was a completely different kettle of fish.
اندی زیاد به مدرسه علاقه نداشت، اما آنا کاملا متفاوت بود.
hackers
فردی که علاقه بکار کامپیوترندارد اما از طریق سعی وخطا می خواهد ان را فراگیردهواخواه
in the saddle
صاحب اختیار
stockholders
صاحب سهم
in power
صاحب مقام
printer
صاحب چاپخانه
printers
صاحب چاپخانه
licensees
صاحب جواز
landlady
زن صاحب ملک
land lady
زن صاحب ملک
landholder
صاحب ملک
Distinguished . Titled.
صاحب عنوان
stockholder
صاحب سهم
stock holder
صاحب سهم
industrialist
صاحب صنعت
industrialists
صاحب صنعت
feudary
صاحب تیول
feudatory
صاحب تیول
masters
ارباب صاحب
restaurateur
صاحب رستوران
free ball
توپ بی صاحب
restaurateurs
صاحب رستوران
grantee
صاحب امتیاز
mastered
ارباب صاحب
shareholder
صاحب سهم
shareholders
صاحب سهم
lessor
صاحب ملک
licence owner
صاحب امتیاز
officiary
صاحب منصب
owner of a property
صاحب ملک
unowned
بی صاحب بیمالک
landowners
صاحب ملک
landowner
صاحب ملک
titlist
صاحب سندمالکیت
inviolable
صاحب حرمت
permit holder
صاحب جواز
slaveholder
صاحب برده
shop keeper
صاحب دکان
shipowner
صاحب کشتی
sharecropper
صاحب نسق
seignior
صاحب تیول
of consequence
صاحب شان
homeowner
صاحب خانه
liege
صاحب تیول
office-holders
صاحب مقام
clear-sighted
صاحب نظر
man of place
صاحب منصب
man of place
صاحب مقام
office-holder
صاحب مقام
manufaturer
صاحب کارخانه
master of the time
صاحب الزمان
homeowners
صاحب خانه
monopolist
صاحب انحصار
landladies
زن صاحب ملک
no man's land
سرزمین بی صاحب
notary public
صاحب محضر
nursery man
صاحب قلمستان
restauranteur
صاحب رستوران
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com