Dictiornary-Farsi | صاحب رستوران | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
restaurateur	صاحب رستوران
restaurateurs	صاحب رستوران
restauranteur	صاحب رستوران


Other Matches

She declined several restaurants before we could agree on one.	او [زن] چند رستوران را رد کرد قبل از اینکه ما توانستیم به توافق یک رستوران برسیم.
jointer	صاحب شیره کش خانه صاحب مشروب فروشی
eatinghouse	رستوران
eating house	رستوران
buffets	رستوران
snack bars	رستوران
coffee shop	رستوران
chop house	رستوران
tea-rooms	رستوران
snack bar	رستوران
tea-room	رستوران
buffeted	رستوران
buffeting	رستوران
tea shop	رستوران
tea shops	رستوران
restaurants	رستوران
buffet	رستوران
cafe	رستوران
restaurant	رستوران
salons	رستوران مشروبفروشی
diners	واگن رستوران
salon	رستوران مشروبفروشی
dance floor	محلمخصوصرقصدر رستوران
dumb waiters	رستوران سیار
diner	واگن رستوران
dumb waiter	رستوران سیار
saloon	سالن زیبایی رستوران
canteen	فروشگاه یا رستوران سربازخانه
dining car	واگن رستوران قطار
dining cars	واگن رستوران قطار
saloons	سالن زیبایی رستوران
canteens	فروشگاه یا رستوران سربازخانه
Our office is facing (opposite)the restaurant.	دفتر ما روبروی رستوران است
station bar	رستوران ایستگاه راه آهن
tearoom	رستوران کوچک ودنج مخصوص نسوان
No vacancies.	جاموجود نیست ( درهتل ؟رستوران وغیره )
To order a meal.	سفارش غذا دادن ( درهتل ؟رستوران )
luncheonettes	رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
Can you recommend a good restaurant?	آیا میتوانید یک رستوران خوب معرفی کنید؟
luncheonette	رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
Is there an inexpensive restaurant around here?	آیا رستوران ارزان این اطراف پیدا میشود؟
Is there an inexpensive restaurant around here?	آیا رستوران ارزان این نزدیکی ها پیدا میشود؟
barmen	مردی که در پیشخوان یا پشت بار مهمانخانه یا رستوران کار میکند
barman	مردی که در پیشخوان یا پشت بار مهمانخانه یا رستوران کار میکند
to ask somebody out for dinner	کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن [بیشتر دوست دختر و پسر]
juke joint	رستوران کوچکی که خوراک ارزان داشته و نیز صفحات گرامافون را با انداختن پول دراسباب خودکار میزند
lord	صاحب
owners	صاحب
owner	صاحب
lords	صاحب
padrone	صاحب
masters	صاحب
mastered	صاحب
ownerless	بی صاحب
master	صاحب
grantee	صاحب امتیاز
land lady	زن صاحب ملک
landholder	صاحب ملک
in the saddle	صاحب اختیار
in power	صاحب مقام
building owner	صاحب کار
assayer	صاحب عیار
concessionaire	صاحب امتیاز
concessionary	صاحب امتیاز
concessioner	صاحب امتیاز
officiary	صاحب منصب
feudary	صاحب تیول
feudatory	صاحب تیول
free ball	توپ بی صاحب
licence owner	صاحب امتیاز
lessor	صاحب ملک
shipowner	صاحب کشتی
shop keeper	صاحب دکان
slaveholder	صاحب برده
stock holder	صاحب سهم
titlist	صاحب سندمالکیت
unowned	بی صاحب بیمالک
homeowner	صاحب خانه
homeowners	صاحب خانه
office-holder	صاحب مقام
office-holders	صاحب مقام
Distinguished . Titled.	صاحب عنوان
sharecropper	صاحب نسق
seignior	صاحب تیول
permit holder	صاحب جواز
liege	صاحب تیول
man of place	صاحب منصب
man of place	صاحب مقام
manufaturer	صاحب کارخانه
master of the time	صاحب الزمان
monopolist	صاحب انحصار
no man's land	سرزمین بی صاحب
notary public	صاحب محضر
nursery man	صاحب قلمستان
of consequence	صاحب شان
owner of a property	صاحب ملک
master	ارباب صاحب
stockholder	صاحب سهم
shareholders	صاحب سهم
shareholder	صاحب سهم
industrialists	صاحب صنعت
industrialist	صاحب صنعت
licensees	صاحب جواز
licensee	صاحب جواز
laird	صاحب زمین
lairds	صاحب زمین
sovereign	صاحب سیادت
innkeepers	صاحب مسافرخانه
housemother	زن صاحب خانه
housemothers	زن صاحب خانه
stockholders	صاحب سهم
mastered	ارباب صاحب
masters	ارباب صاحب
landlady	زن صاحب ملک
landladies	زن صاحب ملک
beneficent	صاحب کرم
landowners	صاحب ملک
landowner	صاحب ملک
inviolable	صاحب حرمت
clear-sighted	صاحب نظر
resolute	صاحب عزم
printers	صاحب چاپخانه
printer	صاحب چاپخانه
officer	صاحب منصب
officers	صاحب منصب
benefactor	صاحب خیر
stray	جانور بی صاحب
official	صاحب منصب
titled	صاحب لقب
sovereigns	صاحب سیادت
waif	مال بی صاحب
planter	صاحب مزرعه
planters	صاحب مزرعه
manufacturer	صاحب کارخانه
straying	جانور بی صاحب
manufacturers	صاحب کارخانه
signatories	صاحب امضا
strays	جانور بی صاحب
benefactors	صاحب خیر
innkeeper	صاحب مسافرخانه
employers	صاحب کار
signatory	صاحب امضا
employer	صاحب کار
cotton spinner	صاحب کارخانه نخ ریسی
wharfinger	صاحب لنگرگاه یابارانداز
pooh bah	صاحب چندین مقام
own	صاحب چیزی بودن
prosecuting attorney	صاحب منصب پارکه
polygraphs	صاحب تالیفات بسیار
staffed	افسران صاحب منصبان
res nullius	مال بلا صاحب
owning	صاحب چیزی بودن
to come into a property	مالی را صاحب شدن
croupiers	کمک صاحب بانک
office-holders	صاحب منصب دولت
office-holder	صاحب منصب دولت
title-holders	صاحب سند مالکیت
proprietor	صاحب حق طبق کتاب
owned	صاحب چیزی بودن
boniface	صاحب مهمانخانه ورستوران
yachtsman	صاحب کشتی تفریحی
peer	صاحب لقب اشرافی
proprietors	صاحب حق طبق کتاب
peered	صاحب لقب اشرافی
peering	صاحب لقب اشرافی
at owner's risks	به هزینه صاحب مال
challenge round	مبارزه با صاحب عنوان
chartered companies	شرکتهای صاحب الامتیاز
croupier	کمک صاحب بانک
endowed	صاحب مال و مکنت
mansion house	خانه صاحب تیول
newspaperman	صاحب وگرداننده روزنامه
lord paramount	صاحب تیول عمده
newspapermen	صاحب وگرداننده روزنامه
signatory	صاحب امضاء امضایی
housemother	زن صاحب پانسیون یا مهمانخانه
signatories	صاحب امضاء امضایی
housemothers	زن صاحب پانسیون یا مهمانخانه
innholder	صاحب مهمانخانه یا مسافرخانه
infeoff	صاحب ملک کردن
publican	بیگانه صاحب میخانه
in the saddle	یراق صاحب مقام
publicans	بیگانه صاحب میخانه
i own that house	من صاحب ان خانه هستم
holding company	شرکت صاحب سهم
martyologist	صاحب تذکره شهدا
estray	جانوراواره وبی صاحب
licensee	صاحب جواز یا امتیاز
owns	صاحب چیزی بودن
title-holder	صاحب سند مالکیت
polygraph	صاحب تالیفات بسیار
staffs	افسران صاحب منصبان
licensees	صاحب جواز یا امتیاز
owner's risk	ریسک صاحب کالا
staff	افسران صاحب منصبان
placeman	صاحب منصب اداری
yachtsmen	صاحب کشتی تفریحی
to have something at one's disposal	صاحب چیزی بودن
to have something	صاحب چیزی بودن
stockholders	صاحب موجودی ذخیره نگهدار