Dictiornary-Farsi | صبر ایوب ( صبر وحوصله بی نهایت زیاد ) | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
The patience of job.	صبر ایوب ( صبر وحوصله بی نهایت زیاد )


Other Matches

I am not in the mood.	حال وحوصله ندارم
To regain consciousness. to come to.	امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
job's tears	دمع ایوب
jobs	ایوب مقاطعه کاری کردن
job	ایوب مقاطعه کاری کردن
omega	نهایت
plaguily	بی نهایت
outrance	نهایت
an infinite	بی نهایت
extremities	نهایت
extremity	نهایت
an infinite quantity	بی نهایت
extreme	نهایت
excessively	بی نهایت
fearfully	بی نهایت
endlessly	بی نهایت
infinite	بی نهایت
beyond measure	بی نهایت
infintesimal	بی نهایت
infinity	بی نهایت
to an extreme	بی نهایت
in the extreme	بی نهایت
to a fault	بی نهایت
to infinity	بی نهایت
to infinity	تا نهایت
screamingly	بی نهایت
to the quick	بی نهایت سراسر
intolerable	تن در ندادنی بی نهایت
galactic	بی نهایت بزرگ
infinity	بی نهایت [ریاضی]
breathlessly	با نهایت اشتیاق
infinite quantity	مقدار بی نهایت
infinitesimal	بی نهایت خرد
sustainable energy	انرژی بی نهایت
infinitesimal	بی نهایت کوچک
Without ( beyond , above ) price .	بی نهایت قیمتی
load call	وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
perfection of savagery	نهایت وحشی گری
frustum	جزء بی نهایت کوچک
compression ignition	احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
bundle of nerves	آدم بی نهایت عصبانی و نگران
he did his utmost	نهایت کوشش را بعمل اوردن
nervous wreck	آدم بی نهایت عصبانی و نگران
bag of nerves	آدم بی نهایت عصبانی و نگران
It is dirt cheap . It is a give - away .	مفت است ( بی نهایت ارزان )
Ravishingly beautiful .	مثل ماه شب چهارده ( بی نهایت زیبا )
use up every ounce of energy	نهایت تلاش خود را به کار بستن
I didnt get much sleep.	زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
I was petrified.	دود از کله ام بلند شد ( بی نهایت متعجب شدم )
To go flat out . To make astupendous effort.	غیرت بخرج دادن ( نهایت تلاش را کردن )
one's light s	نهایت کوشش را در حدودتوانایی یا استعداد خود بعمل اوردن
I was absolutely infuriated.	کارد میزدی خونم در نمی آمد [بی نهایت عصبانی بودم]
A problem is a chance for you to do your best.	مشکل فرصتی است برای شما تا نهایت تلاشتان را بکنید.
overbuild	زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to hold somebody in great respect	کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
closed back	بافت پشت بسته که در آن گره های نامتقارن بدور تارهای مخالف گره خورده و در نهایت خود تار دیده نمی شود
surcharges	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed	با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
for all the world	بی کم و زیاد
heart break	غم زیاد
supererogatory	زیاد
extortionate	زیاد
squeamishness	زیاد
immane	زیاد
too	زیاد
too much	زیاد
effusively	زیاد
squeamishly	زیاد
fulsome	زیاد
widely	زیاد
intense	زیاد
widest	زیاد
heavily	زیاد
much	زیاد
vastly	زیاد
heartbreak	غم زیاد
copious	زیاد
highly	زیاد
rife	زیاد
great	زیاد
great-	زیاد
greatest	زیاد
extortionary	زیاد
many	زیاد
outrageously	زیاد
wider	زیاد
wide	زیاد
superabundant	زیاد
extensive	زیاد
egregiously	زیاد
populous	زیاد
numerous	زیاد
very	زیاد
to a large extent	زیاد
overly	زیاد
profoundly	زیاد
quite a few <idiom>	زیاد
excessive	زیاد
profusely	زیاد
greatly	زیاد
late	زیاد
not a lettle	زیاد
plaguily	زیاد
high	زیاد
intensely	زیاد
swingeing	زیاد
over and above	زیاد
highest	زیاد
large adv	زیاد
highs	زیاد
mickle or muckle	زیاد
muckle	زیاد
mickle	زیاد
thick	زیاد
thicker	زیاد
thickest	زیاد
intensively	زیاد
immoderate	زیاد
tremendously	زیاد
hugely	زیاد
generous	زیاد
plethoric	زیاد
no end of	زیاد
ranksack	زیاد
overmuch	زیاد
in quantities	زیاد
in excess	زیاد
glaring	زیاد
mortally	زیاد
musk cat	گریه زیاد
overdrssed	زیاد اراسته
to toll up	زیاد شدن
booster	زیاد کننده
overlabour	زیاد کارکردن
overloads	زیاد پر کردن
queasy	زیاد دقیق
overwrite	زیاد نوشتن
overbusy	زیاد مشغول
overburdensome	زیاد سنگین
lots	خیلی زیاد
increases	زیاد کردن
increased	زیاد کردن
increase	زیاد کردن
overblown steel	فولاد با دم زیاد
overvoltage	فشار زیاد
boosters	زیاد کننده
an abrupt place	با سراشیبی زیاد
amplitude	فاصلهء زیاد
alto relievo	برجستگی زیاد
agreat d. of trouble	دردسر زیاد
quaffing	زیاد نوشیدن
aggrandise	زیاد شدن
to run rup	زیاد کردن
my grief was intensified	غصه من زیاد
accretive	زیاد شونده
far	زیاد خیلی
terrors	ترس زیاد
overmoke	زیاد سیگارکشیدن
polymathy	دانش زیاد
overload	زیاد پر کردن
hell-bent	زیاد خمیده
overloaded	زیاد پر کردن
hell bent	زیاد خمیده
particularity	دقت زیاد
over ripe	زیاد رسیده
over anxiety	دل واپسی زیاد
quaffs	زیاد نوشیدن
h.f.	بسامد زیاد
quaffed	زیاد نوشیدن
quaff	زیاد نوشیدن
over blow	زیاد دمیدن
over confident	زیاد مطمئن
escalate	زیاد شدن
wheen	تعداد زیاد
swarms	دسته زیاد
swarmed	دسته زیاد
swarm	دسته زیاد
multiplying	زیاد شدن
multiply	زیاد شدن
multiplies	زیاد شدن
multiplied	زیاد شدن
with much regret	با تاسف زیاد
superannuated	زیاد کهنه
manifold	بسیار زیاد
obstipation	یبوست زیاد
violent pain	درد زیاد
over issue	زیاد انتشاردادن
downpours	بارندگی زیاد
downpour	بارندگی زیاد
over anxious	زیاد دل واپس
torrid	زیاد گرم
extreme	خیلی زیاد
escalating	زیاد شدن
escalates	زیاد شدن
desperation	نومیدی زیاد
escalated	زیاد شدن
extravagantly	با افراط زیاد
terror	ترس زیاد
oodles	خیلی زیاد