Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
shell
صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
shelling
صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
shells
صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
Other Matches
mollusk
جانور نرم تن حلزون
mollusc
جانور نرم تن حلزون
molluscs
جانور نرم تن حلزون
There are wheels within wheels .
کاسه ای زیر نیم کاسه است
crash protected
دیسک که حاوی نوک محافظ یا سیستم محافظ اختلال داده است
escorting
محافظ گارد محافظ نیروی تامینی بدرقه کردن
escort
محافظ گارد محافظ نیروی تامینی بدرقه کردن
escorted
محافظ گارد محافظ نیروی تامینی بدرقه کردن
escorts
محافظ گارد محافظ نیروی تامینی بدرقه کردن
surge protector
محافظ تغییر ناگهانی ولتاژ محافظ نوسان برق
epizoic
زندگی کننده روی بدن جانور انگل جانور
guarding
صفحه محافظ روکش محافظ
guards
صفحه محافظ روکش محافظ
guard
صفحه محافظ روکش محافظ
shields
بدنه محافظ دیواره محافظ
shield
بدنه محافظ دیواره محافظ
zoo ecology
قسمتی از علم جانور شناسی که در باره روابط جانور بامحیط خود بحث میکند بوم شناسی حیوانی
snails
حلزون
slugged
حلزون
slugs
حلزون
scallop
حلزون گرفتن
snaillike
حلزون وار
scallops
حلزون گرفتن
snail
حلزون با پوسته
labyrinth
حلزون گوش
labyrinths
حلزون گوش
auditory labyrinth
حلزون شنوایی
holothurian
حلزون دریایی
cochlea
حلزون گوش
snailery
پرورشگاه حلزون
spat
بچه حلزون مرافعه
slug
حلزون بدون پوسته
cockleshell
صدف حلزون دوکپهای
shellfish
حلزون صدف دار
cockleshells
صدف حلزون دوکپهای
labium
لبه صدف حلزون
slug
مثل حلزون حرکت کردن
winkle
جابجا کردن حلزون خوراکی
slugged
مثل حلزون حرکت کردن
helicoid
بشکل پوسته حلزون مارپیچ
winkles
جابجا کردن حلزون خوراکی
slugs
مثل حلزون حرکت کردن
spat
: حلزون خوراکی خیلی کوچک
soft shell
حلزون دارای صدف نرم
hard clam
حلزون دارای کفههای صدفی سخت
ray
ماهی چهارگوش عمق زی که از حلزون تغذیه میکند
littleneck clam
نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
bowls
کاسه
mazard
کاسه
bowl
کاسه
messmate
هم کاسه
lump sums
یک کاسه
pappus
کاسه گل
lump sum
یک کاسه
skull
کاسه سر
skulls
کاسه سر
calycle
کاسه گل
cupule
کاسه
sockets
کاسه
cotyla
کاسه
socket
کاسه
craniums
کاسه سر
cranium
کاسه سر
crania
کاسه سر
drinking cup
کاسه
chalice
کاسه
chalices
کاسه
in a lump sum
یک کاسه
calix
کاسه گل
calyx
کاسه گل
cup seal
بوبند کاسه
craniography
شرح کاسه سر
dipper stick
کاسه بیل
cranial nerve
عصب کاسه سر
porringer
کاسه اش خوری
sealings
کاسه نمدها
bowls
کاسه رهنما
corolla
جام گل کاسه گل
brainpan
کاسه مغز
bowl
کاسه رهنما
eager beaver
کاسه گرم تر از اش
eye socket
کاسه چشم
lickspittle
کاسه لیس
kegler
کاسه ساز
knee cap
کاسه زانو
knee pan
کاسه زانو
husk
غلاف یا کاسه گل
kneepan
کاسه زانو
husks
غلاف یا کاسه گل
eye sockets
کاسه چشم
ball bearing
کاسه ساچمه
eyehole
کاسه چشم
flower cup
غلاف کاسه گل
glene
کاسه مفصل
parasitism
کاسه لیسی
glene
کاسه چشم
hard shell
کاسه دار
ball bearings
کاسه ساچمه
oil seal
کاسه نمد
loricate
کاسه دار
suck-up
کاسه لیس
brown-noser
کاسه لیس
turtleback
کاسه پشت
arse-licker
کاسه لیس
ass-kisser
[American E]
کاسه لیس
patella
کاسه زانو
patellae
کاسه زانو
kiss-ass
[American E]
کاسه لیس
stooge
کاسه لیس
doormat
کاسه لیس
cat's paw
کاسه لیس
fawner
کاسه لیس
bootlicker
کاسه لیس
yes-man
کاسه لیس
lickspittle
کاسه لیس
seals
کاسه نمد
seal
کاسه نمد
A bowl hotter than the soup it contains.
<proverb>
کاسه از آش گرمتر.
toady
کاسه لیس
stuffing box
کاسه نمد
puppet
کاسه لیس
socket
کاسه بندگاه
sockets
کاسه بندگاه
kneecaps
کاسه زانو
kneecap
کاسه زانو
minion
کاسه لیس
scal
کاسه نمد
scutum
کاسه زانو
socket
کاسه چشم
patellar
مانند کاسه زانو
labyrinth seal
کاسه نمد لایبرنت
inferior calyx
کاسه پایین افتاده
sound bow
کاسه زنگ اخبار
toadyism
مداهنه کاسه لیسی
sockets
سرپیچ کاسه چشم
They put the blane on him . he was the scapegoat.
کاسه کوزه ها سر اوشکست
consolidated debt
بدهی یک کاسه شده
She had three bowls of soup.
سه کاسه سوپ خورد
stifle bone
کاسه زانوی اسب
porringer
کلاه کاسه مانند
patellate
مانند کاسه زانو
calipash
کاسه لاک پشت
carapace
کاسه سنگ پشت
suborbital
زیر کاسه چشمی
drinking vessel
فرف ابخوری کاسه
housemaid's knee
اماس کاسه زانو
hardshell
کاسه دار سخت
clam
حلزون دوکپهای یا صدف خوراکی از جنس pecten گوشت صدف
clams
حلزون دوکپهای یا صدف خوراکی از جنس pecten گوشت صدف
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
To hold out ones begging bowl . To send ( pass ) round the hat .
کاسه گدایی دست گرفتن
inferior calyx
کاسه پایین تر از تخم دان
inferior ovary
تخم دان پایین تر از کاسه
incomplete flower
گلی که یکی ازچهارقسمت ان کاسه
calipee
کاسه زیرین لاک پشت
My patience is exhausted ( worn out ) .
کاسه صبرم لبریز شده
To go round hat in hand .
کاسه گدایی بدست گرفتن
infraorbital
واقع در زیر کاسه چشم
testudineous
مانند کاسه سنگ پشت
on good turn deserves another
کاسه جایی رودکه بازاردقدح
supra orbital
واقع دربالای کاسه چشم
sycophancy
مفت خوری کاسه لیسی
testudinarious
مانند کاسه سنگ پشت
testudinate
مانند کاسه سنگ پشت
there are wheels within wheels
زیرکاسه نیم کاسه است
toady
کاسه لیس مداهنه کردن
My patience has run out (is exhausted).
کاسه صبرم لبریز است
postorbital
واقع در پشت کاسه چشم
screens
محافظ
screening, screenings
محافظ
screened
محافظ
guardian
محافظ
screen
محافظ
guardians
محافظ
herder
محافظ
preserver
محافظ
keepers
محافظ
keeper
محافظ
guard
محافظ
shelterer
محافظ
protective
محافظ
guarding
محافظ
preservatives
محافظ
guards
محافظ
preservative
محافظ
memento mori
کاسه یاچیزدیگری که انسان رابیادمردن می اندازد
guards
کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
calipash
قسمت بالای کاسه لاک پشت
coronae borealis
کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
guarding
کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
corona borealis
کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
guard
کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
there is something in the wind
کاسهای زیر نیم کاسه است
More Catholic than the Pope .
کاسه داغ تر از آش ( دایه مهربانتر ازمادر )
protective earthing
زمین محافظ
controlled atmosphere
گاز محافظ
fender curbs
جدول محافظ
protective reactor
راکتانس محافظ
line choking coil
پیچک محافظ
vizard
نقاب محافظ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com