English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (9 milliseconds)
English Persian
hurt صدمه اذیت
hurting صدمه اذیت
hurts صدمه اذیت
Search result with all words
hurt اذیت کردن صدمه زدن اسیب
hurting اذیت کردن صدمه زدن اسیب
hurts اذیت کردن صدمه زدن اسیب
injure اذیت کردن صدمه زدن
injures اذیت کردن صدمه زدن
injuring اذیت کردن صدمه زدن
Other Matches
scot free بی صدمه
shocks صدمه
shocked صدمه
harmfulness صدمه
shock صدمه
casualties صدمه
casualty صدمه
torts صدمه
tort صدمه
hardships صدمه
scot-free بی صدمه
hardship صدمه
displeasure صدمه
maim صدمه
harms صدمه
maimed صدمه
maiming صدمه
maims صدمه
harmed صدمه
harm صدمه
harming صدمه
hurts صدمه
hurting صدمه
concussion صدمه
hurt صدمه
hurtless بی صدمه
blows صدمه
blow صدمه
injury صدمه
scathe صدمه
indemnities صدمه
injuriousness صدمه
indemnity صدمه
safes صدمه نخورده
safest صدمه نخورده
safe صدمه نخورده
harm صدمه زدن
mauled صدمه زدن
mauling صدمه زدن
mauls صدمه زدن
harming صدمه زدن
safer صدمه نخورده
harmed صدمه زدن
offend صدمه زدن
offended صدمه زدن
offends صدمه زدن
maul صدمه زدن
concussion تصادم صدمه
occupational hazards صدمه شغلی
disservice صدمه بدخدمتی
occupational hazard صدمه شغلی
unscathed صدمه ندیده
bodily harm صدمه جسمانی
concuss صدمه زدن
damnify صدمه زدن
harms صدمه زدن
hurtfulness مضرت صدمه
scathe صدمه زدن
shock صدمه ضربت
harmlessly بدون صدمه
intact صدمه ندیده
endamage صدمه زدن
shocks صدمه ضربت
damage صدمه دیدن
shocked صدمه ضربت
lay hands on someone <idiom> صدمه زدن
fret اذیت
hurtless بی اذیت
aggro اذیت
devilment [British E] اذیت
persecution اذیت
frets اذیت
teaze اذیت
mischievousness اذیت
harassment اذیت
harms اذیت
harming اذیت
injury اذیت
harmed اذیت
tease اذیت
harm اذیت
annoyance اذیت
teased اذیت
teases اذیت
vexations اذیت
vexation اذیت
nuisances اذیت
inconvenience اذیت
inconvenienced اذیت
nuisance اذیت
inconveniencing اذیت
inconveniences اذیت
conserve از صدمه محفوظ داشتن
conserved از صدمه محفوظ داشتن
injured party طرف صدمه دیده
conserves از صدمه محفوظ داشتن
injured parties طرف صدمه دیده
conserving از صدمه محفوظ داشتن
damage صدمه دیدن ازون
mar صدمه زدن اسیب
marred صدمه زدن اسیب
marring صدمه زدن اسیب
hindrance اذیت ازار
hindrances اذیت ازار
persecutor اذیت کننده
worry اذیت کردن
chive اذیت کردن .
worries اذیت کردن
mischief اذیت شیطنت
chew out اذیت کردن
persecutors اذیت کننده
get hurt اذیت شدن
to get on ones nerves اذیت کردن
i hurt my self اذیت شدم
nuisance اذیت کردن
nuisances اذیت کردن
hassling اذیت کردن
teasers اذیت کننده
teaser اذیت کننده
onery اذیت کننده
ornery اذیت کننده
to get hurt اذیت شدن
hassle اذیت کردن
hassled اذیت کردن
hassles اذیت کردن
harmlessly بطوربی اذیت
chivvied اذیت کردن
persecuting اذیت کردن
harms اذیت کردن
harming اذیت کردن
harmed اذیت کردن
pester اذیت کردن
pestered اذیت کردن
pestering اذیت کردن
pesters اذیت کردن
harm اذیت کردن
offend اذیت کردن
offended اذیت کردن
chivied اذیت کردن
chivies اذیت کردن
chivvies اذیت کردن
chivvy اذیت کردن
chivvying اذیت کردن
chivying اذیت کردن
persecute اذیت کردن
persecuted اذیت کردن
persecutes اذیت کردن
bedevil اذیت کردن
bedevilled اذیت کردن
bedevilling اذیت کردن
bedevils اذیت کردن
offends اذیت کردن
hock اذیت کردن
annoyance اذیت کردن
hurts اذیت کردن
hurting اذیت کردن
ornary اذیت کننده
hurt اذیت کردن
indemnify صدمه زدن به غرامت دادن
let (someone) have it <idiom> شخصی را به سختی صدمه زدن
constructive total loss صدمه کلی خسارت بنیانی
nip صدمه زدن دردناک بودن
damaged in transit صدمه دیده هنگام ترانزیت
nipped صدمه زدن دردناک بودن
damage صدمه [شوخی] [اصطلاح روزمره]
miscarrying صدمه دیدن اشتباه کردن
miscarry صدمه دیدن اشتباه کردن
malignant زیان اور صدمه رسان
nips صدمه زدن دردناک بودن
miscarries صدمه دیدن اشتباه کردن
annoy رنجاندن اذیت کردن
put (someone) out <idiom> ناراحت ،دردسر،اذیت
needled اذیت کردن عقربه
he intends mischief قصدش اذیت است
did you hurt your self a ایاهیچ اذیت شدید
needle اذیت کردن عقربه
grinds ساییدن اذیت کردن
needling اذیت کردن عقربه
annoyed رنجاندن اذیت کردن
grind ساییدن اذیت کردن
annoys رنجاندن اذیت کردن
needles اذیت کردن عقربه
knock one's block off <idiom> خیلی سخت به کسی صدمه زدن
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
harass به ستوه اوردن اذیت کردن
harasses به ستوه اوردن اذیت کردن
indemnify لطمه زدن به اذیت کردن
concussion صدمه وتکان مغز که منجر به بیهوشی میشود
teaze اذیت کردن کسی را دست انداختن
teased اذیت کردن کسی را دست انداختن
touse اذیت کردن اندامهای کسی را کشیدن
fleas i. doges and cats کیک هاسگ و گربه را اذیت می کنند
tease اذیت کردن کسی را دست انداختن
teases اذیت کردن کسی را دست انداختن
vexatious action دعوائی که هدف ان فقط ایذاء و اذیت طرف باشد
Thinking of it still gives me a pang. [Colloquial] هنوز من را آزار می دهد [اذیت می کند] وقتی که در باره آن فکر می کنم.
reconstitutes برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
reconstituting برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
reconstituted برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
reconstitute برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com