Dictiornary-Farsi | صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (15 milliseconds)

English	Persian
get back at <idiom>	صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی


Other Matches

harming	صدمه
casualty	صدمه
casualties	صدمه
hardships	صدمه
hardship	صدمه
displeasure	صدمه
indemnity	صدمه
indemnities	صدمه
maims	صدمه
maim	صدمه
concussion	صدمه
injury	صدمه
blows	صدمه
maimed	صدمه
blow	صدمه
harm	صدمه
harms	صدمه
harmed	صدمه
injuriousness	صدمه
maiming	صدمه
hurtless	بی صدمه
shock	صدمه
shocked	صدمه
hurting	صدمه
hurt	صدمه
scathe	صدمه
shocks	صدمه
scot free	بی صدمه
scot-free	بی صدمه
torts	صدمه
harmfulness	صدمه
hurts	صدمه
tort	صدمه
safest	صدمه نخورده
harming	صدمه زدن
safes	صدمه نخورده
lay hands on someone <idiom>	صدمه زدن
harm	صدمه زدن
hurts	صدمه اذیت
offends	صدمه زدن
occupational hazards	صدمه شغلی
offend	صدمه زدن
endamage	صدمه زدن
safe	صدمه نخورده
unscathed	صدمه ندیده
occupational hazard	صدمه شغلی
hurting	صدمه اذیت
concussion	تصادم صدمه
hurt	صدمه اذیت
offended	صدمه زدن
damage	صدمه دیدن
safer	صدمه نخورده
disservice	صدمه بدخدمتی
mauled	صدمه زدن
bodily harm	صدمه جسمانی
maul	صدمه زدن
shock	صدمه ضربت
hurtfulness	مضرت صدمه
harmlessly	بدون صدمه
scathe	صدمه زدن
damnify	صدمه زدن
harms	صدمه زدن
shocked	صدمه ضربت
mauling	صدمه زدن
harmed	صدمه زدن
shocks	صدمه ضربت
mauls	صدمه زدن
intact	صدمه ندیده
concuss	صدمه زدن
to turn turtle	برگشتن
roll around <idiom>	برگشتن
on the way back	در برگشتن
to come back	برگشتن
to go back	برگشتن
resile	برگشتن
to put back	برگشتن
recrudesce	برگشتن
regorge	برگشتن
reoccurrence	برگشتن
revert	برگشتن
reverted	برگشتن
repullulate	برگشتن
reverting	برگشتن
retroflex	برگشتن
reverts	برگشتن
deviated	برگشتن
regurgitated	برگشتن
returns	برگشتن
lapse vi	برگشتن
get back <idiom>	برگشتن
backslide	برگشتن
reversing	برگشتن
returned	برگشتن
return	برگشتن
regurgitate	برگشتن
deviates	برگشتن
deviating	برگشتن
sheer	برگشتن
reverses	برگشتن
reverse	برگشتن
deviate	برگشتن
abjeure	برگشتن از
returning	برگشتن
regurgitating	برگشتن
reversed	برگشتن
chare	برگشتن
come back	برگشتن
regurgitates	برگشتن
hark back	برگشتن
go back	برگشتن
double back <idiom>	برگشتن
reoccurring	برگشتن
injured parties	طرف صدمه دیده
conserving	از صدمه محفوظ داشتن
injured party	طرف صدمه دیده
conserve	از صدمه محفوظ داشتن
marring	صدمه زدن اسیب
mar	صدمه زدن اسیب
conserved	از صدمه محفوظ داشتن
conserves	از صدمه محفوظ داشتن
damage	صدمه دیدن ازون
marred	صدمه زدن اسیب
rebound	پس زدن برگشتن
to fall away	برگشتن مرتدشدن
rebounding	پس زدن برگشتن
apostatize	از دین برگشتن
remigrate	از مهاجرت برگشتن
untread	برگشتن بازگشتن
till his return	تا موقع برگشتن او
resile	به عقب برگشتن
go back on <idiom>	به عقب برگشتن
introspect	بخود برگشتن
head off <idiom>	به عقب برگشتن
swindles	ورق برگشتن
capsize	برگشتن قایق
capsized	برگشتن قایق
to bounce [cheque/check]	برگشتن [چکی]
capsizes	برگشتن قایق
capsizing	برگشتن قایق
swindled	ورق برگشتن
swindle	ورق برگشتن
rebounds	پس زدن برگشتن
rebounded	پس زدن برگشتن
constructive total loss	صدمه کلی خسارت بنیانی
miscarrying	صدمه دیدن اشتباه کردن
nips	صدمه زدن دردناک بودن
miscarry	صدمه دیدن اشتباه کردن
nip	صدمه زدن دردناک بودن
nipped	صدمه زدن دردناک بودن
malignant	زیان اور صدمه رسان
damaged in transit	صدمه دیده هنگام ترانزیت
miscarries	صدمه دیدن اشتباه کردن
injures	اذیت کردن صدمه زدن
injure	اذیت کردن صدمه زدن
let (someone) have it <idiom>	شخصی را به سختی صدمه زدن
indemnify	صدمه زدن به غرامت دادن
injuring	اذیت کردن صدمه زدن
damage	صدمه [شوخی] [اصطلاح روزمره]
topples	برگشتن واژگون کردن
chars	جسم زغال برگشتن
toppling	برگشتن واژگون کردن
repatriates	بمیهن خود برگشتن
retracting	عقب کشیدن برگشتن
come back <idiom>	به فکر شخص برگشتن
charring	جسم زغال برگشتن
come back <idiom>	برگشتن به جایی که حالاهستی
toppled	برگشتن واژگون کردن
topple	برگشتن واژگون کردن
repatriated	بمیهن خود برگشتن
retracts	عقب کشیدن برگشتن
char	جسم زغال برگشتن
repatriation	برگشتن یا برگرداندن به میهن
repatriating	بمیهن خود برگشتن
repatriations	برگشتن یا برگرداندن به میهن
retract	عقب کشیدن برگشتن
to throw back	به تبار خود برگشتن
repatriate	بمیهن خود برگشتن
retracted	عقب کشیدن برگشتن
recoiled	بحال نخستین برگشتن
perseverate	اصراردر برگشتن کردن
recoil	بحال خود برگشتن
recoil	بحال نخستین برگشتن
recoiled	بحال خود برگشتن
recoiling	بحال خود برگشتن
recoiling	بحال نخستین برگشتن
recoils	بحال خود برگشتن
recoils	بحال نخستین برگشتن
to return to the fold [family]	به خانواده خود برگشتن
home	شهر بخانه برگشتن
homes	شهر بخانه برگشتن
hurt	اذیت کردن صدمه زدن اسیب
hurting	اذیت کردن صدمه زدن اسیب
hurts	اذیت کردن صدمه زدن اسیب
knock one's block off <idiom>	خیلی سخت به کسی صدمه زدن
put about	تغییر جهت دادن برگشتن
counter recoil	برگشتن لوله پس از عقب نشینی
overturned	معلق شدن برگشتن وسیله
overturns	معلق شدن برگشتن وسیله
bear up	برگشتن قایق بسمت باد
backcross	چند پشت بعقب برگشتن