Dictiornary-Farsi | صلاحش نبود که استعفا ء دهد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 58 (5 milliseconds)

English	Persian
He was I'll advised to quit (resign).	صلاحش نبود که استعفا ء دهد


Other Matches

abdication	استعفا
resignation	استعفا
resignations	استعفا
resignation [from something]	استعفا [از چیزی]
resigns	استعفا کردن
resign	استعفا دادن از
resign	استعفا کردن
resigns	استعفا دادن از
walk the plank <idiom>	مجبور به استعفا شدن
abdicate	کناره گیری کردن استعفا دادن
abdicated	کناره گیری کردن استعفا دادن
abdicates	کناره گیری کردن استعفا دادن
abdicating	کناره گیری کردن استعفا دادن
to send in one's papers	کناره گیری از کار کردن استعفا دادن
it was nothing short of	کم از.....نبود
he did the wrong thing	نبود
if i had thought of that	نبود
I was scared stiff. I had my heart in my mouth.	دل تو دلم نبود
lack of incentive	نبود انگیزه
it wasnot for noyhing that	بی خود نبود که
no offences was meant	توهین نبود
he did not dislike itŠt.	بی میل نبود
he did not dislike itŠt.	ولی بی میل هم نبود
he was not inclined to go	مایل برفتن نبود
I had completely forgotten .	هیچ یادم نبود
he was proof against harm	اسیب بردار نبود
there was not a soul	ذی نفسی انجا نبود
there was no secrecy about it	مطلب پوشیده ای نبود
there was no mail to day	امروز پست نبود
it did not profit me	مرا سودمند نبود
it was all quiet in london	درلندن خبری نبود
it was an incorrect procedure	جریانش درست نبود
it was no better	هیچ بهتر نبود
it was not p to do that	کردن انکارمصلحت نبود
once upon a time	یکی بودیکی نبود
It wasnt much of a dinner .	زیاد شام مهمی نبود
neither report was correct	هیچیک از ان دو گزارش درست نبود
it was no part of my plan	ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
Nobody was there but me.	هیچکسی غیر از من آنجا نبود.
i'm sure i did not mean it	باور کنیدمقصودم این نبود
Unfortunately it was not to be .	متأسفانه قسمت نشد ( نبود)
that is no new	اینکه خبر تازهای نبود
There wasnt a thing to eat.	هیچ چیز نبود که بخوریم
She wasn't any too pleased about his idea.	او [زن] در مورد ایده او [مرد] خیلی خوشحال نبود.
The food was not fit to eat.	غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
he was in a good temper	توی غیظ نبود خلقش بجا بود
It was warm , but not hot .	هوا گرم بود ولی داغ نبود
that was a quasi war	جنگ واقعی نبود- چیزی مانندجنگ بود
it was beneath my notice	شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
parapherna	بخشی از دارایی زن که جزوجهیزیه نبود بلکه در اختیارخود زن بود
It was an enjoyable performance, if less than ideal.	این نمایشی لذت بخشی بود اگرچه کاملا ایده آل نبود.
else rule	قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
My mind was elsewahere. My thouthts were wandering.	حواسم اینجا نبود ( حواسم جای دیگه بود )
he was nothing of an expert	هیچ متخصص نبود متخصص کجا بود
Once upon a time .	یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
the well was a bad producer	ان چاه یک چاه نفت خیز خوبی نبود
he that will not when he may when he will he shall have nay <proverb>	چون توانستم ندانستم چه سود چون بدانستم توانستم نبود