English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 137 (7 milliseconds)
English Persian
jurisdication صلاحیت حاکمیت
Other Matches
disqualifications عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
disqualification عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
supremacy حاکمیت
sovereignty حق حاکمیت
sovereignty حاکمیت
air suprmacy حاکمیت هوایی
imperium حق حاکمیت مطلقه
territorial sovereignty حاکمیت ارضی
national sovereignty حاکمیت ملی
condominium حاکمیت مشترک
condominiums حاکمیت مشترک
consumer sovereignty حاکمیت مصرف کننده
soverignty of the consumer حاکمیت مصرف کننده
sovereignty پادشاهی و سلطنت وفرمانروایی حاکمیت و سیادت و سلطه
autonomy خودمختاری حاکمیت ملی مبنی براستقلال اقتصادی و سیاسی خودگردانی
supremacy برتری کامل قوا سیادت جنگی یا نظامی حاکمیت بر میدان نبرد
constitutionalism اعتقاد به حقانیت حکومت مشروطه اعنقاد به لزوم حاکمیت قانون اساسی
condominium اعمال حاکمیت مشترک دو یا چند کشور بریک سرزمین را به نحو اشاعه گویند
condominiums اعمال حاکمیت مشترک دو یا چند کشور بریک سرزمین را به نحو اشاعه گویند
interventions هر عملی که ازناحیه یک دولت صادر شده نتیجه ان تزلزل حاکمیت واستقلال داخلی و خارجی کشور دیگری باشد
intervention هر عملی که ازناحیه یک دولت صادر شده نتیجه ان تزلزل حاکمیت واستقلال داخلی و خارجی کشور دیگری باشد
secession تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
capacity صلاحیت
capacities صلاحیت
capability صلاحیت
credential صلاحیت
competency صلاحیت
formidableness صلاحیت
competent با صلاحیت
competent ذی صلاحیت
competence صلاحیت
qualifications صلاحیت
expertise صلاحیت
competence صلاحیت
qualification صلاحیت
skill صلاحیت
authority صلاحیت
qualification صلاحیت
qualifying صلاحیت
clearance صلاحیت
jurisdiction صلاحیت
defacto recognition شناسایی دوفاکتو شناسایی سیاسی کشوری که عملا" مستقل ودارای حق حاکمیت است ولی به عللی نمیتواند یا نمیخواهد به تعهدات بین المللی خود
It is not within his competence. در صلاحیت اونیست
competency صلاحیت لیاقت
competence clause شرط صلاحیت
jurisdiction of the court صلاحیت دادگاه
fitness صلاحیت شایستگی
competency of courts صلاحیت محاکم
legal capacity صلاحیت قانونی
inexpediency عدم صلاحیت
qualifying certificate گواهی صلاحیت
qualifying examination امتحان صلاحیت
it lies beyond his competence در صلاحیت او نیست
relative jurisdiction صلاحیت نسبی
inexpedience عدم صلاحیت
incompetently با عدم صلاحیت
incompetency عدم صلاحیت
incapacitation سلب صلاحیت
unmeet فاقد صلاحیت
competency of courts صلاحیت دادگاهها
intestable فاقد صلاحیت
incapacity عدم صلاحیت
capability صلاحیت قابلیت
incapacitated عدم صلاحیت
incapacitates عدم صلاحیت
disability عدم صلاحیت
incapacitating عدم صلاحیت
disabilities عدم صلاحیت
competently باداشتن صلاحیت
competent صلاحیت دار
disqualification سلب صلاحیت
incapacitate عدم صلاحیت
ability لیاقت صلاحیت
incompetence عدم صلاحیت
capacities صلاحیت توانایی
incompetent فاقد صلاحیت
abilities لیاقت صلاحیت
disqualifications سلب صلاحیت
capacity صلاحیت توانایی
authority مقام صلاحیت دار
circuits حوزه صلاحیت دادگاه
circuit حوزه صلاحیت دادگاه
airworthiness certificate گواهینامه صلاحیت پرواز
adequate صلاحیت دار بسنده
non ability ناشایستگی عدم صلاحیت
principal of domestic jurisdiction اصل صلاحیت ملی
incapacitating سلب صلاحیت کردن از
incapacitate سلب صلاحیت کردن از
ablest بااستعداد صلاحیت دار
incapacitated سلب صلاحیت کردن از
security cognizance شناخت ازنظر صلاحیت
security clearance داشتن صلاحیت خدمتی
security clearance تایید صلاحیت کردن
incapacitates سلب صلاحیت کردن از
clearance تعیین صلاحیت کردن
abler بااستعداد صلاحیت دار
airworthiness directive دستورالعمل صلاحیت پرواز
deed of assignment مدرک صلاحیت قانونی
venues حوزه صلاحیت دادگاه
venue حوزه صلاحیت دادگاه
qualified صلاحیت دار ماهر
sufficient شایسته صلاحیت دار
ablest دارای صلاحیت قانونی
able دارای صلاحیت قانونی
able با استعداد صلاحیت دار
incapacitation فاقد صلاحیت کردن
airworthy دارای صلاحیت پرواز
airworthiness دارای صلاحیت پرواز
abler دارای صلاحیت قانونی
by fits and starts مقتضی صلاحیت دار
bad conduct discharge اخراج به علت عدم صلاحیت
probation ازمایش حسن رفتاروازمایش صلاحیت
letters testamentary حکم یا خطاب دادگاه ذی صلاحیت
probational ازمایش حسن رفتاروازمایش صلاحیت
i. for doing any thing عدم صلاحیت در همه کارها
omnicompetent دارای صلاحیت در همه چیز
competant judicial authority مقامات صلاحیت دار قضائی
disqualified سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
discharge without honor اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
coram non judice درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
qualify صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
disqualify سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifying سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
qualifies صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
disqualifies سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
it is beyond his province از صلاحیت او بیرون است درحوزه کاراو نیست
clearance پاک سازی تایید صلاحیت تخلیه کردن
check flight پروازی برای اشناشدن خدمه و یا ازمایش صلاحیت انها
to discharge someone without honor [from the army] اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
regional agency موسسات ناحیهای موسساتی با صلاحیت محدودبه ناحیه خاص
banns اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
unqulified فاقد شرایط لازم فاقد صلاحیت غیرصالح
quarter session محاکمی که چهار بار در سال تشکیل می شوند این محاکم صلاحیت رسیدگی به جرایمی را که شخص ممکن است به علت ارتکاب انها به اعدام یاحبس ابد محکوم شود ندارند
undesireable discharge اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
disbar سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
dishonorable discharge اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com