Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 145 (7 milliseconds)
English
Persian
competitive industry
صنعت رقابتی
Other Matches
motor vehicle industry
صنعت وسایل نقلیه موتوری صنعت اتومبیل
structrual engineering industry
صنعت ساختمان فولادی صنعت سوله
competitive
رقابتی
competitiveness
رقابتی
competetive
رقابتی
competitive price
قیمت رقابتی
competitive firm
بنگاه رقابتی
competition cost
هزینههای رقابتی
competitive advertising
تبلیغات رقابتی
rival consumption
مصرف رقابتی
competetive inhibition
بازدارندگی رقابتی
competitive socialism
سوسیالیسم رقابتی
competitiveness
قابل رقابت رقابتی
nonrival consumption
مصرف غیر رقابتی
noncompetitive model
الگوی غیر رقابتی
competitive
قابل رقابت رقابتی
artless
بی صنعت
art
صنعت
crafts
صنعت
craftsman trade
صنعت
craft
صنعت
industry
صنعت
industries
صنعت
arts
صنعت
trade
صنعت
traded
صنعت
contracting industry
صنعت ساختمان
manufacturing
صنعت ساخت
electric industry
صنعت برق
sick industry
صنعت بیمار
domestic industry
صنعت داخلی
service industry
صنعت خدمات
plastic industry
صنعت پلاستیک
philotechnic
صنعت دوست
computer industry
صنعت کامپیوتر
declining industry
صنعت رو به زوال
palinode
صنعت انکار
export industry
صنعت صادراتی
iron industry
صنعت اهن
metal working industry
صنعت فلزکاری
oil industry
صنعت نفت
structrual engineering industry
صنعت سازه
extractive industry
صنعت استخراجی
textile industry
صنعت نساجی
textile industry
صنعت بافندگی
weak industry
صنعت ضعیف
labour intensive industry
صنعت کاربر
weak industry
صنعت کساد
infant industry
صنعت نوزاد
cottage industries
صنعت روستایی
industrial espionage
جاسوسی در صنعت
cottage industry
صنعت روستایی
haniwork
صنعت دست
filmdom
صنعت سینما
family industry
صنعت خانوادگی
manufacturing industry
صنعت کارخانهای
technologies
صنعت شناسی
simile
صنعت تشبیه
handicraft
صنعت دستی
hyperbole
صنعت اغراق
industrialists
صنعت کار
craftsmen
هنرپیشه صنعت گر
craftsman
هنرپیشه صنعت گر
industrialists
صاحب صنعت
industrialist
صنعت کار
industrialist
صاحب صنعت
mystery
صنعت هنر
mysteries
صنعت هنر
technology
صنعت شناسی
similes
صنعت تشبیه
industrialism
صنعت گرایی
chiasmus
صنعت قلب
artificer
صنعت کار
automotive
صنعت اتومبیل
automotive industry
صنعت اتومبیل
motorcar industry
صنعت اتومبیل
antistrophe
صنعت تجنیس
agro industry
کشت و صنعت
ceramics industry
صنعت سرامیک
talkies
صنعت فیلم ناطق
sick industry
صنعت عقب مانده
small scale industry
صنعت به مقیاس کوچک
beaver
خز سگ آبی
[صنعت پوشاک]
carrying-trade
صنعت حمل و نقل
carrying business
صنعت حمل و نقل
carrying trade
صنعت حمل و نقل
shipping trade
صنعت حمل و نقل
transport business
صنعت حمل و نقل
transport industry
صنعت حمل و نقل
transport trade
صنعت حمل و نقل
beaver fur
خز سگ آبی
[صنعت پوشاک]
non ferrous metal industry
صنعت فلزات غیراهنی
talkie
صنعت فیلم ناطق
automobile trade
صنعت یا تجارت اتومبیل
barrier to entry
منع ورود به صنعت
constant cost industry
صنعت هزینههای ثابت
declining industry
صنعت درحال تنزل
expanding industry
صنعت در حال گسترش
electrotechnology
شناخت صنعت برق
ease of entry
سهولت ورودبه یک صنعت
metaphors
صنعت استعاره کنایه
metaphor
صنعت استعاره کنایه
industrially
ازلحاظ کار و صنعت
iron and steel working industry
صنعت اهن و فولاد
location of industry
تعیین مکان صنعت
handicraft
صنعت دستی حرفه
nationalized industry
صنعت ملی شده
confectionery
صنعت شیرینی سازی
counterpoint
صنعت ترکیب الحان
machine building industry
صنعت ماشین سازی
cuttler
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
plaiter
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
plaiting machine
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
pleating machine
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
plaiting machine
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
plaiter
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
cuttler
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
pleating machine
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
elaborately
ازروی صنعت و نازک کاری
free entry
ورود ازاد بنگاهها به صنعت
location of industry
تعیین محل استقرار صنعت
long run industry supply curve
منحنی عرضه صنعت در بلندمدت
industrial
دارای صنایع بزرگ اهل صنعت
aviationelectronic
بکارگیری الکترونیک در صنعت هوانوردی یا فضانوردی
globe valve
شیر بشقابی
[صنعت]
[تکنولوژی ]
[مهندسی]
Want is the mother of industry.
<proverb>
خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
globe valve
شیر سوپاپی
[صنعت]
[تکنولوژی ]
[مهندسی]
Irans industry is progressing.
صنعت ایران درحال ترقی است
eisa
معماری استاندارد صنعت توسعه پذیر
location theory
نظریه تعیین محل استقرار صنعت
extended industry standard architecture
معماری استاندارد صنعت توسعه پذیر
poor prospects for the steel industry
دورنمای ضعیف برای صنعت پولاد
Hollywood
شهر هالیوود مرکز صنعت سینمای امریکا
electrometallurgy
صنعت ذوب فلزات با سیستمهای پیشرفته الکتریکی
technology
قرار دادن یک قطعه الکترونیکی جدید در تجارت یا صنعت
technologies
قرار دادن یک قطعه الکترونیکی جدید در تجارت یا صنعت
viticulture
صنعت شرابسازی زراعت انگور برای تهبیه شراب
The tourist industry is recovering to pre-crisis levels.
صنعت گردشگری آهسته ترمیم می شود و به سطح قبل از بحران می رسد.
biochip
تلاش صنعت کامپیوتر برای تبدیل ارگانیزم زنده به ریزه تراشه ها
ada
زبان برنامه نویسی سطح بالا که اغلب در ارتش و صنعت و موضوعات علمی به کار می رود
pick
نخ پود
[در صنعت با این نام هم کاربرد دارد از بین تارها معمولا بصورت ضربی عبور داده می شود تا گره ها را در جای خود محکم کند.]
increasing cost industry
حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
dedicated
کامپیوتری در شبکه که به چاپگر متصل است و وفیفه مدیریت کارهای چاپ و صنعت چاپ کاربران در شبکه را بر عهده دارد
gig
ماشین خارزنی
[این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com