English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 231 (3 milliseconds)
English Persian
statement صورت حساب
statements صورت حساب
certificate of expenditure صورت حساب
the bill صورت حساب
Search result with all words
invoice صورت حساب سیاهه
invoiced صورت حساب سیاهه
invoices صورت حساب سیاهه
invoicing صورت حساب سیاهه
reckoning تصفیه حساب صورت حساب
reckonings تصفیه حساب صورت حساب
expense account صورت هزینه حساب خرج
expense accounts صورت هزینه حساب خرج
statement افهار صورت حساب
statements افهار صورت حساب
account حساب صورت حساب
adder مدار جمع دودویی که میتواند مجموع در ورودی را حساب کند و نیز میتواند ورودی یا خروجی به صورت وام شده را بپذیرد
adders مدار جمع دودویی که میتواند مجموع در ورودی را حساب کند و نیز میتواند ورودی یا خروجی به صورت وام شده را بپذیرد
LCD کریستال مایع که در صورت اعمال ولتاژ سیاه میشود و در ساعتهای مچی به ماشین حساب و سایر صفحات دیجیتال به کار می رود
full مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
fullest مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
bank statement صورت حساب بانکی
bank statements صورت حساب بانکی
bill of materials صورت حساب مواد
charge and discharge statements حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
check register بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
facture فاکتور صورت حساب
final invoice صورت حساب نهایی
proforma صورت حساب فروش کالا
the a invoice صورت حساب ضمیمه
pick up the tab <idiom> صورت حساب کسی را پرداختن
The bill, please. لطفا صورت حساب.
Other Matches
inventory از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckon حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
clearance تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
capitalized expense هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
overdrawn account حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
To bring someone to account. کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
To cook the books. حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
privilege دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
locals چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
local چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printers وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printer وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
plastic bubble keyboard صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packets روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
digital computer ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
he calcn lates with a اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
no year oppropriation حساب تامین اعتبار باز حساب باز
numeric که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
barrage jamming تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watts واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
rom دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
chargeable accessions استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
line astern صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
dat سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
basics بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basic بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
approach formation صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
arithmetic حساب
dam design حساب سد
incomputable بی حساب
science of numbers حساب
scoreless بی حساب
in favour of به حساب
to my a به حساب من
to keep score حساب
algorism حساب
incalculable بی حساب
tabs حساب
reckoning حساب
tally حساب
tallies حساب
account حساب
reckonings حساب
tallying حساب
tallied حساب
accountant ذی حساب
score حساب
scored حساب
tab حساب
scores حساب
accountants ذی حساب
automatic programming روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
account حساب پس دادن
current accounts حساب جاری
account حساب کردن
sum حساب کردن
production account حساب تولید
credit account حساب اعتباری
crypto account حساب رمز
checking account حساب جاری
checking accounts حساب جاری
profit and loss a حساب سودوزیان
current account حساب جاری
computer ماشین حساب
joint account حساب مشترک
computed حساب کردن
computers ماشین حساب
compute حساب کردن
cost accountant حساب دار
to bring to book حساب پس گرفتن
notcher حساب نگهدار
to figure up حساب کردن
to count up حساب کردن
fluxion حساب فاضله
cyphers حساب کردن
integral calculus حساب جامعه
integral calculvs حساب جامعه
to cast up حساب کردن
computes حساب کردن
includes به حساب اوردن
ciphers حساب کردن
numerate حساب کردن
cipher حساب کردن
miscalculate بد حساب کردن
ibm computer ماشین حساب ای بی ام
miscalculated بد حساب کردن
miscalculates بد حساب کردن
liquidate حساب را واریزکردن
miscalculating بد حساب کردن
miscast حساب غلط
unguarded حساب نشده
liquidated حساب را واریزکردن
include به حساب اوردن
sums حساب کردن
calculate حساب کردن
calculated حساب کردن
calculates حساب کردن
have it out with someone <idiom> تصفیه حساب
To concoct accounts. حساب تراشیدن
A rough (crude)estimate. حساب سر انگشتی
liquidating حساب را واریزکردن
liquidates حساب را واریزکردن
withdraw برداشت از حساب
withdraws برداشت از حساب
detailing حساب ریز
design assumption فرضیه حساب
in f.of به حساب بنفع
tripos امتحان حساب
detail حساب ریز
pridicate calculus حساب مسندات
debits حساب بدهی
debiting حساب بدهی
debited حساب بدهی
debit حساب بدهی
accountable مسئول حساب
checking out تسویه حساب
imprest حساب تنخواه
deposit accounts حساب پس انداز
scorer حساب نگهدار
scorers حساب نگهدار
vidimus بازرسی حساب
deposit account حساب سپرده
differential calculus حساب فاضله
count حساب کردن
deposit account حساب پس انداز
counted حساب کردن
counting حساب کردن
deposit accounts حساب سپرده
counts حساب کردن
undercharge کم حساب کردن
day of r روز حساب
figure حساب کردن
tales جمع حساب
accoutn balance مانده حساب
calculators حساب کننده
balance of account مانده حساب
to count [as] به حساب رفتن
residuary account حساب ترکه
return account حساب بازگشت
balance sheet account حساب ترازنامه
tale جمع حساب
account number شماره حساب
calculable حساب کردنی
figures حساب کردن
figuring حساب کردن
box score حساب بازی
boolean calculus حساب بولی
binary arithmetic حساب دودوئی
expense accounts حساب مخارج
binary arithmetic حساب دودویی
acalculia ناتوانی در حساب
account book دفتر حساب
account card کارت حساب
account cuurent حساب جاری
offsetting حساب تهاتر
offset حساب تهاتر
calculator ماشین حساب
calculator حساب کننده
Count me in! روی من حساب کن!
marker حساب نگهدار
rule of thumb حساب انگشت
cash account حساب نقدی
realization account حساب تسویه
misreckon بد حساب کردن
markers حساب نگهدار
make much of حساب بردن از
comptometer ماشین حساب
arithmometer ماشین حساب
certificate of clearance مفاصا حساب
minculculate بد حساب کردن
arithmetic unit واحد حساب
loan account حساب وام ها
bank pass book دفترچه حساب
bank overdraft حساب جاری
arithmetician حساب دان
arithmeticlal مربوط به حساب
algorism [rare] حساب [ریاضی]
arithmetic حساب [ریاضی]
call to account حساب خواستن از
calculation حساب براورد
stock account حساب موجودی
expense account حساب هزینه
propositional calculus حساب گزارهای
saving account حساب پس انداز
AC حساب جاری
calculators ماشین حساب
calculus of variations حساب تغییرات
stability calculation حساب پایداری
closing of account تفریغ حساب
science of numbers علم حساب
bank accounts حساب بانکی
savings account حساب پس انداز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com