English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
financial statement صورت مالی گزارش مالی
Other Matches
annual financial statement گزارش مالی سالانه
fiscal drag اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
financial statement صورت وضعیت مالی
quando acciderint وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
charge and discharge statements حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
pecuniary مالی
financial مالی
monetary مالی
fiscal مالی
financed مالی
financing مالی
finances مالی
accounting classification کد مالی
finance مالی
credits اعتبار مالی
fiscal year سال مالی
credit اعتبار مالی
fiscally ازلحاظ مالی
credited اعتبار مالی
crediting اعتبار مالی
Mali کشور مالی
spiel شیره مالی
financial management مدیریت مالی
financial period دوره مالی
financial plan برنامه مالی
subsidies کمکهای مالی
financial policy سیاست مالی
financial position وضعیت مالی
financial relations روابط مالی
financial secretary مشاور مالی
fiscal control نظارت مالی
fiscal control کنترل مالی
fiscal policy سیاست مالی
financial status وضع مالی
financial inventory ذخایر مالی
financial years سال مالی
sparge گل مالی کردن
padding لگد مالی
snow job ماست مالی
non pecuniary غیر مالی
financiers متخصص مالی
embrocations روغن مالی
embrocation روغن مالی
pecuniary penalty مجازات مالی
rough usage دست مالی
financier متخصص مالی
financially از نظر مالی
financial crisis بحران مالی
illinition روغن مالی
unction روغن مالی
in low water در تنگی مالی
financial year سال مالی
fiscal سال مالی
inunction روغن مالی
judgment debt محکوم به مالی
taction دست مالی
sustention استعانت مالی
subvention کمک مالی
subsidization کمک مالی
fund اعتبار مالی
funded اعتبار مالی
slobbery لجن مالی
waxing موم مالی
committee of ways and means کمیسیون مالی
sustentation استعانت مالی
fiscal years دوره مالی
fiscal years سال مالی
felting نمد مالی
capital commitment تعهدات مالی
anointment پماد مالی
self support استقلال مالی
financial market بازار مالی
roughcast گل مالی شده
mart بازار مالی
financial e. متخصص مالی
financial circles محافل مالی
financial centers مراکز مالی
financial bill لایحه مالی
financial capital سرمایه مالی
chamberlain نافر مالی
financial expenses هزینههای مالی
financial budget بودجه مالی
financial intermediary واسطه مالی
chamberlains نافر مالی
subsidy کمک مالی
financial feasibility امکان مالی
financial assets موجودی مالی
financial assets دارائیهای مالی
finance house موسسه مالی
finance markets بازارهای مالی
finance officer افسر مالی
financial data اطلاعات مالی
financial ability تمکن مالی
fiscal year دوره مالی
financial adviser مشاور مالی
financial affairs امور مالی
financial mission هئیت مامورین مالی
accountable disbursing officer افسر ذیحساب مالی
roughest دست مالی کردن
active fiscal policy سیاست مالی فعال
financing قسمت مالی یا دارایی
salvage مالی را از خطرنجات دادن
salvaged مالی را از خطرنجات دادن
salvages مالی را از خطرنجات دادن
salvaging مالی را از خطرنجات دادن
financial investment سرمایه گذاری مالی
current income درامد یک سال مالی
pure fiscal policy سیاست مالی خالص
fiscal مربوط به مالی یامالیه
financial planning برنامه ریزی مالی
expansionary fiscal policy سیاست مالی انبساطی
embrocate روغن مالی کردن
inuct روغن مالی کردن
financial intermediary موسسه مالی واسطه
discretionary fiscal policy سیاست مالی اختیاری
disbursing officer افسر ذیحساب مالی
felt نمد مالی کردن
restrictive fiscal policy سیاست مالی انقباضی
contractionary fiscal policy سیاست مالی انقباضی
compensatory fiscal policy سیاستهای مالی ترمیمی
functional finance سیاست مالی اصولی
anointment روغن مالی تدهین
financial accounts حساب های مالی
rough دست مالی کردن
mud bath گل مالی تن برای درمان
finance company شرکت تامین مالی
tallow پیه مالی کردن
spiel شیره مالی کردن
corporate treasurer مدیر امور مالی
scrabble دست مالی کردن
means tests سنجش استطاعت مالی
means test سنجش استطاعت مالی
chief financial officer [CFO] مدیر امور مالی
scrabbles دست مالی کردن
aid package بسته کمک مالی
scrabbling دست مالی کردن
tools of fiscal policy ابزار سیاست مالی
to come into a property مالی را صاحب شدن
anoint روغن مالی کردن
finance قسمت مالی یا دارایی
austere fiscal policy سیاست مالی مضیق
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work. ماست مالی کردن
anoints روغن مالی کردن
finances قسمت مالی یا دارایی
anointing روغن مالی کردن
financed قسمت مالی یا دارایی
scrabbled دست مالی کردن
deficit financing اداره امور مالی با کسرموازنه
financial data اطلاعات مربوط به امور مالی
financial planning system سیستم برنامه ریزی مالی
administrative(financial,legal)process. جریان اداری (مالی .حقوقی )
subsidies مکهای مالی دولت , سوبسید
waxer کسیکه موم مالی میکند
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . موضوعی را ماست مالی کردن
Monetary systems. سیستم های پولی ( مالی )
jigger ماشین نم مالی جرثقیل ابی
feel the pinch <idiom> در تنگنای مالی قرار گرفتن
passive fiscal policy سیاست مالی غیر فعال
groping دست مالی کورمالی کردن
groped دست مالی کورمالی کردن
company secretary مسئول مالی و حقوقی شرکت
anele تدهین یا روغن مالی کردن
grope دست مالی کورمالی کردن
gropes دست مالی کورمالی کردن
in the hole <idiom> قرض داشتن ،عقب ماندگی مالی
financiers کارشناس علم مالیه متخصص مالی
scrabble سرسری چیز نوشتن دست مالی
bill سند مالی لایحه یا طرح قانونی
scrabbled سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbles سرسری چیز نوشتن دست مالی
financier کارشناس علم مالیه متخصص مالی
deforciant کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
bills سند مالی لایحه یا طرح قانونی
deficit financing تامین مالی از راه کسر بودجه
scrabbling سرسری چیز نوشتن دست مالی
capital expenditure هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
To drive someone up the wall. کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
merger حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
mergers حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
treasurer مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
procurators معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
home امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
current budget بودجهای که برای یک سال مالی تدوین شود
current expenditure هزینهای که فایده ان منحصر به یک دوره مالی باشد
larceny petty بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
bailout کمک مالی [برای جلوگیری از ورشکستگی] [اقتصاد]
accountability ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
industrial wealth مالی که از راه پیشه و هنربدست امده باشد
Our company has some pecuniary difficulties . شرکت ما گرفتاریهای مالی پیدا کرده است
She is comfortably off. ازنظرمالی راحت است ( تأمین مالی دارد )
treasurers مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
consignee کسی که جنس یا مالی بعنوانش ارسال شده
homes امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
procurator معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
We've never had it so good. <idiom> وضع [مالی] ما تا حالا اینقدر خوب نبوده است.
e. of pleas دادگاهی که اصولا برای رسیدگی به کارهای مالی بود
functional finance سیاست مالی دولت برای تثبیت وضع اقتصادی
financed درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finance درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com