Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (13 milliseconds)
English
Persian
certificate of expenditure
صورت هزینه
Search result with all words
expense account
صورت هزینه حساب خرج
expense accounts
صورت هزینه حساب خرج
betterment
خرجی که به منظور افزایش بازده یا تقلیل هزینه عملیات صورت بگیرد
bill of costs
صورت هزینه دادرسی
Other Matches
inventory
از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
cost center
قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
lighterage
هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
local
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
locals
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printers
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printer
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
plastic bubble keyboard
صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
cost contract
قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
economic of scale
کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
packets
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
numeric
که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
cost accounts
حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
marginal cost pricing
قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
capacity cost
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
barrage jamming
تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watt
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary
آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
rom
دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
line astern
صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
chargeable accessions
استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
dat
سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
charges
هزینه
light expense
هزینه کم
voucher
هزینه
overall cost
هزینه کل
benefit cost analysis
هزینه
outgo
هزینه
charge
هزینه
goings-on
هزینه ها
cost
هزینه
outgoing
هزینه
cost benefit ratio
هزینه
cost expenditure
هزینه
at someone expense
به هزینه
at the expence of
به هزینه
overhead expenses
به هزینه
disbursement
هزینه
eight bit system
کم هزینه
vouchers
هزینه
outgoings
هزینه
mise
هزینه
tabs
هزینه
expense
هزینه
levying
هزینه
levied
هزینه
outlays
هزینه
expenditures
هزینه ها
out goings
هزینه
levies
هزینه
levy
هزینه
battels
هزینه
expenditure
هزینه
tab
هزینه
outlay
هزینه
toll
هزینه
tolls
هزینه
tolling
هزینه
total cost
هزینه کل
basic
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basics
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
approach formation
صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
total costs
هزینه کلی
household expenditure
هزینه خانوار
overall costs
هزینه کلی
historical costs
هزینه واقعی
incremental cost
هزینه نهایی
historical costs
هزینه اولیه
per capita expenditure
هزینه سرانه
cost
ارزیدن هزینه
indirect cost
هزینه غیرمستقیم
cost push
فشار هزینه
overhead gharges
هزینه اداری
cost to entry
هزینه ورود
incremental cost
هزینه اضافی
incremental cost
هزینه نهائی
decreasing cost
هزینه نزولی
costs of proceedings
هزینه دادرسی
debit note
سند هزینه
current expenditure
هزینه جاری
burdens
هزینه عمومی
burden
هزینه عمومی
cost of living
هزینه زندگی
income and expenditure
درامد و هزینه
over head
هزینه سربار
out of pocket expenses
هزینه واقعی
cost variance
نوسانات هزینه
fare
هزینه عبور
outgo
هزینه عزیمت
fared
هزینه عبور
fares
هزینه عبور
faring
هزینه عبور
defrayal
تحمل هزینه
costs
هزینه دادرسی
minimum charge
حداقل هزینه
burdens
هزینه سربار
burden
هزینه سربار
differential cost
هزینه نهایی
specific cost
هزینه ویژه
replacement cost
هزینه تعویض
replacement cost
هزینه جایگزینی
total cost curve
منحنی هزینه کل
total cost function
تابع هزینه کل
flow of expenditure
جریان هزینه
total fixed cost
کل هزینه ثابت
total variable cost
هزینه متغیر کل
recoupment
اقساط هزینه
family expenditure
هزینه خانوار
family expenditure
هزینه خانواده
travelling expense
هزینه سفر
public cost
هزینه عمومی
unit cost
هزینه واحد
financing
پرداخت هزینه
research cost
هزینه تحقیق
allowance
کمک هزینه
allowances
کمک هزینه
specific cost
هزینه مستقیم
freight forwarder
هزینه حمل
social cost
هزینه اجتماعی
freight rate
هزینه حمل
freight
هزینه حمل
subvention
کمک هزینه
sunk cost
هزینه حاشیهای
carriage
هزینه حمل
telephone charge
هزینه تلفن
carriages
هزینه حمل
pin money
هزینه ارایش زن
flow of expenditure
گردش هزینه
to currail expensee
از هزینه کاستن
first cost
هزینه اولیه
program cost
هزینه برنامه
extra cost
هزینه اضافی
energy expenditure
هزینه انرژی
prime cost
هزینه پایه
cost-effective
کارآمد هزینه
cost-effective
هزینه کاه
costings
کارآمد هزینه
costings
هزینه کاه
freightage
هزینه حمل
costing
هزینه گذاری
social spending
هزینه هایسرویسهایرفاهاجتماعی
economic cost
هزینه اقتصادی
grant in aid
کمک هزینه
poundage
هزینه اضافی
dockage
هزینه اسکله
postage
هزینه پست
gross expenditure
هزینه ناخالص
handing charge
هزینه باربری
prime cost
هزینه متغیر
finance
پرداخت هزینه
with costs
با هزینه دادرسی
finances
پرداخت هزینه
user cost
هزینه استعمال
user cost
هزینه استفاده
production cost
هزینه تولید
variable cost
هزینه متغیر
financed
پرداخت هزینه
external cost
هزینه خارجی
explicit cost
هزینه اشکار
expenditure credit
اعتبار هزینه
expenditure approach
روش هزینه
estimated cost
هزینه براوردی
wharfage
هزینه باراندازی
wharfage
هزینه لنگراندازی
private cost
هزینه خصوصی
direct cost
هزینه مستقیم
cost center
تمرکز هزینه
average expense
هزینه متوسط
joint costs
هزینه مشترک
average total cost
هزینه متوسط کل
subsidy
کمک هزینه
labor cost
هزینه کار
average variable cost
هزینه متوسط
cost allocation
تخصیص هزینه
cost absoption
هزینه موخر
conversion cost
هزینه تسعیر
least cost
حداقل هزینه
conversion cost
هزینه تبدیل
living cost
هزینه زندگی
average cost
میانگین هزینه
average cost
هزینه متوسط
additional costs
[expenses]
هزینه نهایی
alternative cost
هزینه جایگزین
extra expenses
هزینه نهایی
incremental cost
هزینه نهایی
cost center
مرکز هزینه زا
cost category
بخش هزینه
cost calculation
براورد هزینه
job costing
ارزیابی هزینه ها
cost allocation
بخش هزینه
living expenses
هزینه زندگی
bill of fare
هزینه سفر
conduct money
هزینه سفرشاهد
capital cost
هزینه سرمایه
manufacturing cost
هزینه ساخت
surcharge
هزینه اضافی
manufacturing cost
هزینه تولید
margin cost
هزینه جنبی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com