English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
English Persian
putt ضربت توپ گلف نزدیک سوراخ
putted ضربت توپ گلف نزدیک سوراخ
putts ضربت توپ گلف نزدیک سوراخ
Other Matches
putting greens چمن سبز نزدیک محل سوراخ گلف
putting green چمن سبز نزدیک محل سوراخ گلف
pin چوب علامت روی چمن نرم نزدیک سوراخ
pinned چوب علامت روی چمن نرم نزدیک سوراخ
pinning چوب علامت روی چمن نرم نزدیک سوراخ
bump ضربت ضربت حاصله دراثر تکان سخت
shocked ضربت زدن ضربت عمل غافلگیری
shock ضربت زدن ضربت عمل غافلگیری
shocks ضربت زدن ضربت عمل غافلگیری
find touch بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
centered سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centred سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centre سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centers سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
clair-voie [پرچین با دیواره های مشبک که سوراخ سوراخ است.]
to pink out leather چرم را برای زیبایی سوراخ سوراخ کردن
dilly bag کیف دستی یا کیسه سوراخ سوراخ زنانه
insides ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closer نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
perforation عمل سوراخ کردن ایجاد سوراخ
sight سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
sights سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
float stone سنگ اجرسای یکجورسنگ سوراخ سوراخ
fenestration چیزی که سوراخ سوراخ یاروزنه داراست
cancellate سوراخ سوراخ سوراخ سوراخ کردن
whack صدای ضربت ضربت
whacks صدای ضربت ضربت
inshore نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
pinker سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
gruyere cheese پنیر سوراخ سوراخ سوئیسی
foraminate ثقبه دار سوراخ سوراخ
thirl سوراخ سوراخ کردن دریدن
pink سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
pinkest سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
approach نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
riddles سوراخ سوراخ کردن
cancellate سوراخ سوراخ اسفنجی
swage block قالب سوراخ سوراخ
cancellated سوراخ سوراخ اسفنجی
millepore مرجان سوراخ سوراخ
grid دریچه سوراخ سوراخ
grids دریچه سوراخ سوراخ
riddle سوراخ سوراخ کردن
cancellous سوراخ سوراخ اسفنجی
mid wicket توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
breached سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breaches سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breach سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
approach lane مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
bats ضربت
larrup ضربت
strokes ضربت
hew ضربت
canvassed ضربت
hewed ضربت
biffed ضربت
biffing ضربت
biffs ضربت
thwack ضربت
thwacked ضربت
thwacking ضربت
thwacks ضربت
pounded ضربت
pounding ضربت
pounds ضربت
dint ضربت
thumps ضربت
knoit ضربت
bump ضربت
slap ضربت
skelp ضربت
bat ضربت
shocked ضربت
shock ضربت
inflictor ضربت زن
slapped ضربت
jar ضربت
jarred ضربت
plunk ضربت
slapping ضربت
jars ضربت
skelpit ضربت
canvassing ضربت
batted ضربت
blow ضربت
blows ضربت
slipe ضربت
stroke ضربت
stroked ضربت
jow ضربت
stroking ضربت
shocks ضربت
canvass ضربت
inflicter ضربت زن
slaps ضربت
hews ضربت
strike ضربت
strikes ضربت
thump ضربت
buffets ضربت
percussion ضربت
buffeting ضربت
buffeted ضربت
buffs ضربت
hewing ضربت
buffet ضربت
ding ضربت
buff ضربت
dinge ضربت
thumped ضربت
coup ضربت
coups ضربت
thumping ضربت
whang ضربت
canvasses ضربت
concussion ضربت
biff ضربت
pound ضربت
pash ضربت خردکننده
tipping ضربت اهسته
hack ضربت بریدن
inflicter ضربت اور
knock مشت ضربت
lances ضربت نیزه
dent جای ضربت
beats ضربت موسیقی
contuse ضربت زدن
bobs ضربت زدن
beat ضربت موسیقی
lancing ضربت نیزه
bobbing ضربت زدن
bob ضربت زدن
hacked ضربت بریدن
jow ضربت زدن
death blow ضربت کشنده
death blow ضربت مهلک
slaps ضربت سریع
hammered ضربت زدن
lanced ضربت نیزه
hammer ضربت زدن
shocked ضربت سخت
slug ضربت مشت
jabbing ضربت بامشت
hacks ضربت بریدن
ripostes ضربت سریع
riposted ضربت سریع
sledgehammer ضربت موثر
dents جای ضربت
concussion ضربت سخت
riposte ضربت سریع
buffer ضربت گیر
leadoff اغاز ضربت
shocks صدمه ضربت
jabbed ضربت بامشت
jabs ضربت بامشت
lay on blows ضربت زدن
countering ضربت متقابل
sledgehammers ضربت موثر
denting جای ضربت
respirators ضربت گیر
shocked صدمه ضربت
riposting ضربت سریع
dented جای ضربت
nob ضربت برسر
nobs ضربت برسر
cracks شکاف ضربت
infliction ضربت زنی
crack شکاف ضربت
inflictor ضربت اور
respirator ضربت گیر
lance ضربت نیزه
hammers ضربت زدن
by blow ضربت تصادفی
knocked مشت ضربت
water hammer ضربت قوج
bruised ضربت دیدن
shocks ضربت سخت
counter ضربت متقابل
swiping ضربت سخت
inflicted ضربت زدن
inflicting ضربت زدن
inflicts ضربت زدن
counter ضربت زدن ضد
hammer blow ضربت قوچ
slog ضربت سخت
inflict ضربت زدن
strikeless بدون ضربت
hitting ضربت تصادف
sockdologer ضربت قاطع
bruises ضربت دیدن
thrust ضربت فشار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com