Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
synchronizing pulses
ضربههای همزمان سازی
Other Matches
synchronization
همزمان سازی
synchronizing
همزمان سازی
synchronizing separator
جداکننده همزمان سازی
synchronizing limiter
لامپ مراقب همزمان سازی
processor
به صورت همزمان همزمان کار کند
combination
ضربههای پی در پی
danzuki
ضربههای پی در پی
renzoku
ضربههای پی در پی
dwieo chagi
ضربههای پرشی پا
equalizing pulses
ضربههای ششگانه
swing from one's heels
ضربههای قدرتی
thuds
ضربههای متوالی
thudding
ضربههای متوالی
thud
ضربههای متوالی
thudded
ضربههای متوالی
go dan kumite
مبارزه با ضربههای 5 تایی
pitapat
با ضربههای تند و متوالی
drive volley
ضربههای پی درپی کوتاه ومستقیم
long game
بازی با لزوم ضربههای طولانی
short game
ضرورت کنترل ضربههای کوتاه
long iron
چوبهای شماره 1 و 2 و 3برای ضربههای طولانی
short iron
چوبهای شماره 7 و 8 و 9گلف برای ضربههای کوتاه
stroke play
مسابقه گلف با محاسبه مجموع ضربههای یک بازیگر
rectification
یکسو سازی همسو سازی مستقیم سازی
one two
ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
calculating
دوباره سازی یا ایجاد داده جدید از طریق فشرده سازی وقایع عددی معین
pilot materials
وسایل و دست ابزارهای ماشین سازی یا مدل سازی
ordnance plant
کارخانجات اسلحه سازی یامهمات سازی
jagger
الت کنگره سازی یادندانه سازی
pre-treatment
عملیات مقدماتی و آماده سازی
[مثل شستشوی پشم قبل از رنگرزی و یا آماده سازی دار جهت چله کشی]
one level address
سازماندهی فضای ذخیره سازی که هر نوع رسانه ذخیره سازی یکسان رفتار می شوند
subjugation
مقهور سازی مطیع سازی
formularization
کوتاه سازی ضابطه سازی
ouster
بی بهره سازی محروم سازی
frustration
خنثی سازی محروم سازی
imagery
مجسمه سازی شبیه سازی
irritancy
پوچ سازی باطل سازی
frustrations
خنثی سازی محروم سازی
parallelling
همزمان
simultaneous
همزمان
parallels
همزمان
paralleling
همزمان
proportional
همزمان
parallel
همزمان
parallelled
همزمان
coincidentally
همزمان
synchronizer
همزمان گر
paralleled
همزمان
simultaneously
همزمان
concurrent
همزمان
isochronous
همزمان
synchronous
همزمان
contemporary
همزمان
isochrone
همزمان
contemporaries
همزمان
synchronic
همزمان
erasable
1-رسانه ذخیره سازی که قابل استفاده مجدد است . 2-ذخیره سازی موقت
simultaneous processing
پردازش همزمان
concurrent reinforcement
تقویت همزمان
concurrent training
اموزش همزمان
synchronous vibrator
لرزه گر همزمان
concurrent validity
اعتبار همزمان
concurrent variation
تغییر همزمان
synchronising
همزمان کردن
concurrent operation
عملکرد همزمان
concurrent
همرو همزمان
concurrently
اجرای همزمان
concurrent
تقریباگ همزمان
concurrent processing
پردازش همزمان
synchronous speed
سرعت همزمان
synchronous transmission
مخابره همزمان
synchronous transmission
انتقال همزمان
synchronous phase advance
خازن همزمان
selsyn
موتور همزمان
synchronous condenser
خازن همزمان
synchronous communication
ارتباط همزمان
synchronous admittance
گذرایی همزمان
synchroscope
همزمان نما
simultaneous extinction
خاموشی همزمان
synchrinized
همزمان بودن
synchronized sweep
روبش همزمان
synchronic
همگاه همزمان
synchronous device
دستگاه همزمان
synchronous generator
مولد همزمان
synchronize
همزمان کردن
synchronous telegraphy
تلگراف همزمان
synchronizes
همزمان کردن
synchronous reactance
راکتانس همزمان
synchronous operation
عملیات همزمان
synchronous network
شبکه همزمان
synchronous motor
موتور همزمان
synchronous impedance
ناگذرایی همزمان
syncheronous communications
مخابره همزمان
synchronises
همزمان کردن
concurrent execution
اجرای همزمان
synchronised
همزمان کردن
coincided
همزمان بودن
coincides
همزمان بودن
simultaneity
همزمانی همزمان
concentred elimination
حذف همزمان
concentred exchange
تبادل همزمان
concentred reaction
واکنش همزمان
coinciding
همزمان بودن
synchronous machine
ماشین همزمان
coincide
همزمان بودن
save
ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
saved
ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
saves
ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
simultaneous input/output
ورودی و خروجی همزمان
parallelled
که همزمان ارسال شود
coincident penalty
پنالتی همزمان دو تیم
horizontal synchronizing
همزمان ساز افقی
parallelled
که همزمان ارسال می شوند
volley fire
پرتاب همزمان گلوله ها با هم
synchronizing signal
پیام همزمان ساز
synchronizing torque
گشتاور پیچشی همزمان
parallelling
که همزمان ارسال شود
parallelling
که همزمان ارسال می شوند
two way simultaneous operation
عملکرد همزمان دو طرفه
parallels
که همزمان ارسال شود
parallels
که همزمان ارسال می شوند
synchronizer
دستگاه همزمان کننده
held ball
گرفتن همزمان توپ
simultaneous color television
تلویزیون رنگی همزمان
full duplex
پروتکل دوسوی همزمان
parallel
که همزمان ارسال شود
concurrent programming
برنامه نویسی همزمان
paralleled
که همزمان ارسال می شوند
concurrent program execution
اجرای همزمان برنامه
paralleling
که همزمان ارسال شود
paralleled
که همزمان ارسال شود
compatability
قابلیت کار همزمان
binary synchronous communication
ارتباطات همزمان دودویی
acoustic synchronizer
همزمان ساز صوتی
paralleling
که همزمان ارسال می شوند
parallel
که همزمان ارسال می شوند
symmetrical compression
سیستم فشرده سازی که همان توان پردازش و زمان را برای فشرده سازی و از حالت فشرده در آوردن تصویر نیاز دارد
burst
پیام همزمان ساز رنگ
color sync signal
پیام همزمان ساز رنگ
bursts
پیام همزمان ساز رنگ
synchronising
همزمان شدن با هم مطابق کردن
overlap processing
اجرای همزمان فعالیتهای ورودی
bisync
synchronouscommunication binaryارتباطات همزمان دودویی
synchronises
همزمان شدن با هم مطابق کردن
simultaneous
باهم واقع شونده همزمان
synchronised
همزمان شدن با هم مطابق کردن
mainframe computer
مانند تعداد عملوند همزمان
synchronize
همزمان شدن با هم مطابق کردن
duplexes
ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
duplex
ارسال داده در دو جهت همزمان
synchronizes
همزمان شدن با هم مطابق کردن
duplex
ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
duplexes
ارسال داده در دو جهت همزمان
tandems
وضعیتی که در آن دووسیله همزمان کار می کنند
tandem
وضعیتی که در آن دووسیله همزمان کار می کنند
multiple foul
خطای همزمان چند بازیگرروی یک حریف
operand
عملوند همزمان با دستور بازیابی میشود
doubled up
گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double
گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
immediate
عملوندی که همزمان با دستور بازیابی میشود.
petri nets
مدل نمایش سیستمهای همزمان یا موازی
synchronises
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronising
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronize
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronizes
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronised
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
simultaneous
آنچه همزمان با چیز دیگری رخ میدهد
simultaneous
دو یا چند فرآیند که همزمان اجرا شوند
doubled
گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
sort
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sorted
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sorts
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
hitting
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hits
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hit
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
simultaneous
ارسال داده و کدهای کنترل در دو جهت همزمان .
pseudostereo
ناوبری همزمان و هماهنگ موشک در سمت و ارتفاع
sdlc
Control Link SynchronousData کنترل پیونددادهای همزمان
paralleled
که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
parallel
که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
paralleling
که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
interleaving
به طوری که در حین اجرا همزمان آماده می شوند
parallels
که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
parallelling
که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
multi tasking
همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
isochronal
همزمان واقع شونده در فواصل منظم و مساوی
parallelled
که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
coresident
دو یا چند برنامه که همزمان در حافظه اصلی هستند
multitasking
همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
electronic
کامپیوتر دیجیتالی با قط عات الکترونیکی حالت ساده با CPU و حافظه اصلی و فضای ذخیره سازی و دستگاه ورودی / خروجی . که توسط قط عات الکترونیکی و مدارهای مجتمع پیاده سازی می شوند
parallel
کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
duplex
مدار الکترونیکی برای ارسال داده در دو جهت همزمان
alternate
که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
duplexes
مدار الکترونیکی برای ارسال داده در دو جهت همزمان
alternated
که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
deal
قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
parallels
کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
parallelling
کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
parallelled
کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
deals
قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com