English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
yoko geri ضربه به پهلو
Search result with all words
yoma tsuki ضربه با دو دست به پهلو
Other Matches
To toss and turn. To roll over. از پهلو به پهلو غلتیدن (درخواب وغیره )
line abreast کشتی هایی که پهلو به پهلو می روند
They were walking three abreast. سه نفری پهلو به پهلو قدم می زدند
side by side columns ستونهای پهلو به پهلو
galncing collision برخورد پهلو به پهلو
collateral پهلو به پهلو متوازی
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
punt ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
crossest ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser ضربه هوک پس از ضربه حریف
sclaff ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
nip and tuck پهلو به پهلو
by از پهلو
sexangle شش پهلو
broadsides به پهلو
flank پهلو
laterally از پهلو
broadside به پهلو
flanked پهلو
three sided سه پهلو
side arm از پهلو
sideward از پهلو
ship side پهلو
sidewards از پهلو
sides پهلو
sideling از پهلو
side view از پهلو
one sided یک پهلو
side پهلو
side by side پهلو به پهلو
handing پهلو
hand پهلو
yoko پهلو
hexagon شش پهلو
hexagons شش پهلو
decagon ده پهلو
sideways از پهلو
triangles سه پهلو سه بر
triangle سه پهلو سه بر
one-sided یک پهلو
two-edged دو پهلو
along side در پهلو
sidling از پهلو
flanking پهلو
two edged دو پهلو
abreast پهلو به پهلو
pentagon پنج پهلو
transfer پهلو- رفت
quindec agon پانزده پهلو
quinquelat eral پنج پهلو
along side پهلو به پهلوی
sides پهلو کناره
pentangular پنج پهلو
pentagons پنج پهلو
pitch diameter قطر پهلو
peripeneumony سینه پهلو
transfers پهلو- رفت
polygonal بسیار پهلو
prevarication حرف دو پهلو
transferring پهلو- رفت
equilateral دو پهلو برابر
pulmonitis سینه پهلو
octangular هشت پهلو
double-entendres حرف دو پهلو
octagon هشت پهلو
heptagonal هفت پهلو
sideswipes پهلو زدن به
lateral flexion خم شدن به پهلو
it has sides سه پهلو دارد
polygons بسیار پهلو
broadside ناو به پهلو
broadsides ناو به پهلو
polygon بسیار پهلو
multilateral چند پهلو
octagons هشت پهلو
double entendres حرف دو پهلو
double entendre حرف دو پهلو
double talk جمله دو پهلو
many sided چند پهلو
side پهلو کناره
multivocal چند پهلو
pneumonia سینه پهلو
many-sided چند پهلو
goosewing دو پهلو بادبان
sideswipe پهلو زدن به
septilateral هفت پهلو
slide حرکت از پهلو
skids به پهلو سریدن
side blown converter مبدل پهلو دم
skidding به پهلو سریدن
sidestroke شنای پهلو
skid به پهلو سریدن
sideway فرعی از پهلو
skidded به پهلو سریدن
list یک پهلو شدن
slides حرکت از پهلو
slab sided پهن پهلو
scalene نابرابر پهلو
crab به پهلو حرکت کردن
lateralrelationship نسبت در خط افقی از پهلو
sidewinder ضربت سنگین از پهلو
crabs به پهلو حرکت کردن
palter دو پهلو سخن گفتن
sidestep صعود پلهای از پهلو
sidestepped صعود پلهای از پهلو
pneumococcus میکرب سینه پهلو
sidestepping صعود پلهای از پهلو
companionship مصاحبت پهلو نشینی
harbourage پهلو گرفتن در بندر
To sleep on ones side. روی پهلو خوابیدن
equilateral triangle سه پهلو برابر [ریاضی]
equiangular triangle سه پهلو برابر [ریاضی]
equivocal دارای ابهام دو پهلو
quadrilaterals چهار پهلو چهارضلعی
pinwheel چرخش از پهلو بدوربارفیکس
quadrilateral چهار پهلو چهارضلعی
sidesteps صعود پلهای از پهلو
shank ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
emulated برابری جستن با پهلو زدن
emulates برابری جستن با پهلو زدن
lateral pass پاس توپ فوتبال از پهلو
emulating برابری جستن با پهلو زدن
To dock . To berth. پهلو گرفتن (کشتی در اسکله )
chinese landing پهلو گرفتن به سبک چینی
emulate برابری جستن با پهلو زدن
scissor kick پای قیچی در شنای پهلو
scotch verdict حکم غیرقطعی ودو پهلو
pleuropneumonia ذات الجنب توام با سینه پهلو
yawed پهلو بپهلو حرکت دادن هواپیما
yaw پهلو بپهلو حرکت دادن هواپیما
bacon گوشت نمک زدهء پهلو و پشت خوک
isosceles triangles مثلث متساوی الساقین سه گوشه دو پهلو برابر
isosceles triangle مثلث متساوی الساقین سه گوشه دو پهلو برابر
placekick ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
He lost control of the car and swerved towards a tree. او [مرد] کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
prevarication ساختن وکیل با طرف موکل افهارات دو پهلو و گمراه کننده شاهد
stockli حرکت روی خرک ازانتها به وسط یا بعکس بادایره زدن ژیمناست از پهلو
trapezium چهار پهلو چهار ضلعی غیر منظم
rollover غلطیدن روی یا غلطیدن به پهلو
hendecagon یازده پهلو یازده ضلعی
kicking ضربه
tits ضربه
tit ضربه
kicks ضربه با پا
shockproof ضد ضربه
bonks ضربه بر سر
impulse ضربه
impulses ضربه
hack ضربه
kicks ضربه
double kick دو ضربه پی در پی
pulsed ضربه
flapped ضربه
flaps ضربه
hacked ضربه
head ضربه با سر
hacks ضربه
brunt ضربه
antiknock ضد ضربه
pulse ضربه
thuds ضربه
thud ضربه
push ضربه
butt joint ضربه
collision ضربه
pushed ضربه
collisions ضربه
pushes ضربه
thudding ضربه
flap ضربه
surges ضربه
slugger ضربه زن
stroking ضربه
sole kick ضربه با کف پا
sole trap ضربه با کف پا
strikeless بی ضربه
left ضربه چپ
interrupter ضربه گر
whang ضربه
yee jupkki ضربه پا
pops ضربه
popped ضربه
sole of the foot kick ضربه با کف پا
pop ضربه
mishit ضربه بد
strokes ضربه
surged ضربه
surge ضربه
blow ضربه
blows ضربه
butting ضربه با سر
stroke ضربه
shots ضربه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com