Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
downstroke
ضربه درجهت پایین
Other Matches
drives
ضربه از پایین
drive
ضربه از پایین
downward travel
ضربه رو به پایین
downward stroke
ضربه رو به پایین
down stroke
ضربه رو به پایین
downstroke
ضربه بطرف پایین
under arm stroke
ضربه پایین دست
naeryo jireugi
ضربه دست پایین رونده
under arm clear
ضربه بلند از پایین دست
under arm low return
ضربه کوتاه پایین دست
uppercuts
ضربه کوتاه قوسی از پایین به بالا
uppercut
ضربه کوتاه قوسی از پایین به بالا
fat
ضربه با سر چوب گلف پایین تر از حد لزوم
fattest
ضربه با سر چوب گلف پایین تر از حد لزوم
fats
ضربه با سر چوب گلف پایین تر از حد لزوم
fatter
ضربه با سر چوب گلف پایین تر از حد لزوم
low blow
ضربه بوکس خطا به پایین تراز کمر
chopped
ضربه پایین زدن به توپ برای اینکه به زمین بخورد
chop
ضربه پایین زدن به توپ برای اینکه به زمین بخورد
with
بطرف درجهت
clockwise
درجهت ساعت
downwind
درجهت باد
countering
درجهت مخالف
countered
درجهت مخالف
on the bow
درجهت سینه
counter
درجهت مخالف
In the opposite direction .
درجهت مخالف
hits
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
southwestward
درجهت جنوب باختری
southwestwards
درجهت جنوب باختری
lie to
درجهت باد توقف کردن
clockwise
درجهت گردش عقربههای ساعت
slash pocket
جیب عمودی درجهت درزلباس
luff
حرکت کشتی درجهت باد
kestrel
چرخ یکجوربازکوچک که درجهت مخالف بادپروازکند
sympodium
منحرف شونده یا ممتد درجهت محوری
omnidirectional
گیرنده یا فرستنده امواج درجهت مناسب
kestrels
چرخ یکجوربازکوچک که درجهت مخالف بادپروازکند
counterclockwise
درجهت مخالف حرکت عقربه ساعت
subcontrary
مغایر درمرحله فرعی درجهت متقابل
depresses
پایین دادن لوله پایین اوردن
downhaul
پایین کشیدن رشته پایین کشنده
depress
پایین دادن لوله پایین اوردن
linebreeding
پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
wing heavy
تمایل هواپیما برای گردش درجهت حول محور طولی
branch cutoff
دیواری است که معمولا درجهت عمود بر دیوار سپری ساخته میشود
punts
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response
پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
down
سوی پایین بطرف پایین
vertically
از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
crosser
ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses
ضربه هوک پس از ضربه حریف
sclaff
ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
shank
ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
placekick
ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
totalitarianism
سیستم حکومتی که در جمیع شئون زندگی فردی افراد یک ملت دخالت کرده ان را تابع برنامه کلی دولت می سازدکه این برنامه ممکن است درجهت منافع یک فرد یا یک گروه یا یک طبقه و یا کل اجتماع تنظیم شده باشد
e c e
کمیسیون اقتصادی اروپا کمیسیونی که در بطن شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل برای هماهنگ کردن روشهای اقتصادی دولتها درجهت افزایش فعالیتهای اقتصادی اروپا و نیز بسط وگسترش روابط اقتصادی کشورهای اروپایی با یکدیگرتشکیل شده است
beneath
پایین
neath or neath
پایین تر
subatmospheric
پایین تر از جو
bal
از مچ پا به پایین
beneath
پایین تر
tailwater
پایین اب
submiss
پایین
de-
پایین
shortest
پایین تر
shorter
پایین تر
neath or neath
پایین
short
پایین تر
bottoms
پایین
sub-
یا پایین تر
shitu
پایین
lower limit
حد پایین
lower most
پایین تر
bottom
پایین
vide infara
پایین
dowm
پایین
down
پایین
flat
پایین
subteen
پایین تر از سن 31
below
<adv.>
در پایین
below
پایین
lower
پایین تر
infara
پایین تر
infara
پایین
flattest
پایین
thereinafter
[archaic or formal]
<adv.>
در پایین
hereinafter
[formal]
<adv.>
در پایین
hereafter
<adv.>
در پایین
further down
پایین تر
underneath
پایین
hypogenous
پایین رو
down stairs
پایین
lowering
پایین تر
lowers
پایین تر
lowered
پایین تر
lower
پایین
low level
پایین
low
پایین
shutting
پایین اوردن
prolapse
پایین افتادگی
lee
پایین باد
nether world
جهان پایین
neath or neath
پایین زیرین
shut
پایین اوردن
face down feed
خورد رو به پایین
infrahuman
پایین تر از انسان
downward swing
نوسان رو به پایین
let down
پایین کردن
download
بارگیری پایین
downfield
میدان پایین
downfeed
تغذیه رو به پایین
hereinbelow
ازاین پایین تر
go dan barai
رد کردن از پایین
down draft
جریان رو به پایین
overhand
از پایین ببالا
beneath
از زیر پایین تر از
on the down grade
پایین رونده
oars down
پارو پایین
downtrend
سیربطرف پایین
nutate
پایین افتادن
nutant
پایین افتاده
go down
پایین رفتن
down current
جریان رو به پایین
hereinbelow
در پایین این
look down
پایین امدن
downward movement
حرکت رو به پایین
low activity
فعالیت پایین
low order
پایین رتبه
low order
مرتبه پایین
lower limit
کران پایین
disrate
پایین اوردن
dim light
نور پایین
low pass
پایین گذر
low resolution
وضوح پایین
desceht
پایین امدن
subordinate
فرعی پایین تر
subordinated
فرعی پایین تر
low resolution
تفکیک پایین
decurrent
پایین افتاده
subordinates
فرعی پایین تر
subordinating
فرعی پایین تر
lower mast
دکل پایین
low frequency
فرکانس پایین
shuts
پایین اوردن
low altitude
ارتفاع پایین
downward compatible
سازگار رو به پایین
low wing
بال پایین
catabatic
پایین اینده
mean low water
اب پایین میانگین
lower bound
کران پایین
depressions
پایین دادن
downward compatibility
سازگارمتمایل به پایین
lowpass
پایین گذار
lowermost
پایین ترین
low energy
انرژی پایین
depression
پایین دادن
lower threshold
استانه پایین
lower most
پایین ترین
downmost
پایین ترین
downstream
پایین رود
low level
در سطح پایین
At lower levels.
در سطوح پایین تر
low
پایین اهسته
From top to bottom.
ازبالاتا پایین
low
پایین ضعیف
downstairs
طبقه پایین
nether
زیر پایین
nether
واقع در پایین
feet
پایین دامنه
up and down
بالا و پایین
uoppon pyon soon koot
کف دست پایین
undermost
پایین ترین
lower classes
طبقه پایین
downstream
پایین دست
degrade
پایین دادن
degrades
پایین دادن
descend
پایین امدن
descends
پایین امدن
comedown
پایین رفتن
breast
نورد پایین
top down
از بالا به پایین
top-down
از بالا به پایین
lower class
طبقه پایین
foot
پایین بادبان
to sink in the scale
پایین رفتن
to go down
پایین رفتن
pushdown
پایین فشردنی
alow
روبه پایین
to come down
پایین امدن
the masses
دستههای پایین تر
minor
پایین رتبه
to get down
پایین رفتن
lowest
پایین ترین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com