Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
to sustain a trauma
ضربه روحی خوردن
Other Matches
traumas
ضربه روحی روان اسیب
trauma
ضربه روحی روان اسیب
To receive a blow.
ضربه خوردن
take it on the chin
<idiom>
بدجوری ضربه خوردن
nutcrackers
تمرین ضربه سخت خوردن ازیک یا دو بازیگر
nutcracker
تمرین ضربه سخت خوردن ازیک یا دو بازیگر
leg before
ضربه خوردن به پا پیش ازمیله که باعث سوختن توپزن میشود
hitting
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hit
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hits
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hits
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
swag
تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
to play a good knife and fork
ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
punt
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response
پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
spectral
روحی
inanition
بی روحی
mental
روحی
psychiatry
طب روحی
psychic
روحی
intrinsic
روحی
psychical
روحی
spiritual
روحی
obsession
عقده روحی
psychic force
قوه روحی
numinous
اسرارامیز روحی
analeptic
محرک روحی
psychasthenia
ضعف روحی
to raise a ghost
روحی راحاضرکردن
anagoge
تعالی روحی
inner
روحی باطنی
psychic force
نیروی روحی
supersensible
روحی روانی
gaiety
سبک روحی
obsessions
عقده روحی
anagogy
تعالی روحی
emotional and physical
روحی وبدنی
spiritually
معنوی روحی
psychotherapy
تداوی روحی
to lay a ghost
روحی راناپدیدکردن
verve
سبک روحی
panpsychism
روحی نگری
tumble
غلت خوردن معلق خوردن
tumbles
غلت خوردن معلق خوردن
trips
لغزش خوردن سکندری خوردن
tripped
لغزش خوردن سکندری خوردن
tumbled
غلت خوردن معلق خوردن
trip
لغزش خوردن سکندری خوردن
psycho analysis
تجزیه و تجلیل روحی
anagogic
وابسته بتعالی روحی
psychic
واسطه پدیده روحی
congenial
<adj.>
دارای تجانس روحی
anagogical
وابسته بتعالی روحی
congenial
دارای تجانس روحی
invigorate
تقویت روحی کردن
insalutary
تاثیر روحی بد اب و هوا
psychotherapy ortherapeutics
معالجه بوسائل روحی یاهیپنوتیزیم
obsessing
ایجاد عقده روحی کردن
obsesses
ایجاد عقده روحی کردن
obsessed
ایجاد عقده روحی کردن
obsess
ایجاد عقده روحی کردن
to be dashed to the ground
از نظر روحی خرد شدن
to be devastated
از نظر روحی خرد شدن
to be shattered
[British E]
از نظر روحی خرد شدن
to hit rock bottom
از نظر روحی خرد شدن
to empower somebody
به کسی قدرت
[روحی]
دادن
cross
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses
ضربه هوک پس از ضربه حریف
grog
دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
haunt
دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
haunts
دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
to haunt
به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
to walk
به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
syupersubstantial
مافق وجود یا جوهر مادی روحی
sclaff
ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
orthopsychiatry
تداوی روحی اختلالات فکری وروحی اطفال
to drink wine
می خوردن شراب خوردن
shank
ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
zombi
روحی که بعقیده سیاه پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد
structuralism
بخشی از روانشناسی که ازراه تعقل وتفکر وضع روحی فرد را مورد مطالعه قرارمیدهد
zombie
روحی که بعقیده سیاه پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد
zombies
روحی که بعقیده سیاه پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد
shell shock
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
shell-shock
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
placekick
ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
satyagraha
اصطلاح ابداعی گاندی پیشوای نهضت ملی هند برای به کار بردن قدرت روحی به جای خشونت وشدت عمل برای وصول به اهداف سیاسی و اجتماعی
flying status
وضعیت پرواز از نظر جسمی و روحی وضعیت امادگی خدمه برای پرواز
trundled
غل خوردن
to eat into
خوردن
look back
سر خوردن
abuts
خوردن
trundles
غل خوردن
cared
غم خوردن
cares
غم خوردن
to fall aboard
خوردن
eating
خوردن
eat
خوردن
care
غم خوردن
to drink water
اب خوردن
gluttonize
پر خوردن
stirred
جم خوردن
gliding
سر خوردن
abutted
خوردن
to makea meal of
خوردن
sampled
خوردن
trundle
غل خوردن
abut
خوردن
to swear by all that is sacred
خوردن
feeds
خوردن
feed
خوردن
to run a
خوردن
baet
خوردن
knock against
خوردن به
budged
جم خوردن
budging
جم خوردن
to go with
خوردن به
gormandize
پر خوردن
budge
جم خوردن
lap vt
خوردن به
sample
خوردن
to get outside of
خوردن
to overfeed oneself
پر خوردن
trundling
غل خوردن
budges
جم خوردن
To be crossed out ( eliminated , omitted ) .
خط خوردن
eats
خوردن
to overload stomach
پر خوردن
to break ones fast
خوردن
corroding
خوردن
erode
خوردن
butts
خوردن
slid
سر خوردن
grubbed
خوردن
grub
خوردن
grubs
خوردن
buckled
تا خوردن
butted
خوردن
buckle
تا خوردن
gluts
پر خوردن
eroded
خوردن
stirs
جم خوردن
stirrings
جم خوردن
stir
جم خوردن
glut
پر خوردن
erodes
خوردن
butt
خوردن
eroding
خوردن
buckles
تا خوردن
polish off
خوردن
glides
سر خوردن
manducate
و خوردن
hurtling
خوردن
hurtles
خوردن
hurtled
خوردن
hurtle
خوردن
corrode
خوردن
corroded
خوردن
occlude
خوردن
hitting
خوردن
corrodes
خوردن
glided
سر خوردن
hit
خوردن
glide
سر خوردن
hits
خوردن
excessive eating
خوردن زیاد
buckles
چین خوردن
edibility
قابلیت خوردن
buckled
چین خوردن
engorge
حریصانه خوردن
swills
زود خوردن
buckle
چین خوردن
reels
گیج خوردن
chaw
چاشت خوردن
sprains
پیچ خوردن
circumgyrate
چرخ خوردن
side slip
یک برشدن یا سر خوردن
coaptation
بهم خوردن
ring
چرخ خوردن
reel
گیج خوردن
collission
بهم خوردن
comestible
قابل خوردن
reeling
گیج خوردن
reeled
گیج خوردن
corrugate
چین خوردن
dish out
در بشقاب خوردن
basks
افتاب خوردن
basking
افتاب خوردن
basked
افتاب خوردن
bask
افتاب خوردن
chaw
غذا خوردن
staggers
گیج خوردن
wrench
پیچ خوردن
percussion
بهم خوردن
swilling
زود خوردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com