English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
finger tapping ضربه زنی با انگشت
Other Matches
mittens دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
mitten دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
punted ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
fingerprinting انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprints انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinted انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprint انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
crosses ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest ضربه هوک پس از ضربه حریف
sclaff ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
digits انگشت
monodactylous تک انگشت
digit انگشت
finger انگشت
fingers انگشت
adactylous بی انگشت
dactyl انگشت
shank ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
the ring finger انگشت حلقه
index fingers انگشت نشان
medius انگشت وسطی
to become a byword انگشت نماشدن
medius انگشت میان
potentilla پنج انگشت
fingertips نوک انگشت
middle finger انگشت میان
the middle finger انگشت میانه
rule of thumb حساب انگشت
conspicuous انگشت نما
soon koot نوک انگشت
soleprint انگشت نگاری از پا
fingertip نوک انگشت
marplot انگشت به شیر زن
syndacty چسبیده انگشت
little fingers انگشت کوچک
sawison keut نوک دو انگشت
the little finger انگشت کهین
fingerprinting اثر انگشت
index finger انگشت نشان
pollex انگشت شست
fingering استفاده از انگشت
fingerprint اثر انگشت
the first or index finger انگشت شهادت
the first or index finger انگشت نشان
forefingers انگشت شهادت
phalange بند انگشت
fingerprints اثر انگشت
pinkie انگشت کوچک
fingerprinted اثر انگشت
pinky انگشت کوچک
forefinger انگشت نشان
forefinger انگشت شهادت
forefingers انگشت نشان
digitiform انگشت مانند
knuckle بند انگشت
knuckles بند انگشت
finger mark اثر انگشت
finger print اثر انگشت
digitate انگشت دار
dactyloscopy انگشت نگاری
cinqfoil پنج انگشت
toenail ناخن انگشت پا
toenails ناخن انگشت پا
dactylagraphy انگشت نگاری
agnail میخچهء پا یا انگشت پا
dactylitis اماس انگشت
five finger پنج انگشت
notoriety انگشت نمایی
cinquefoil پنج انگشت
ring finger انگشت انگشتر
finger painting نقاشی با انگشت
egregious انگشت نما
fingered انگشت دار
fingered انگشت مانند
fingers انگشت زدن
finger انگشت زدن
gazing stock انگشت نما
ring fingers انگشت انگشتر
notoriously بطور انگشت نما
ring finger انگشت چهارم دست چپ
hitsu shiubi مفصل انگشت وسط
To take fingerprints. انگشت نگاری کردن
phalanges استخوان انگشت گروه
tap the door with your fingers انگشت بزنید بدر
knucklebone استخوان بند انگشت
the little finger انگشت کوچک کلنج
To finger something. به چیزی انگشت زدن
proverbialize انگشت نما کردن
polydactyl چند انگشتی پر انگشت
flagrant انگشت نما رسوا
to run over تند انگشت گذاشتن
ring fingers انگشت چهارم دست چپ
indexes نمودار انگشت سبابه
his hand lack one finger دستش یک انگشت ندارد
index نمودار انگشت سبابه
little finger انگشت کوچک دست
his hand want's two fingers دستش دو انگشت ندارد
lumbrical ماهیچه انگشت یا پنجه
pettitoes چیز بی ارزش انگشت پا
indexed نمودار انگشت سبابه
phalange استخوان انگشت یاپنجه
nose-picking انگشت کردن در بینی
finger print department اداره انگشت نگاری
pinkie انگشت کوچک دست
finger play استفاده از انگشت درشمشیربازی
finger mark با انگشت چرک کردن
finger thumb opposition تقابل شست و انگشت
finger glass فرف انگشت شوئی
agnus castus پنج انگشت فلفل بری
fingers باندازه یک انگشت میله برامدگی
toe با انگشت پا زدن یاراه رفتن
phalangeal وابسته به استخوان انگشت یاپنجه
toes با انگشت پا زدن یاراه رفتن
finger hold خم کردن غیرمجاز انگشت حریف
pizzicato با ضرب نوک انگشت یاناخن
jams گرفتن شکاف کوه با انگشت
finger باندازه یک انگشت میله برامدگی
lumbrical ماهیچهای که با انگشت یاپمجه را می جنباند
jammed گرفتن شکاف کوه با انگشت
jam گرفتن شکاف کوه با انگشت
fingering پنجه گذاری انگشت کاری
to make an e. of oneself خود را انگشت نما کردن
poked فشار با نوک انگشت حرکت
pokes فشار با نوک انگشت حرکت
poking فشار با نوک انگشت حرکت
a man's best friends are his ten fingers <proverb> کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
poke فشار با نوک انگشت حرکت
placekick ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
toe انگشت پای مهره داران جای پا
to poke somebody کسی را با نوک انگشت فشار دادن
to gouge out a persons eye چشم کسیرابا انگشت بیرون اوردن
toes انگشت پای مهره داران جای پا
to prod somebody کسی را با نوک انگشت فشار دادن
two دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
To be conspicuous. انگشت نما بودن ( مشخص یا سر شناس )
To be flabbergasted (bewildered). انگشت به دهان ماندن ( مبهوت شدن )
twos دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
syndactyl دارای دو یاچند انگشت بهم چسبیده
ageum son قسمت بین شصت و انگشت بیرونی دست
hang ten سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
percuss بازدن انگشت یا الت دیگری چیزی را ازمودن
to cross self با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
to queer the pitch for any one نقشه کسی رابرهم زدن انگشت توی شیرزدن
moulage انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
lifted بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifting بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifts بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
parmakli لوزی پنجه ای [این طرح در گلیم های ترکیه بکار رفته و در اصطلاح محلی به معنی انگشت می باشد.]
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
free stroke کشیدن ساده سیم گیتار [کلاسیک] [انگشت به روی سیم همسایه منتقل می شود]
rest stroke کشیدن سیم گیتار [کلاسیک] [انگشت به روی سیم همسایه کوتاه مدت تکیه میکند]
dump رها کردن گوی بولینگ از انگشت و شست باهم بطوریکه گوی پیچ نخورد کشیدن طناب یا سیم بازکننده چتر
thud ضربه
thudded ضربه
thudding ضربه
thuds ضربه
hacked ضربه
left ضربه چپ
impluse ضربه
butt joint ضربه
impulse ضربه
impulses ضربه
antiknock ضد ضربه
hacks ضربه
hack ضربه
butting ضربه با سر
surged ضربه
surge ضربه
collision ضربه
collisions ضربه
flap ضربه
shock ضربه
pulsed ضربه
pushed ضربه
blow ضربه
flaps ضربه
flapped ضربه
pushes ضربه
pops ضربه
popped ضربه
pop ضربه
double kick دو ضربه پی در پی
pulse ضربه
head ضربه با سر
brunt ضربه
kicking ضربه
stroking ضربه
push ضربه
shots ضربه
kicks ضربه با پا
shot ضربه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com