English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
alley shot ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
Other Matches
crosscourt shot ضربه کوتاه به دیوار مقابل که به طرف دیگر زمین اسکواش بیافتد
lob ضربه قوسدار هوایی توپ بلند به دیوار مقابل که به گوشه مخالف برگردد
lobbed ضربه قوسدار هوایی توپ بلند به دیوار مقابل که به گوشه مخالف برگردد
lobbing ضربه قوسدار هوایی توپ بلند به دیوار مقابل که به گوشه مخالف برگردد
lobs ضربه قوسدار هوایی توپ بلند به دیوار مقابل که به گوشه مخالف برگردد
My head hit the wall. سرم خورد به دیوار
The ball hit the wall and bounced back. توپ خورد به دیوار وبرگشت
front wall دیوار مقابل اسکواش
jump height curve منحنی ارتفاع جهش در مقابل ابگذری
stenotherm موجود غیر مقاون در مقابل تغییرات شدید درجه حرارت
midcourt منطقه میانی بین دیوار مقابل و عقب
forecourts قسمت زمین اسکواش نزدیک دیوار مقابل
forecourt قسمت زمین اسکواش نزدیک دیوار مقابل
service line حد مرزی سرویس روی دیوار مقابل اسکواش
he was given 0 lashes بیست ضربه شلاق خورد
The blow made my head swin. در اثر ضربه سرم گیج خورد
opened وضع راکت نسبت به دیوار مقابل با سطح ان به طرف بالا
opens وضع راکت نسبت به دیوار مقابل با سطح ان به طرف بالا
open وضع راکت نسبت به دیوار مقابل با سطح ان به طرف بالا
gird ضربه شدید
slats ضربه شدید
slat ضربه شدید
half volley پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
flying shore تیر چوبی افقی جهت نگاهداری دو دیوار مقابل هم که بطور موقت نصب میشود
corner shot ضربه به گوشه دیوار جلو
slap shot ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
glare صفحه شیشهای یا پلاستیکی در مقابل صفحه نمایش برای قط ع انعکاسی شدید نور
glared صفحه شیشهای یا پلاستیکی در مقابل صفحه نمایش برای قط ع انعکاسی شدید نور
glares صفحه شیشهای یا پلاستیکی در مقابل صفحه نمایش برای قط ع انعکاسی شدید نور
fortified wall دیوارکناری
nicks ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
nicking ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
nick ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
nicked ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
partition wall دیوار میانی دیوار وسط دیوار بین دو فضا
She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything. او [زن] گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او [زن] کلا همه چیز می خورد.
bows ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
bow ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
bowed ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
bowing ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
drop height ارتفاع عمودی هواپیما تامنطقه پرش ارتفاع هواپیمادر نقطه بارریزی
descentheight ارتفاع لازم از سطح زمین برای کم کردن از ارتفاع هواپیما
barometric altimeter ارتفاع سنج بارومتری ارتفاع سنجی که با فشار جو کار میکند
terrain clearance حفظ ارتفاع امن برای پروازهواپیما تامین خودکار ارتفاع پرواز هواپیما
flare dud گلوله اتمی که در ارتفاع بیش از ارتفاع پیش بینی شده منفجر میشود
sextant altitude ارتفاع اندازه گیری شده ستارگان ارتفاع سکستانتی
pressure altitude ارتفاع از روی دستگاه فشارسنج هواپیما ارتفاع فشارسنجی
counter fert دیوار یا تیری که برای محافظت و استحکام در پشت دیوار ساخته میشود
murage مالیاتی که بابت دیوار کشی شهری یا تعمیر دیوار ان بگیرند
pile height ارتفاع پرز [این ارتفاع یکی از عوامل تعیین کننده قیمت و کیفیت فرش است.]
common wall دیوار تقسیم دیوار جلوگیری از اتش سوزی
fervour حرارت شدید اشتیاق شدید
fervor حرارت شدید اشتیاق شدید
altitude separation اختلاف ارتفاع سطوح مبنای ارتفاع
He had a nast fall. بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
absolute altimeter ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
safe altitude ارتفاع تامین ارتفاع بی خطر
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
retaining wall دیوار نگهبان دیوار محافظ
transition altitude ارتفاع استاندارد هواپیما ارتفاع هواپیما طبق جداول فنی پرواز
maximum ordinate حداکثر ارتفاع سهمی گلوله ارتفاع نقطه اوج مسیر گلوله
ocant altitude ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
command altitude ارتفاع فرمان داده شده برای پرواز ارتفاع تعیین شده برای هواپیمای رهگیر
low altitude ارتفاع کم ارتفاع پست
punt ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
adjacent نزدیک دیوار به دیوار
impluse response پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
altitude height سطح مبنای اندازه گیری ارتفاع هواپیما ارتفاع هواپیما از سطح مبنا
low airburst ترکش هوایی در ارتفاع کم ترکش در ارتفاع پایین
apparent altitude ارتفاع فاهری هواپیما ارتفاع عملی هواپیما
bombing height ارتفاع رهایی بمب ارتفاع هواپیماتا هدف در موقع رهایی بمب
crosses ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest ضربه هوک پس از ضربه حریف
exmeridian altitude ارتفاع فوق نصف النهاری هواپیما ارتفاع نصف النهاری
sclaff ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
punch-up زد و خورد
encounter زد و خورد
encountered زد و خورد
encountering زد و خورد
encounters زد و خورد
punch-ups زد و خورد
ate خورد
feeds خورد
feed خورد
passage of arms زد و خورد
prize fighting زد و خورد
feedback پس خورد
engagement زد و خورد
engagements زد و خورد
face down feed خورد رو به پایین
the timber warped تیرپیچ خورد
face up feed خورد رو به بالا
feedback circuit مدار پس خورد
to rub a thing in چیزیرا خورد
to sinister in خورد رفتن
drank عرق خورد
misfeed سوء خورد
drank خورد سرکشید
melec زدو خورد
self absorbed در خورد فرورفته
feedback باز خورد
squish خورد کردن
card feed خورد کارت
regulating slack خورد دادن
pulverizer خورد کننده
cross feed خورد متقابل
pin feed خورد سنجاقی
drank نوشابه خورد
passage at arms زدو خورد
parallel feed خورد موازی
he drank himself to death خورد که مرد
it ran into ten editions ده چاپ خورد
in-fighting زد و خورد از فاصلهی کم
waterline خط بر خورد اب باکشتی
eating خورد و خوراک
he partook of fare ازخوراک ما خورد
altitude azimuth عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
warfare نزاع زدو خورد
She had three bowls of soup. سه کاسه سوپ خورد
It wI'll pass off without one single incident آب از آب تکان نخواهد خورد
THere is not even a ripple in the water . <proverb> آب از آب تکان نمى خورد .
I don't expect that ... چشمم آب نمی خورد که ...
I don't believe that ... چشمم آب نمی خورد که ...
diner کسی که شام می خورد
overwhelmingly خورد کننده پرقدرت
overwhelming خورد کننده پرقدرت
He sprained (twisted) his ankle. پایش پیچ خورد
It melts in the mouth. مثل آب مشروب می خورد
whang صدای بر خورد دو جسم
diners کسی که شام می خورد
At the beginning of the month (year). سرش ؟ بسنگ خورد
It is of no use to me. I have no use for it. بدرد من نمی خورد
He is good for nothing. به هیچ دردنمی خورد
he sprained his ankle قوزکش پیچ خورد
it is quite another story now ان دفتر را گاو خورد
The stone struch me on the face. سنگ خورد به صورتم
He fell on his face. با صورت خورد زمین
the ship was snagged کشتی بچیزی خورد
the ship struck a arock کشتی بسنگ خورد
eating disorder اختلال خورد و خوراک
a dog in the manger <idiom> نه خود خورد نه کس دهد
I am in a good mood today. حالش بهم خورد
he wrenched his ankle قوزکش پیچ خورد
He eats bread at the ruling market price. <proverb> نان را به نرخ روز مى خورد .
Where does this street lead on to ? این خیابان یکجا می خورد ؟
The bell goes at 9 . ساعت 9 زنگ می خورد ( می زنند )
Appearances are deceptive. فریب ظاهر رانباید خورد
They became estranged . They fell out . میانه آنها بهم خورد
I wont budge an inch. من که از جایم تکان نخواهم خورد
I heard a sound . صدائی به گوشم خورد( رسید )
He drank himself to death. آنقدر مشروب خورد تامرد
pain in the neck آدم [چیز] اعصاب خورد کن
window panes باران با صدا به پنجره می خورد
it puckered up in sewing درضمن دوختن چین خورد
You're a pain in the neck! اعصاب آدم را خورد می کنی!
force-feeds به زور به خورد کسی دادن
force-feeding به زور به خورد کسی دادن
abstemious ممسک در خورد ونوش و لذات
She eats extraordinary quantities. او [زن] مقدار فوق العاده ای را می خورد.
to blow out one's brains اعصاب کسی را خورد کردن
He is as cool as a cucumber. <idiom> آب تو دلش تکان نمی خورد.
they came to a rupture میانه انها بهم خورد
force-fed به زور به خورد کسی دادن
force-feed به زور به خورد کسی دادن
shank ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
mean sea level ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
height datum سطح مبنای سنجش ارتفاع سطح مبنای ارتفاع
cousins حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
A few spelling errors caught my eye. چند غلط املایی به چشمم خورد
we missed our mark تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
she doesnt even cough without her husband s permission(consent) بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
cousin حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic. من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
numbly بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
engrain درجسم چیزی فروکردن خورد دادن
He is most suitable for brain work . خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
pabulum [هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
the door banged درباصدای محکم و بلندی بهم خورد
He tripped and fell . پایش گیر کرد وزمین خورد
This car wI'll do beautifully . این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
I'm sick of that jike, cut it out, can't you? حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
He swore to having paid for the goods . قسم می خورد که پول کالاها را پرداخته است
He swore off smoking cigarettes . قسم خورد سیگه ررا کنا ربگذارد
The way he eats his food disgusts [revolts] [repulses] me. به نحوه ای که او [مرد] غذا می خورد حال من را بهم می زند.
If you criticize him, it's like a red rag to a bull. اگر از او [مرد] انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
bounce shot گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
severe شدید
hyperpyrexia تب شدید
two fisted شدید
forcible شدید
towering شدید
boisterous شدید
severer شدید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com