Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English
Persian
smack
ضربه محکم در هنگام ابشار
smacked
ضربه محکم در هنگام ابشار
smacks
ضربه محکم در هنگام ابشار
Other Matches
pierce the block
ابشار محکم غیرقابل دفاع
smash
ضربه پرقدرت از بالای سر ابشار زدن
smashes
ضربه پرقدرت از بالای سر ابشار زدن
belt
ضربه محکم
belted
ضربه محکم
belts
ضربه محکم
kill shot
ضربه محکم
tee off
ضربه محکم
creamed
ضربه محکم به توپ
knap
: ضربه محکم وناگهانی
lace
ضربه محکم به توپ
laces
ضربه محکم به توپ
creams
ضربه محکم به توپ
cream
ضربه محکم به توپ
creaming
ضربه محکم به توپ
tap
ضربه محکم که تنها یک میله را جا بگذارد
tapped
ضربه محکم که تنها یک میله را جا بگذارد
swing
ضربه محکم با راکت یا چوب هم گارد
tapping
ضربه محکم که تنها یک میله را جا بگذارد
swings
ضربه محکم با راکت یا چوب هم گارد
put away
ضربه محکم از بالای سر حذف حریف اسمش
to rifle the ball into the goal
با ضربه خیلی محکم توپ را به دروازه شوت کردن
slap shot
ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
braced
بابست محکم کردن محکم بستن
brace
بابست محکم کردن محکم بستن
hits
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
punt
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response
پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
overhand
ابشار
cascading
ابشار
falls
ابشار
dunked
ابشار
cataract
مه ابشار
cataracts
مه ابشار
waterfall
ابشار
waterfalls
ابشار
dunk
ابشار
dunking
ابشار
dunks
ابشار
cascade
ابشار
cascaded
ابشار
cascades
ابشار
fall
ابشار
overhead
ابشار
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
cataract
ابشار بزرگ
submerged fall
ابشار مستغرق
cataracts
ابشار بزرگ
niagara nexus
ابشار سیل
vertical drop
ابشار قائم
barrel drop
ابشار لولهای
cascade
ابشار کوچک
cascades
ابشار کوچک
cascading
ابشار کوچک
cascaded
ابشار کوچک
lin
ابشار پرتگاه
linn
ابشار پرتگاه
electron cascade
ابشار الکترونی
stepped fall
ابشار پلکانی
icefall
ابشار یخی
inclined fall
ابشار شیبدار
cascaded
بشکل ابشار ریختن
stuff
ابشار در حلقه بسکتبال
cascading
بشکل ابشار ریختن
cascades
بشکل ابشار ریختن
cascade
بشکل ابشار ریختن
syphon well drop
ابشار با چاهک و لوله
blocked
دفاع در مقابل ابشار
block
دفاع در مقابل ابشار
spike over the block
ابشار از بالای دفاع
blocks
دفاع در مقابل ابشار
toss ball against a wall
تمرین ابشار با دیوار
impluse voltage cascade
ابشار فشار ضربهای
niagara
رودخانه و ابشار نیاگارا
stuffs
ابشار در حلقه بسکتبال
check and drop structure
ابشار تنظیم سطح اب
stuffed
ابشار در حلقه بسکتبال
glasic type drop
ابشار شیب دار
clear one's ears
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
spike past the block
ابشار را پشت پای مدافعان کوبیدن
put away
ابشار پرتاب به خارج رینگ بوکس
crossest
ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser
ضربه هوک پس از ضربه حریف
sclaff
ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
shank
ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
placekick
ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
season
هنگام
terming
هنگام
nightfall
شب هنگام
time
هنگام
at dark
هنگام شب
during
هنگام
night time
هنگام شب
night-time
هنگام شب
moments
هنگام
termed
هنگام
term
هنگام
timed
هنگام
times
هنگام
oestrum
هنگام
moment
هنگام
at night
شب هنگام
nighttide
شب هنگام
night tide
هنگام شب
at nightfall
شب هنگام
night season
شب هنگام
seasons
هنگام
seasoned
هنگام
night season
هنگام شب
at the same moment
در آن هنگام
gamut
هنگام
teatime
هنگام چای
summertime
هنگام تابستان
wintertime
هنگام زمستان
at mess
هنگام خوردن
at one's leisure
هنگام فراغت
in
درفرف هنگام
in-
درفرف هنگام
translate time
هنگام ترجمه
daytime
هنگام روز
binding time
هنگام انقیاد
at noon
هنگام فهر
daytide
هنگام روز
playtime
هنگام بازی
to die in harness
هنگام کار
spring time
هنگام بهار
dusk
هنگام غروب
inprocess
هنگام کار
in case of emergency
هنگام اضطرار
compile time
هنگام همگردانی
meal time
هنگام غذاخوری
updates
به هنگام دراوردن
updated
به هنگام دراوردن
update
به هنگام دراوردن
on seeing him
هنگام دیدن او
on occasion
هنگام لزوم
hexachord
هنگام شش بردهای
execution time
هنگام اجرا
on arrival
هنگام ورود
when entering
هنگام ورود
hard times
هنگام تنگدستی
here's to you
هنگام نوشیدن
tightly
محکم
to hold fast
محکم
adamantine
محکم
well set
محکم
taut
محکم
deep-set
محکم
steadied
محکم
four-square
محکم
pucka
محکم
kill
محکم
kills
محکم
tightly-
محکم
tight coupling
محکم
solids
محکم
chock
محکم
tough
محکم
tougher
محکم
definite
محکم
i have a secure grasp of it
محکم
toughest
محکم
buffs
محکم
buff
محکم
tenacious
محکم
pukka
محکم
foursquare
محکم
consolidated
محکم
decisive
محکم
solid
محکم
rigid
محکم
tighter
محکم
tight
محکم
definite
<adj.>
محکم
frozen
محکم
tightest
محکم
secures
محکم
sturdier
محکم
sturdiest
محکم
sturdy
محکم
steadying
محکم
steady
محکم
steadiest
محکم
steadies
محکم
secure
محکم
undeviating
<adj.>
محکم
unswerving
<adj.>
محکم
stables
محکم
stable
محکم
d. wish
خواهش هنگام مردن
it puckered up in sewing
هنگام دوختن جمع شد
in the case of traffic jam
[congestion]
هنگام راهبندان سنگین
ortive
وابسته به هنگام طلوع
red handed
هنگام ارتکاب جنایت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com