Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
complementary metal oxide semiconductor
طرح مدار پیچیده و روش ساخت
Search result with all words
cmos
طراحی مدار پیچیده و روشهای ساخت
Other Matches
microcircuit
مدار مجتمع پیچیده
diffusion
روش انتقال به سط وح زیرین مدار پیچیده
DSP
مدار پیچیده مخصوص برای تغییر سیگنالهای دیجیتال
VBA
زبان ماکرو پیچیده ساخت ماکروسافت با کمک ابزار برنامه سازی Visual Basic
ate
که میتواند یک مدار پیچیده یا PCB را در مورد خطاها یا اشتباهها بررسی کند
interfaces
1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interface
1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
gates
تعداد دروازههای منط ق متصل بهم که در یک مدار مجتمع ایجاد شده تا یک تابع پیچیده را انجام دهد
gate
تعداد دروازههای منط ق متصل بهم که در یک مدار مجتمع ایجاد شده تا یک تابع پیچیده را انجام دهد
DIL
مشخصه استاندارد برای بستههای مدار پیچیده که از دو ردیف موازی سوزنهای متصل در هر طرف تشکیل شده است
metal oxide semiconductor
طراحی مدار مجتمع و روش ساخت با استفاده جفت تراتریستورهای p و n
database
مجموعه پیچیده از فایل ها یا دادههای ذخیره شده به صورت ساخت یافته در یک حافظه بزرگ که توسط یک یا چند کاربر در ترمینالهای مختلف قابل دستیابی است
databases
مجموعه پیچیده از فایل ها یا دادههای ذخیره شده به صورت ساخت یافته در یک حافظه بزرگ که توسط یک یا چند کاربر در ترمینالهای مختلف قابل دستیابی است
automatic
کامپیوتری که امکانات آزمایش را بررسی میکند و میتواند یک مدار پیچیده یا PCB را برای خطاها بررسی کند
automatics
کامپیوتری که امکانات آزمایش را بررسی میکند و میتواند یک مدار پیچیده یا PCB را برای خطاها بررسی کند
duplexes
مدار دو طرفه یا دوسیمه مدار دوپلکس مدار دوجزئی چاشنی دو فتیلهای پخش مجدد پیام
duplex
مدار دو طرفه یا دوسیمه مدار دوپلکس مدار دوجزئی چاشنی دو فتیلهای پخش مجدد پیام
surface mount technology
روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
work in progress
کالاهای در حال ساخت کالاهائیکه مراحل ساخت رامی گذرانند
work in process
کالاهای در حال ساخت کالاهائیکه مراحل ساخت رامی گذرانند
Visual Basic
ابزار برنامه نویسی ساخت ماکروسافت که باعث ساخت برنامههای کاربردی ویندوز به آسانی میشود
cisc
مجموعه دستورات پیچیده کامپیوتری طرحی از CPU که مجموعه دستورات آن شامل تعدادی دستورات طولانی و پیچیده است که نوشتن برنامه را ساده تر ولی سرعت اجرا را کندتر میکند
pad
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
composite circuit
مدار الکترونیکی که از چندین مدار و قطعه کوچکتر تشکیل شده است
switching
مدار الکترونیکی که میتواند پیام ها را از یک خط یا مدار د مرکز کنترل به دیگری ارسال کند
inferior planet
سیارهای که مدار گردش ان کوچکتر از مدار زمین میباشد
pinning
یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
pin
یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
pinned
یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
mask design
اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد
os/
سیستم عامل چندکاره برای کامپیوترهای PC ساخت IBM و ماکروسافت که ساخت آن توسط IBM ادامه دارد تا تغییری در ویندوز ماکروسافت باشد
firing circuit
مدار چاشنی مدار انفجار
powder train
مدار خرج مدار باروت
one hook
مدار انفجاری که فقط به یک عامل انفجاری نیاز دارد مدار یک عامله
implex
پیچیده
intorted
در هم پیچیده
jigsaws
پیچیده
abstruse
پیچیده
sigmoid
پیچیده
complicated
پیچیده
sophisticate
پیچیده
jigsaw
پیچیده
tortile
پیچیده
restiform
پیچیده
complex
پیچیده
complex
:پیچیده
crimpy
پیچیده
crackly
پیچیده
complexes
:پیچیده
revolute
پیچیده
obscurant
پیچیده
in a tangle
پیچیده
complexes
پیچیده
indirect
پیچیده
involved
پیچیده
intricate
پیچیده
deep
<adj.>
پیچیده
wrapped
پیچیده
tangled
پیچیده
perplexing
پیچیده
wreathy
پیچیده
verticillate
پیچیده
gordian
پیچیده
metaphsical
پیچیده
muffled
پیچیده
crabby
پیچیده
rolls
چیز پیچیده
rolled
چیز پیچیده
roll
چیز پیچیده
perplexingly
بطور پیچیده
complex multiplet
چندتایی پیچیده
intricately
بطور پیچیده
perplexed
مبهوت پیچیده
recondite
عمیق پیچیده
reel
نخ پیچیده بدورقرقره
ravel
چیز در هم پیچیده
complex system
سیستم پیچیده
twisted strata
لایههای پیچیده
convoluted
بهم پیچیده
wound
پیچیده شدن
wounding
پیچیده شدن
wounds
پیچیده شدن
complicating
پیچیده کردن
ballast
فرمولهای پیچیده
complicates
پیچیده کردن
complicate
پیچیده کردن
reeled
نخ پیچیده بدورقرقره
complexities
پیچیده شدن
writhen
درهم پیچیده
curly chip
براده پیچیده
complexity
پیچیده شدن
complex system
سازگان پیچیده
involute
پیچیده شدن
convolute
بهم پیچیده
complicacy
کار پیچیده
reeling
نخ پیچیده بدورقرقره
reels
نخ پیچیده بدورقرقره
interlaced
بهم پیچیده
can of worms
<idiom>
مشکل پیچیده وسردرگم
sinistrorsal
چپ پیچ پیچیده از چپ براست
sinistrorse
چپ پیچ پیچیده از چپ براست
twisted pair
جفت پیچیده شده
entangle
گیرانداختن پیچیده کردن
crump
پیچیده چین دار
volute
طومار پیچیده طوماری
unintelligible
پیچیده غیر صریح
complexly
بطور پیچیده یا مخلوط
convolve
بهم پیچیده شدن
the matter is perplexed
مطلب پیچیده است
gradient circuit
مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
hassock
کلاله علف درهم پیچیده
intricate design
نقش پیچیده، درهم و مشکل
hassocks
کلاله علف درهم پیچیده
It is an extremely complicated problem.
مسأله بسیار پیچیده ایست
simple
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
twisted pair cable
کابل زوج بهم پیچیده
complex instruction set computer
کامپیوتر مجموعه دستورالعملهای پیچیده
plexus
چیزهای درهم پیچیده پیچیدگی
simplest
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
cisc
کامپیوتر مجموعه دستورالعملهای پیچیده
daedal
دارای هوش اختراع پیچیده
simpler
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
plexiform
شبیه خزههای درهم پیچیده
quad
سیم چهارلای بهم پیچیده عایق
advanced
بسیار پیچیده و مشکل برای یادگیری
baluster-side
[شکلی شبیه بالشتک پیچیده شده]
complexes
بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
quads
سیم چهارلای بهم پیچیده عایق
The human brain is a complex organ .
مغز انسان عضو پیچیده یی است
complex
بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
quadrangles
سیم چهار لای بهم پیچیده عایق
primitive
برای تولید اشکال پیچیده تر در برنامه گرافیکی
stop hit
ضد حمله شمشیربازضمن حرکات پیچیده حریف مهاجم
advanced
برنامهای با الگوهای پیچیده برای کاربر با تجربه
quadrangle
سیم چهار لای بهم پیچیده عایق
coordination
سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
coordinate
سازماندهی کارهای پیچیده تا به طور کارا مناسب شوند
angle-volute
[طومار پیچیده شده در گوشه سرستون یونی و کرنتی]
buff stick
بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
shield
کابل با دو سیم مسی عایق که دور هم پیچیده شده اند
shields
کابل با دو سیم مسی عایق که دور هم پیچیده شده اند
primitive
تابع ابتدایی که برای تولید تابعهای پیچیده تر به کار می رود. 2-
tessellate
کاهش شکل پیچیده به مجموعهای از اشکال ساده تر معمولاگ مثلث
shields
کابل با دو سیم مسی عایق که دورهم پیچیده شده اند
shield
کابل با دو سیم مسی عایق که دورهم پیچیده شده اند
roller bandage
نوار دراز پیچیده که برای زخم بندی بکار میرود
swob
چوبی که برسران پنبه یا اسفنج پیچیده برای پاک کردن بکاربرن
mysticism
در عرصه سیاست به استفاده ازروشهای پیچیده و اسرارامیزدر تاسیسات سیاسی اطلاق میشود
rollpin
پینی متشکل از طومارهای فنرهای پیچیده فولادی که به عنوان محور لولا بکار میرود
Agricultural Order
سرستون
[سر ستون کرنتی با تومارهای پیچیده شده به شکل سر حیوانات یا آرایش برگ کنگره ای]
Shockwave
سیستم سافت Maecromedia که به جستجو گر وب امکان نمایش جلوههای پیچیده چند رسانهای میدهد
dips
خصوصیت استاندارد برای بستههای مداری پیچیده که ازدوردیف سوزنهای متصل در هر طرف استفاده میکند
cybernation
کاربرد کامپیوترهای تزویج شده با ماشین الات خودکاربه منظور کنترل و انجام عملیات پیچیده
dip
خصوصیت استاندارد برای بستههای مداری پیچیده که ازدوردیف سوزنهای متصل در هر طرف استفاده میکند
form
ساخت
constructions
ساخت
fecit
ساخت
formed
ساخت
forms
ساخت
generation
ساخت
generations
ساخت
conformation
ساخت
built
ساخت
textures
ساخت
invenit
ساخت
texture
ساخت
performances
ساخت
performance
ساخت
make up
ساخت
design
ساخت
formation
ساخت
designs
ساخت
substandard
بد ساخت
manufactured
ساخت
manufactures
ساخت
unstructured
بی ساخت
fabrication
ساخت
manufacture
ساخت
workmanship
ساخت
habitus
ساخت
structures
ساخت
structuring
ساخت
synthesis
ساخت
syntheses
ساخت
structure
ساخت
compositions
ساخت
construction
ساخت
make-up
ساخت
composition
ساخت
making
ساخت
manufacturing
ساخت
manufactory
ساخت
rf
ورقه نازک فلزی که اطراف یک کابل پیچیده شده که مانع ارسال سیگنالهای واسط فرکانس رادیویی میشود
well made
خوش ساخت
home made
ساخت بومی
unstructured interview
مصاحبه بی ساخت
structuralists
ساخت گرای
man made
ساخت بشر
block structure
ساخت کندهای
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com