Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
isolationist
طرفدارعدم مداخله در سیاست کشورهای دیگر
Other Matches
laissez faire
عدم مداخله سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی
laisser faire
عدم مداخله سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی
rio treaty
اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
nonintervention
سیاست عدم مداخله
intercurrent
مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
Comparison with other countries is extremely interesting.
مقایسه با کشورهای دیگر بی اندازه جالب توجه است.
intercurreace
مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
dumping
فروش کالادر کشورهای دیگر با قیمتی پایین تر از قیمت داخلی
When compared to other countries around the world, Britain spends little on defence.
در مقایسه با کشورهای دیگر در سراسر جهان بریتانیا کم برای دفاع خرج می کند.
developed countries
کشورهای توسعه یافته کشورهای پیشرفته
advanced countries
کشورهای پیشرفته کشورهای توسعه یافته
civil military relations
روابط بین نظامیان وغیرنظامیان روابط نظامیان با مردم کشورهای دیگر
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy.
ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
monetrarist keynesian debate
اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
policy maker
سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
developing countries
کشورهای در حال رشد کشورهای در حال توسعه
monetarists
طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
chips
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise
<adv.>
به ترتیب دیگری
[طور دیگر]
[جور دیگر]
industrial nations
کشورهای صنعتی
allied
کشورهای هم پیمان
free world
کشورهای غیرکمونیست
less developed contries
کشورهای کم رشد
poor countries
کشورهای فقیر
uncomitted countries
کشورهای غیرمتعهد
developed market economy countries
کشورهای مرفه
overseas
کشورهای بیگانه
to thrust oneself
مداخله
interposition
مداخله
intermediation
مداخله
intervention
مداخله
interfere
مداخله
participation
مداخله
interference
مداخله
right to intervene
حق مداخله
meddlesome
مداخله گر
pryer
مداخله گر
interventions
مداخله
interposal
مداخله
interferes
مداخله
interfered
مداخله
officious
مداخله کن
backward countries
کشورهای عقب مانده
Underdeveloped ( backward) countries .
کشورهای عقب افتاده
retarded countries
کشورهای عقب مانده
capitalist countries
کشورهای سرمایه داری
the united states of america
ایالات یا کشورهای متحدامریکا
third world countries
کشورهای جهان سوم
developing countries
کشورهای در حال توسعه
underdeveloped countries
کشورهای توسعه نیافته
development countries
کشورهای قابل توسعه
The English speaking-countries.
کشورهای انگلیسی زبان
allied headquarters
قرارگاه کشورهای هم پیمان
international
مربوط به کشورهای مختلف
federalization
تشکیل کشورهای متحد
internationals
مربوط به کشورهای مختلف
interpose
مداخله کردن
intervened
مداخله کردن
interposed
مداخله کردن
meddle
مداخله کردن
meddles
مداخله کردن
meddled
مداخله کردن
intervenes
مداخله کردن
non intervention
عدم مداخله
tamperer
مداخله کننده
military intervention
مداخله نظامی
interposes
مداخله کردن
intervention
مداخله کردن
stickle
مداخله کردن
nonintervention
عدم مداخله
interposingly
ازراه مداخله
intermediary
وساطت مداخله
intermediaries
وساطت مداخله
interlope
مداخله کردن
intervener
مداخله کننده
undue
بدون مداخله
intervene
مداخله کردن
interposing
مداخله کردن
interventions
مداخله کردن
intevener
مداخله کننده
interventionist
طرفدار مداخله
intervenient
مداخله کننده
commonwealth
کشورهای مشترک المنافع جمهور
commonwealths
کشورهای مشترک المنافع جمهور
federate
تشکیل کشورهای متحد دادن
federated
تشکیل کشورهای متحد دادن
OAS
مخفف سازمان کشورهای امریکایی
federates
تشکیل کشورهای متحد دادن
commonwealth games
جام کشورهای مشترک المنافع
federating
تشکیل کشورهای متحد دادن
third world economies
اقتصاد کشورهای جهان سوم
pan americanism
طرفداری از اتحاد کشورهای امریکایی
orient
کشورهای خاوری درخشندگی بسیار
less developed countries
کشورهای کمتر توسعه یافته
orients
کشورهای خاوری درخشندگی بسیار
federative
مبنی بر سازمان کشورهای متحد
orienting
کشورهای خاوری درخشندگی بسیار
reactions from abroad
واکنش مردم در کشورهای خارجی
overseas income
درامد از کشور یا کشورهای خارجی
OPEC
سازمان کشورهای صادرکننده نفت
organization of petroleum exporting cont
سازمان کشورهای صادرکننده نفت
to intervene in an affair
در کاری مداخله کردن
to i. with qnother's affairs
درکاردیگری مداخله کردن
intermediacy
میانجی گری مداخله
tamper
مداخله وفضولی کردن
put in
مداخله کردن رساندن
oil rich countries
کشورهای ثروتمند تولید کننده نفت
trade follows the flag
تجارت کشورهای مشترک المنافع با انگلستان
least developed countries
پائین ترین کشورهای در حال توسعه
unicef (= united nations international
یع کودکان کشورهای توسعه نیافته است
developed market economy countries
کشورهای توسعه یافته ازنظر اقتصادی
country file
را برای کشورهای مختلف تعریف میکند
intervene
مداخله کردن پا میان گذاردن
poke nose into something
[one's life]
<idiom>
در کار کسی مداخله کردن
interjecting
در میان امدن مداخله کردن
interjects
در میان امدن مداخله کردن
interposingly
مداخله کنان بطور معترضه
intervened
مداخله کردن پا میان گذاردن
intervenes
مداخله کردن پا میان گذاردن
interfere
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
interferes
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
step in
مداخله بیجا در کاری کردن
interjected
در میان امدن مداخله کردن
interfered
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
intermediate
درمیان اینده مداخله کننده
marplot
ادم فضول مداخله کننده
electromagnetic interference
مداخله الکترومغناطیسی درکار رادارها
interject
در میان امدن مداخله کردن
Pry not into the affair of others.
<proverb>
در کار دیگران مداخله مکن .
pax britannica
اشتی که انگلیس کشورهای جنگجوربدان دعوت میکند
e r p
جهت کمک به توسعه اقتصادی کشورهای اروپا
seato forces
نیروهای کشورهای پیمان جنوب شرقی اسیا
conversions
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
satellite
ماهواره اقمار یک کشور یا کشورهای وابسته سیاسی و نظامی
first world
کشورهای کنونی سرمایه داری پیشرفته ازنظر اقتصادی
the big four
درکنفرانس صلح پاریس 9191به کشورهای فرانسه انگلستان
satellites
ماهواره اقمار یک کشور یا کشورهای وابسته سیاسی و نظامی
Community architecture
[جنبش مداخله در طراحی ساختمان های انگلیس]
tunnelling
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
christian era
مبداء تاریخ کشورهای مسیحی که از زمان تولد مسیح اغازمیگردد
let point
امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
he was otherwise ordered
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
enclaves
ناحیه ایکه حکومت کشورهای بیگانه انراکاملا احاطه کرده باشد
enclave
ناحیه ایکه حکومت کشورهای بیگانه انراکاملا احاطه کرده باشد
rio treaty
پیمان منعقد بین کلیه کشورهای نیمکره غربی به استثناء کانادا
interventionism
سیستم مداخله دولت درامور اقتصادی و عدم وجودازادی درتجارت
interlopers
کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
interloper
کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
nordic council
فنلاند و نروژ که هدف ان بسط همکاریهای کشورهای اسکاندیناوی درشئون مختلف است
shifted
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
holding company
شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
metafile
1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say
دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
policies
سیاست
politics
سیاست
politcs
سیاست
policy
سیاست
king craft
سیاست
politic
سیاست
kingcraft
سیاست
diplomacy
فن سیاست
HTML
مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
mercantilism
سیاست بازرگانی
monetary policy
سیاست پولی
financial policy
سیاست مالی
monopolist
سیاست انحصاری
national policy
سیاست ملی
acrobat
سیاست باز
laissez faire
سیاست اقتصادازاد
laisser faire
سیاست اقتصادازاد
fiscal policy
سیاست مالی
fiscal policy
سیاست مالیاتی
foreign policy
سیاست خارجی
king craft
سیاست پادشاهی
acrobats
سیاست باز
neutralism
سیاست بی طرفی
realpolitik
سیاست زور
realpolitik
سیاست عملی
realpolitik
سیاست تجربی
stop go policy
سیاست تثبیت
political sclence
سیاست مدن
power politics
سیاست زور
social policy
سیاست اجتماعی
public life
زندگی در سیاست
public policy
سیاست عمومی
tax policy
سیاست مالیاتی
politcs
سیاست شناسی
wage policy
سیاست دستمزد
new deal
سیاست جدید
politician
اهل سیاست
diplomacy
سیاست سیاستمداری
income policy
سیاست درامدی
policy makers
سیاست گذاران
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com