English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
mutualist طرفدار اصول همدستی
Other Matches
spiritualist طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
feudalist طرفدار اصول ملوک الطوایف
spiritualists طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
presbyteral طرفدار اصول پرسبیتری وابسته به کشسش ها
nationalists طرفدار استقلال ملی طرفدار برتری ملت خود
nationalist طرفدار استقلال ملی طرفدار برتری ملت خود
sanitize مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
antinomian مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
collaboration همدستی
cooperation همدستی
in concert with به همدستی
pally همدستی
cahoots همدستی
collaborated همدستی کردن
collaborates همدستی کردن
collaborate همدستی کردن
helps همدستی کردن
help همدستی کردن
cooperate همدستی کردن
complicity همدستی درجرم
assistance همدستی کمک
helped همدستی کردن
collaborating همدستی کردن
to be in cahoots with somebody [ to connive with somebody] [to make common cause with somebody] <idiom> همدستی پنهانی با کسی
to be complicit in [with] something [در جرمی] همدستی داشتن [قانون ]
pro طرفدار
partial طرفدار
cohort طرفدار
pro- طرفدار
advocate طرفدار
one-sided طرفدار
adherent طرفدار
advocates طرفدار
adherents طرفدار
advocated طرفدار
advocating طرفدار
votary طرفدار
partizan etc طرفدار
exponent طرفدار
advocator طرفدار
insurrectionist طرفدار
party طرفدار
cohorts طرفدار
partizan طرفدار
partisans طرفدار
partisan طرفدار
factioneer طرفدار
exponents طرفدار
factionary طرفدار یک فرقه
democrate طرفدار دمکراسی
risk lover طرفدار ریسک
interventionist طرفدار مداخله
he is on our side طرفدار مااست
reformers طرفدار نهضت
monopolist طرفدار انحصار
papist طرفدار پاپ
nudist طرفدار برهنگی
risk lover طرفدار خطر
abolitionist طرفدار برانداختن
absolutist طرفدار استبداد
to count طرفدار شمردن
keynesianism طرفدار کینز
reformer طرفدار نهضت
activists طرفدار عمل
centralists طرفدار تمرکز
centralist طرفدار تمرکز
football fan [British English] طرفدار فوتبال
soccer fan [soccer supporter] [American English] طرفدار فوتبال
royalists طرفدار سلطنت
royalist طرفدار سلطنت
activist طرفدار عمل
assist همدستی و یاری کردن دستگیری کردن
assisted همدستی و یاری کردن دستگیری کردن
assisting همدستی و یاری کردن دستگیری کردن
assists همدستی و یاری کردن دستگیری کردن
theorist طرفدار استدلال نظری
libertarians طرفدار ازادی اراده
libertarian طرفدار ازادی اراده
negrophile طرفدار سیاه پوست
world federalist طرفدار حکومت جهانی
aesthetes طرفدار صنایع زیبا
teetotalist طرفدار منع مسکرات
partialist شخص طرفدار یا معتصب
prohibitionist طرفدار منع مسکرات
revivalist طرفدار احیای مذهبی
revivalists طرفدار احیای مذهبی
football fan [American English] طرفدار فوتبال آمریکایی
proponents توضیح دهنده طرفدار
supply side economics اقتصاد طرفدار عرضه
proponent توضیح دهنده طرفدار
theorists طرفدار استدلال نظری
theocrat طرفدار یزدان سالاری
protectionism مکتب طرفدار حمایت
communists طرفدار مرام اشتراکی
communist طرفدار مرام اشتراکی
feminist طرفدار حقوق زنان
autonomist طرفدار استقلال داخلی
radicals طرفدار اصلاحات اساسی
radical طرفدار اصلاحات اساسی
equalitarian طرفدار تساوی انسان
feminists طرفدار حقوق زنان
aesthete طرفدار صنایع زیبا
parliamentarians طرفدار حکومت پارلمانی
aristocrate طرفدار حکومت اشراف
parliamentarian طرفدار حکومت پارلمانی
federalist طرفدار دولت فدرال
mongamist طرفدار داشتن یک همسر
academic طرفدار حکمت و فلسفه افلاطون
protectionist طرفدار حمایت از صنایع داخلی
protectionists طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی
protectionists طرفدار حمایت از صنایع داخلی
protectionist طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی
mercantilist طرفدار سیاست موازنه اقتصادی
literalist طرفدار معنی یا ترجمه لفظی
adequateness طرفدار بودن وفا کردن
sympathizers طرفدار همفکر پشتیبان فکری
fan پشتیبان [طرفدار] [هوادار] [ورزش]
suffragette زن طرفدار حق رای وانتخاب زنان
adhering طرفدار بودن وفا کردن
adheres طرفدار بودن وفا کردن
white supremacist طرفدار تفوق نژادی سفیدپوستان
centrist wing طرفدار جناح میانه رو [سیاست]
sympathisers طرفدار همفکر پشتیبان فکری
humanitarian طرفدار کاهش الام بشر
suffragettes زن طرفدار حق رای وانتخاب زنان
sympathizer طرفدار همفکر پشتیبان فکری
adhere طرفدار بودن وفا کردن
adhered طرفدار بودن وفا کردن
municipalist طرفدار نظارت یا اقدامات شهر داری
teetotallers طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
manchester school مکتب انگلیسی طرفدار ازادی مبادله
revivalist طرفدار احیای آداب و رسوم قدیمی
socialist سوسیالیست طرفدار توزیع وتعدیل ثروت
socialists سوسیالیست طرفدار توزیع وتعدیل ثروت
reformers پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
teetotaler طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
segregationist طرفدار جدایی نژاد سفید وسیاه
voluntaryist طرفدار سربازگیری از میان مردم داوطلب
teetotaller طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
imperialist طرفدار حکومت امپریالیستی استعمار طلب
reformer پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
authoritarians طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
Zionist طرفدار نهضت تمرکز یهود در فلسطین صهیونیست
authoritarian طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
lancastrian در انگلیس طرفدار یاعضو خانواده سلطنتی لنکستر
Zen فرقه بوداییان طرفدار تفکر وعبادت وریاضت
principles اصول
roots اصول
ism : اصول
tenet اصول
ism اصول
root اصول
doctrines اصول
doctrine اصول
teachings اصول
nitty-gritty اصول
teaching اصول
technic اصول
general principles اصول کلی
technics اصول فنی
principles of economics اصول اقتصاد
principles of economy اصول اقتصاد
relativity principles اصول نسبیت
principles of religion اصول مذهب
economic principles اصول اقتصادی
copernician system اصول کپرنیک
creationism اصول افرینش
denial measures اصول ممانعت
prineipal parts اصول فعل
neodoxy اصول نوین
mormonism اصول mormon ها
mutualism اصول همکاری
kinesiology اصول مکانیزم
monopolosm اصول انحصار
monopolism اصول انحصار
nazism اصول نازی
rational principle اصول عقلیه
naziism اصول نازی
politics اصول سیاسی
doctrines اصول حکمت
dogma اصول عقاید
dogmas اصول عقاید
tenets اصول مسلم
functional اصول مبادی
modernism اصول امروزی
banking principles اصول بانکداری
technological اصول فنی
technologically اصول فنی
communism اصول اشتراکی
theories اصول نظری
theory اصول نظری
abolitionist اصول بردگی
methodologies علم اصول
methodology علم اصول
doctrine اصول حکمت
grimaces ادا و اصول
grimace ادا و اصول
roots and branches اصول وفروع
systems اصول وجود
grimaced ادا و اصول
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com