Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
aristocrate
طرفدار حکومت اشراف
Other Matches
world federalist
طرفدار حکومت جهانی
parliamentarians
طرفدار حکومت پارلمانی
parliamentarian
طرفدار حکومت پارلمانی
aristocracy
حکومت اشراف که اشرافیت ایشان ممکن است ازامتیازات مالی یا نظامی یااجتماعی و تربیتی خاص باشد
aristocracies
حکومت اشراف که اشرافیت ایشان ممکن است ازامتیازات مالی یا نظامی یااجتماعی و تربیتی خاص باشد
imperialist
طرفدار حکومت امپریالیستی استعمار طلب
nationalists
طرفدار استقلال ملی طرفدار برتری ملت خود
nationalist
طرفدار استقلال ملی طرفدار برتری ملت خود
hagiarchy
حکومت کشیشان وروحانیون حکومت مقدسان
czarism
حکومت استبدادی ومطلقه حکومت تزاری
technocracy
حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
technocracies
حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
theocracies
حکومت خدا حکومت روحانیون
theocracy
حکومت خدا حکومت روحانیون
autocracy
حکومت مطلق حکومت استبدادی
aristocrate
اشراف
noblesse
اشراف
civicism
اصول حکومت کشوری بستگی ووفاداری باصول یاحقوق حکومت کشوری
aristocrat
طرفدارحکومت اشراف
aristocracies
طبقهء اشراف
aristocracies
اشراف سالاری
aristocracy
طبقهء اشراف
aristocrats
اشراف زاده
aristocracy
اشراف سالاری
aristocrat
اشراف زاده
optimates
گروه اشراف
aristocrats
طرفدارحکومت اشراف
aristocrats
عضو دستهء اشراف
blue blood
عضو طبقه اشراف
aristocrat
عضو دستهء اشراف
junkerism
عقاید یا قلمرونفوذ اشراف پروسی
junkerdom
عقاید یا قلمرونفوذ اشراف پروسی
middle classes
طبقه ما بین اشراف وطبقه پایین
middle class
طبقه ما بین اشراف وطبقه پایین
home rule
حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
patriciate
طبقه اشراف مقام بزرگ زادگان واشراف
grand tours
سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
grand tour
سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
heptarchical
دارای حکومت هفت تنی وابسته به حکومت هفت تنی
heptarchic
دارای حکومت هفت تنی وابسته به حکومت هفت تنی
martial law
مقررات حکومت نظامی حکومت نظامی
advocated
طرفدار
party
طرفدار
advocates
طرفدار
partizan
طرفدار
partial
طرفدار
adherent
طرفدار
one-sided
طرفدار
cohorts
طرفدار
votary
طرفدار
cohort
طرفدار
partizan etc
طرفدار
advocate
طرفدار
adherents
طرفدار
advocator
طرفدار
pro
طرفدار
exponent
طرفدار
advocating
طرفدار
insurrectionist
طرفدار
partisans
طرفدار
pro-
طرفدار
partisan
طرفدار
factioneer
طرفدار
exponents
طرفدار
reformers
طرفدار نهضت
reformer
طرفدار نهضت
he is on our side
طرفدار مااست
factionary
طرفدار یک فرقه
papist
طرفدار پاپ
centralists
طرفدار تمرکز
centralist
طرفدار تمرکز
activist
طرفدار عمل
risk lover
طرفدار خطر
risk lover
طرفدار ریسک
activists
طرفدار عمل
royalist
طرفدار سلطنت
keynesianism
طرفدار کینز
royalists
طرفدار سلطنت
monopolist
طرفدار انحصار
soccer fan
[soccer supporter]
[American English]
طرفدار فوتبال
democrate
طرفدار دمکراسی
football fan
[British English]
طرفدار فوتبال
interventionist
طرفدار مداخله
nudist
طرفدار برهنگی
to count
طرفدار شمردن
absolutist
طرفدار استبداد
abolitionist
طرفدار برانداختن
communist
طرفدار مرام اشتراکی
mongamist
طرفدار داشتن یک همسر
feminist
طرفدار حقوق زنان
libertarian
طرفدار ازادی اراده
partialist
شخص طرفدار یا معتصب
mutualist
طرفدار اصول همدستی
negrophile
طرفدار سیاه پوست
revivalists
طرفدار احیای مذهبی
federalist
طرفدار دولت فدرال
feminists
طرفدار حقوق زنان
aesthetes
طرفدار صنایع زیبا
aesthete
طرفدار صنایع زیبا
revivalist
طرفدار احیای مذهبی
equalitarian
طرفدار تساوی انسان
libertarians
طرفدار ازادی اراده
prohibitionist
طرفدار منع مسکرات
teetotalist
طرفدار منع مسکرات
proponent
توضیح دهنده طرفدار
theorists
طرفدار استدلال نظری
theorist
طرفدار استدلال نظری
radicals
طرفدار اصلاحات اساسی
supply side economics
اقتصاد طرفدار عرضه
protectionism
مکتب طرفدار حمایت
theocrat
طرفدار یزدان سالاری
proponents
توضیح دهنده طرفدار
football fan
[American English]
طرفدار فوتبال آمریکایی
radical
طرفدار اصلاحات اساسی
autonomist
طرفدار استقلال داخلی
communists
طرفدار مرام اشتراکی
mercantilist
طرفدار سیاست موازنه اقتصادی
adheres
طرفدار بودن وفا کردن
protectionist
طرفدار حمایت از صنایع داخلی
protectionists
طرفدار حمایت از صنایع داخلی
centrist wing
طرفدار جناح میانه رو
[سیاست]
adhered
طرفدار بودن وفا کردن
fan
پشتیبان
[طرفدار]
[هوادار]
[ورزش]
protectionist
طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی
adhering
طرفدار بودن وفا کردن
adequateness
طرفدار بودن وفا کردن
humanitarian
طرفدار کاهش الام بشر
academic
طرفدار حکمت و فلسفه افلاطون
adhere
طرفدار بودن وفا کردن
literalist
طرفدار معنی یا ترجمه لفظی
spiritualists
طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
protectionists
طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی
sympathizers
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
sympathizer
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
white supremacist
طرفدار تفوق نژادی سفیدپوستان
sympathisers
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
suffragette
زن طرفدار حق رای وانتخاب زنان
feudalist
طرفدار اصول ملوک الطوایف
suffragettes
زن طرفدار حق رای وانتخاب زنان
spiritualist
طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
blue blood
نجیب زاده اشراف زاده
segregationist
طرفدار جدایی نژاد سفید وسیاه
presbyteral
طرفدار اصول پرسبیتری وابسته به کشسش ها
revivalist
طرفدار احیای آداب و رسوم قدیمی
teetotaller
طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
socialist
سوسیالیست طرفدار توزیع وتعدیل ثروت
municipalist
طرفدار نظارت یا اقدامات شهر داری
reformers
پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
reformer
پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
voluntaryist
طرفدار سربازگیری از میان مردم داوطلب
teetotaler
طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
manchester school
مکتب انگلیسی طرفدار ازادی مبادله
teetotallers
طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
socialists
سوسیالیست طرفدار توزیع وتعدیل ثروت
Zionist
طرفدار نهضت تمرکز یهود در فلسطین صهیونیست
authoritarian
طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
Zen
فرقه بوداییان طرفدار تفکر وعبادت وریاضت
authoritarians
طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
lancastrian
در انگلیس طرفدار یاعضو خانواده سلطنتی لنکستر
irredentist
طرفدار برگرداندن همه جاهایی که ایتالیایی حرف میزنند به ایتالیا
hipster
شخص طرفدار امور جدیدوبیسابقه مانند مواد مخدره وغیره
gynarchy
حکومت زن
government
حکومت
gynocracy
حکومت زن
administrations
حکومت
administration
حکومت
raj
حکومت
dominion
حکومت
governments
حکومت
groundhopper
[British English]
طرفدار فوتبال که مرتب همه بازیهای دور
[از خانه]
تیم خود را دیدار میکند.
caesarism
حکومت مطلقه
dyarchy
حکومت دومجلسی
constitutional government
حکومت مشروطه
coalition government
حکومت ائتلافی
enemy state
حکومت دشمن
autarky
حکومت استبدادی
central government
حکومت مرکزی
caesarism
حکومت امپراطوری
constitutionalism
حکومت مشروطه
czarisme
حکومت قیصری
dyarchy
حکومت دوپادشاه
duumvirate
حکومت دو نفری
democratic government
حکومت ملی
despotic rule
حکومت مطلقه
despotic rule
حکومت استبدادی
czarisme
حکومت تزاری
fair arbitration
حکومت عدل
thalassocracy
حکومت بر دریاها
sword law
حکومت سرنیزه
sword law
حکومت قلدری
stratocracy
حکومت نظامیان
statolatry
حکومت پرستی
self goverment
حکومت بر نفس
seat of government
مقر حکومت
quirinal
حکومت ایتالیا
puppet government
حکومت پوشالی
prelacy
حکومت روحانی
presidential government
حکومت جمهوری
plutocratic goverment
حکومت دولتمندان
the sabre
حکومت نظامی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com