English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
interventionist طرفدار مداخله
Other Matches
nationalist طرفدار استقلال ملی طرفدار برتری ملت خود
nationalists طرفدار استقلال ملی طرفدار برتری ملت خود
laissez faire عدم مداخله سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی
laisser faire عدم مداخله سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی
interferes مداخله
to thrust oneself مداخله
meddlesome مداخله گر
interfered مداخله
right to intervene حق مداخله
interfere مداخله
intermediation مداخله
interposal مداخله
participation مداخله
pryer مداخله گر
interference مداخله
interposition مداخله
intervention مداخله
officious مداخله کن
interventions مداخله
undue بدون مداخله
interposingly ازراه مداخله
intervenient مداخله کننده
intervener مداخله کننده
intermediaries وساطت مداخله
interposing مداخله کردن
interposes مداخله کردن
meddled مداخله کردن
meddle مداخله کردن
meddles مداخله کردن
intervenes مداخله کردن
intervened مداخله کردن
intervene مداخله کردن
interposed مداخله کردن
intermediary وساطت مداخله
interpose مداخله کردن
intevener مداخله کننده
interlope مداخله کردن
stickle مداخله کردن
tamperer مداخله کننده
interventions مداخله کردن
intervention مداخله کردن
nonintervention عدم مداخله
military intervention مداخله نظامی
non intervention عدم مداخله
nonintervention سیاست عدم مداخله
to intervene in an affair در کاری مداخله کردن
to i. with qnother's affairs درکاردیگری مداخله کردن
tamper مداخله وفضولی کردن
put in مداخله کردن رساندن
intermediacy میانجی گری مداخله
intervenes مداخله کردن پا میان گذاردن
Pry not into the affair of others. <proverb> در کار دیگران مداخله مکن .
poke nose into something [one's life] <idiom> در کار کسی مداخله کردن
intervened مداخله کردن پا میان گذاردن
intervene مداخله کردن پا میان گذاردن
interferes پا بمیان گذاردن مداخله کردن
interjects در میان امدن مداخله کردن
interposingly مداخله کنان بطور معترضه
marplot ادم فضول مداخله کننده
intermediate درمیان اینده مداخله کننده
electromagnetic interference مداخله الکترومغناطیسی درکار رادارها
interfere پا بمیان گذاردن مداخله کردن
interfered پا بمیان گذاردن مداخله کردن
interjected در میان امدن مداخله کردن
step in مداخله بیجا در کاری کردن
interject در میان امدن مداخله کردن
interjecting در میان امدن مداخله کردن
isolationist طرفدارعدم مداخله در سیاست کشورهای دیگر
advocates طرفدار
pro- طرفدار
partisans طرفدار
partisan طرفدار
advocator طرفدار
partizan طرفدار
partizan etc طرفدار
insurrectionist طرفدار
factioneer طرفدار
votary طرفدار
pro طرفدار
party طرفدار
advocating طرفدار
cohorts طرفدار
advocated طرفدار
one-sided طرفدار
advocate طرفدار
adherent طرفدار
adherents طرفدار
partial طرفدار
exponents طرفدار
exponent طرفدار
cohort طرفدار
intercurrent مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
Community architecture [جنبش مداخله در طراحی ساختمان های انگلیس]
democrate طرفدار دمکراسی
to count طرفدار شمردن
risk lover طرفدار ریسک
abolitionist طرفدار برانداختن
absolutist طرفدار استبداد
he is on our side طرفدار مااست
centralist طرفدار تمرکز
papist طرفدار پاپ
risk lover طرفدار خطر
centralists طرفدار تمرکز
royalist طرفدار سلطنت
reformer طرفدار نهضت
royalists طرفدار سلطنت
reformers طرفدار نهضت
activist طرفدار عمل
nudist طرفدار برهنگی
keynesianism طرفدار کینز
activists طرفدار عمل
football fan [British English] طرفدار فوتبال
factionary طرفدار یک فرقه
monopolist طرفدار انحصار
soccer fan [soccer supporter] [American English] طرفدار فوتبال
let point امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
intercurreace مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
mutualist طرفدار اصول همدستی
mongamist طرفدار داشتن یک همسر
partialist شخص طرفدار یا معتصب
negrophile طرفدار سیاه پوست
prohibitionist طرفدار منع مسکرات
radicals طرفدار اصلاحات اساسی
football fan [American English] طرفدار فوتبال آمریکایی
teetotalist طرفدار منع مسکرات
protectionism مکتب طرفدار حمایت
theorist طرفدار استدلال نظری
theocrat طرفدار یزدان سالاری
theorists طرفدار استدلال نظری
supply side economics اقتصاد طرفدار عرضه
proponents توضیح دهنده طرفدار
world federalist طرفدار حکومت جهانی
radical طرفدار اصلاحات اساسی
libertarians طرفدار ازادی اراده
aesthetes طرفدار صنایع زیبا
parliamentarian طرفدار حکومت پارلمانی
parliamentarians طرفدار حکومت پارلمانی
aesthete طرفدار صنایع زیبا
communists طرفدار مرام اشتراکی
feminist طرفدار حقوق زنان
equalitarian طرفدار تساوی انسان
autonomist طرفدار استقلال داخلی
aristocrate طرفدار حکومت اشراف
feminists طرفدار حقوق زنان
federalist طرفدار دولت فدرال
revivalists طرفدار احیای مذهبی
revivalist طرفدار احیای مذهبی
communist طرفدار مرام اشتراکی
proponent توضیح دهنده طرفدار
libertarian طرفدار ازادی اراده
interventionism سیستم مداخله دولت درامور اقتصادی و عدم وجودازادی درتجارت
interlopers کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
interloper کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
spiritualist طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
adequateness طرفدار بودن وفا کردن
spiritualists طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
protectionists طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی
fan پشتیبان [طرفدار] [هوادار] [ورزش]
centrist wing طرفدار جناح میانه رو [سیاست]
adheres طرفدار بودن وفا کردن
protectionists طرفدار حمایت از صنایع داخلی
white supremacist طرفدار تفوق نژادی سفیدپوستان
adhere طرفدار بودن وفا کردن
adhering طرفدار بودن وفا کردن
sympathisers طرفدار همفکر پشتیبان فکری
mercantilist طرفدار سیاست موازنه اقتصادی
adhered طرفدار بودن وفا کردن
sympathizer طرفدار همفکر پشتیبان فکری
literalist طرفدار معنی یا ترجمه لفظی
sympathizers طرفدار همفکر پشتیبان فکری
humanitarian طرفدار کاهش الام بشر
suffragette زن طرفدار حق رای وانتخاب زنان
suffragettes زن طرفدار حق رای وانتخاب زنان
protectionist طرفدار حمایت از صنایع داخلی
feudalist طرفدار اصول ملوک الطوایف
academic طرفدار حکمت و فلسفه افلاطون
protectionist طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی
holding company شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
reformer پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
reformers پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
revivalist طرفدار احیای آداب و رسوم قدیمی
teetotallers طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
presbyteral طرفدار اصول پرسبیتری وابسته به کشسش ها
teetotaller طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
segregationist طرفدار جدایی نژاد سفید وسیاه
teetotaler طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
socialists سوسیالیست طرفدار توزیع وتعدیل ثروت
socialist سوسیالیست طرفدار توزیع وتعدیل ثروت
voluntaryist طرفدار سربازگیری از میان مردم داوطلب
imperialist طرفدار حکومت امپریالیستی استعمار طلب
manchester school مکتب انگلیسی طرفدار ازادی مبادله
municipalist طرفدار نظارت یا اقدامات شهر داری
lancastrian در انگلیس طرفدار یاعضو خانواده سلطنتی لنکستر
Zionist طرفدار نهضت تمرکز یهود در فلسطین صهیونیست
Zen فرقه بوداییان طرفدار تفکر وعبادت وریاضت
authoritarian طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
authoritarians طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
hipster شخص طرفدار امور جدیدوبیسابقه مانند مواد مخدره وغیره
irredentist طرفدار برگرداندن همه جاهایی که ایتالیایی حرف میزنند به ایتالیا
groundhopper [British English] طرفدار فوتبال که مرتب همه بازیهای دور [از خانه] تیم خود را دیدار میکند.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com