Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
groundswell
طغیان شدید دریا
Other Matches
ground swell
طغیان شدید و وسیع اب اقیانوس
continental shelf
مقداری از خاک زیر اب دریا که از حاشیه ابهای ساحلی یک کشورشروع و به خطی که از ان اولین شیب تند قعر دریا اغاز میشود و ارتفاع ان باید بایداز سطح دریا 002 متر باشدختم میشود
fervor
حرارت شدید اشتیاق شدید
fervour
حرارت شدید اشتیاق شدید
neap tide
کشندکمینه اب دریا حداقل جذر ومد نهایی اب دریا
isovelocity
نقاط هم سرعت اب دریا خطوط متحدالسرعت اب دریا
mean sea level
سطح متوسط ابهای دریا تراز میانگین ابهای دریا
holding anchorage
لنگر موقت در روی دریا یابندرگاه توقف موقت در روی دریا
uprisings
طغیان
insurrection
طغیان
tornado
طغیان
insurrections
طغیان
uprising
طغیان
deluge
طغیان آب
tornadoes
طغیان
tornados
طغیان
flooding
طغیان اب
flowage
طغیان
outbreaks
طغیان
outbreak
طغیان
food tide
طغیان اب
rage
طغیان
raged
طغیان
insurgency
طغیان
overflow
طغیان
overflowed
طغیان
overflows
طغیان
insurgence
طغیان
floods
طغیان
flooded
طغیان
intumescence
طغیان
inundation
طغیان اب
rages
طغیان
rebellion
طغیان
rebellions
طغیان
flood waters
{pl}
طغیان آب
floodwaters
{pl}
طغیان آب
freshet
[high water]
طغیان آب
flood
طغیان
outflow
طغیان
outbursts
طغیان
rebelling
طغیان گر
rebelled
طغیان گر
high water
طغیان اب
rebel
طغیان گر
fresh
طغیان اب
outflows
طغیان
rebels
طغیان گر
freshest
طغیان اب
fresh-
طغیان اب
outburst
طغیان
arises
طغیان کردن
floods
طغیان کردن
resurgent
طغیان کننده
intumescent
طغیان کننده
overflows
طغیان کردن
overflowed
طغیان کردن
to flow over
طغیان کردن
revolt
طغیان شورش
torna do
طغیان وفور
spate
طغیان رود
overflow
طغیان کردن
arising
طغیان کردن
the rage of the wind
طغیان باد
overflowing
طغیان کننده
arise
طغیان کردن
revolts
طغیان شورش
flooded
طغیان کردن
upriser
طغیان کننده
maximum flood
طغیان بیشینه
mutations
تحول طغیان
raging
طغیان کننده
mutation
تحول طغیان
overflown
طغیان سیل
inundant
طغیان کننده
over flow
طغیان ریزش
flood
طغیان کردن
inundatory
طغیان کننده
flood discharge
بده طغیان
resurgence
طغیان مجدد
uprise
طغیان کردن ببالارفتن
maximum flood discharge
بده بیشینه طغیان
the tribes are all up
طغیان کرده اند
flood protection
حفافت در مقابل طغیان
flood stage
تراز بحرانی طغیان
muitiny
فتنه طغیان کردن
revolt
شورش کردن طغیان
cotidal
دارای هم زمانی در طغیان اب
revolts
شورش کردن طغیان
rise
از خواب برخاستن طغیان کردن
revolts
یاغی گری حالت طغیان
revolt
یاغی گری حالت طغیان
anti flood valve
شیر اطمینان مانع طغیان
rises
از خواب برخاستن طغیان کردن
tidal river
رودخانهای که اب دریادرنزدیکی دهانه ان طغیان میکند
the nile overflows its banks
نیل طغیان کرده کرانه خودرافرامیگیرد
flow
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flowed
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flows
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
mean sea level
ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
high wrought
شدید
raging
شدید
sopping
شدید
inclement
شدید
severer
شدید
hyperpyrexia
تب شدید
severe
شدید
severest
شدید
vehement
شدید
vehemently
شدید
violent
شدید
incontrollable
شدید
diametric
شدید
strenuous
شدید
stalwart
شدید
rugged
شدید
stalwarts
شدید
vigorous
شدید
drastic
شدید
drastically
شدید
sweltering
شدید
extensive
شدید
towering
شدید
diametrical
شدید
keen
شدید
keenest
شدید
rigorous
شدید
draconic
شدید
slashing
شدید
tough
شدید
two fisted
شدید
forcible
شدید
acute
شدید
intensive
شدید
tougher
شدید
toughest
شدید
grievous
شدید
intense
شدید
climacteric
<adj.>
شدید
boisterous
شدید
aggravator
شدید کننده
workouts
تمرین شدید
rush
حرکت شدید
rushed
حرکت شدید
rushing
حرکت شدید
workout
ورزش شدید
high order detonation
انفجار شدید
workouts
ورزش شدید
high explosive
سوختار شدید
passion
تعصب شدید
galloping inflation
تورم شدید
advertising blitz
تبلیغات شدید
actude conditions
شرایط شدید
chronic
شدید گرانرو
workout
تمرین شدید
an intensive particle
ادات شدید
workouts
کار شدید
rain cats and dogs
<idiom>
باران شدید
workout
کار شدید
clavus
سردرد شدید
violent wind
باد شدید
revulsion
تنفر شدید
penchant
میل شدید
rain shower
باران شدید
high rate discharge
تخلیه شدید
hard
مشکل شدید
heavies
شدید پرزور
heaviest
شدید پرزور
heavy
شدید پرزور
slat
ضربه شدید
slats
ضربه شدید
boom
رونق شدید
harder
مشکل شدید
vehemence
غضب شدید
pash
باران شدید
sthenic
شدید نیرومند
bedlam
اشتباه شدید
boomed
رونق شدید
hardest
مشکل شدید
booming
رونق شدید
exquisite
شدید سخت
heavier
شدید پرزور
gird
ضربه شدید
impetuous
تند و شدید
hyperinflation
تورم شدید
schwarmerei
احساسات شدید
booms
رونق شدید
rumbustious
سخت شدید
salvo
افهاراحساسات شدید
hypersensitivity
حساسیت شدید
salvoes
افهاراحساسات شدید
stern
سخت و محکم شدید
nosedive
نزول شدید کردن
maelstrom
طوفان یا گرداب شدید
nosedive
نزول شدید یا ناگهانی
yen
تمایل رغبت شدید
mass casualties
تلفات و ضایعات شدید
hunger for data
میل شدید به داده ها
nosediving
نزول شدید یا ناگهانی
did you hurt your self a
ایاهیچ اذیت شدید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com