Dictiornary-Farsi | طوطی وار یاد گرفته | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
parrot learned	طوطی وار یاد گرفته


Other Matches

patinated	جرم گرفته کبره گرفته
parroted	طوطی
parrots	طوطی
parroting	طوطی
parrot	طوطی
parrot like	طوطی وش
psittacism	طوطی گفتاری
psittacine	طوطی وار
psittaceous	شبیه طوطی
parrotry	طوطی خویی
maraca	طوطی برزیلی
galah	طوطی کاکلی
hen parrot	طوطی ماده
popinjay	طوطی صفت
lory	طوطی استرالیا
parrot like	طوطی وار
parrots	طوطی وار گفتن
rote learning	یادگیری طوطی وار
macaw	طوطی دم بلندامریکای جنوبی
cockatoos	طوطی کاکل سفید
cockatoo	طوطی کاکل سفید
kakapo	طوطی زلاند جدید
parroted	طوطی وار گفتن
parrot	طوطی وار گفتن
parroting	طوطی وار گفتن
psittaceous	وابسته بخانواده طوطی
psittaccous	وابسته بخانواده طوطی
paroquet	یکجور طوطی کوچک دم دراز
parrakeet	طوطی کوچک دراز دم وسبز رنگ
lovebird	طوطی سبز وکوچک مرغ عشق
parroter	کسیکه چیزی را طوطی وار یادمیگیرد
parakeets	طوطی کوچک دراز دم وسبز رنگ
parakeet	طوطی کوچک دراز دم وسبز رنگ
popinjay	طوطی سبز رنگ ومنقار وپا قرمز
kaka	طوطی سبز زیتونی رنگ زلاند جدید
lorikeet	طوطی کوچک استرالیایی که از شهد گلهاتغذیه میکند
effluvium	پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
dulls	گرفته
bunged up	قی گرفته
air less	گرفته
addicted	خو گرفته
dullest	گرفته
brumous	مه گرفته
chock full	گرفته
clouded	گرفته
choky	گرفته
gruff	گرفته
muggy	گرفته
dulling	گرفته
fogbound	مه گرفته
dull	گرفته
adopted	گرفته
dulled	گرفته
low-spirited	گرفته
low spirited	گرفته
muzzy	گرفته
fusty	بو گرفته
rancid	بو گرفته
fustiest	بو گرفته
fustier	بو گرفته
duller	گرفته
comate	مه گرفته
darksome	گرفته
accustomed	خو گرفته
hoarser	گرفته
thickest	گرفته
thicker	گرفته
hoarsest	گرفته
pokey	گرفته
uptight	گرفته
mistful	مه گرفته
heartsore	دل گرفته
thick	گرفته
folded in mist	مه گرفته
sombrous	گرفته
hoarse	گرفته
derivative	گرفته شده
divorcees	زن طلاق گرفته
derivatives	گرفته شده
airless	گرفته یا دم کرده
verminous	شپش گرفته
tristful	گرفته محزون
divorcee	زن طلاق گرفته
poky	گرفته دلگیر
began	دست گرفته
rainy	تر رگبار گرفته
hoarsely	بطور گرفته
Are you kidding ? Are you being funny?	شوخیت گرفته ؟
pokier	گرفته دلگیر
pokiest	گرفته دلگیر
triste	گرفته محزون
to d. itself	گرفته شدن
smoky	دود گرفته
aeruginous	زنگ گرفته
blear	گرفته وتاریک
blear eyes	چشمان قی گرفته
in mourning	چرک گرفته
cerated	موم گرفته
i have a secure grasp of it	انرا گرفته ام
drippy	هوای گرفته
caught	گرفته شده
maggoty	کرم گرفته
medalled	مدال گرفته
resolved that ......	تصمیم گرفته شد که
reposing upon	قرار گرفته بر
patinous	کبره گرفته
patinated	زنگار گرفته
on the panel	جزوصورت گرفته
mity	کزم گرفته
mistful	میغ گرفته
addict	خو گرفته معتاد
duller	کندشدن گرفته
dulled	کندشدن گرفته
measly	کرم گرفته
dullest	کندشدن گرفته
dulling	کندشدن گرفته
dulls	کندشدن گرفته
rheumatic	رماتیسم گرفته
filmy	غبار گرفته
filmiest	غبار گرفته
filmier	غبار گرفته
fonder	انس گرفته
fond	انس گرفته
dull	کندشدن گرفته
leaded	سرب گرفته
addicts	: خو گرفته معتاد
wont	خو گرفته عادت
solemn	گرفته موقرانه
fondest	انس گرفته
eerie	ترساننده گرفته
cut nails	ناخنهای گرفته یا چیده
patinous	زنگارگرفته جرم گرفته
malty	خو گرفته به ابجو خوری
mossy	خزه گرفته باتلاقی
followed by <adj.>	دنباله گرفته شده با
assumed	بخود گرفته عاریتی
nidicolous	در اشیانه قرار گرفته
game	شکار گرفته شده
funky	بوی ناه گرفته
my time is occupied	وقتم گرفته است
mucid	بوزک زده بو گرفته
skimmed milk	شیرخامه گرفته ورقیق
included	دور گرفته شده
She was depressed.	دلش گرفته بود
foul house	چشمی گرفته لنگر
to be tuned in to a channel	کانالی را گرفته باشند
low-key	دارای صدای گرفته
low key	دارای صدای گرفته
My left leg is in plaster .	پای چپ؟ را گچ گرفته اند
He was choking .	گلویش گرفته بود
underlying	در زیر قرار گرفته
putrid flesh	گوشت گندیده یا بو گرفته
i had been caught	گرفته شده بودم
skim milk	شیرخامه گرفته ورقیق
AC	گرفته شده است
in contemplation	درنظر گرفته شده
skim	شیر خامه گرفته
skimmed	شیر خامه گرفته
skims	شیر خامه گرفته
lour	گرفته شدن عبوس
sultrily	بطور دم گرفته یا گرم
lowers	هوای گرفته وابری
lour	هوای گرفته وابریwerewolf
lowering	هوای گرفته وابری
lowered	هوای گرفته وابری
lower	هوای گرفته وابری
integrated intensity	شدت انتگرال گرفته شده
jugate	روی هم قرار گرفته جفت
applique	مورد استفاده قرار گرفته
bloods hot eyes	چشمان قرمز و خون گرفته
hard bitten	سخت گاز گرفته شده
capsulate	درمحفظه یاحفره قرار گرفته
captured material	وسایل گرفته شده از دشمن
woofer	دارای صدای کوتاه و گرفته
he drives a roaring trade	کارش خوب گرفته است
blink	نادیده گرفته نگاه مختصر
designed	در نظر گرفته شده مخصوص
throatier	دارای صدای گرفته وخشن
we are beset with dangers	خطرها ما را فرا گرفته اند
subereous	از چوب پنبه گرفته شده
throaty	دارای صدای گرفته وخشن
blinked	نادیده گرفته نگاه مختصر
blinks	نادیده گرفته نگاه مختصر
tried	در محک ازمایش قرار گرفته
throatiest	دارای صدای گرفته وخشن
oppressed	تحت ستم قرار گرفته
blighted	زنگ زده شپشه گرفته
she had him in her pocket	خوب جلوش را گرفته بود
borrowed money	پول قرض گرفته شده
weanling	کودک تازه از شیر گرفته
pokerface	قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
semidiurnal	در نصف روز انجام گرفته
it follows necessarily that	ناچار این نتیجه گرفته میشود
bluest	مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
Silence prevailed every where.	سکوت همه جا را فرا گرفته بود
arrowroot	نشاستهای که ازریشه اوروت گرفته میشود
bluer	مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
blue	مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
leach [liquid formed by leaching]	مایعی که از صافی گرفته شده [شیمی]
leachate	مایعی که از صافی گرفته شده [شیمی]