Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 125 (7 milliseconds)
English
Persian
he was overtake by a storm
طوفانی باودر رسید
Other Matches
to pay against receipt
در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن
peakiest
طوفانی
peaky
طوفانی
peakier
طوفانی
pecky
طوفانی
heavy weather
هوای طوفانی
foul
خلاف طوفانی
fouls
خلاف طوفانی
foulest
خلاف طوفانی
fouled
خلاف طوفانی
fouler
خلاف طوفانی
it storms
هوا طوفانی است
we had a stormy passage
یک سفر طوفانی داشتیم
windier
باد خور طوفانی
windiest
باد خور طوفانی
windy
باد خور طوفانی
heaving
رقص ناو در هوای طوفانی
diluvial
وابسته به طوفان نوح طوفانی
inclement weather
هوای بسیار سرد یا طوفانی
diluvian
وابسته به طوفان نوح طوفانی
mammatocumulus
ابر طوفانی کومولوس یاکومولواستراطوس
feeding storm
طوفانی که پیوسته برسختی ان افزوده میشد
snug down
امادگی قبل از ورود به دریای طوفانی
corposant
گلولههای روشنایی که گاهی درهوای طوفانی بردکلهای کشتی دیده م
due date
سر رسید
quittance
رسید
receipt statement
رسید
when it came to a push
رسید
maturity
سر رسید
receipts
رسید
receipt
رسید
world came that
خبر رسید که
summer is in
تابستان رسید
scrip
رسید موقتی
it crossed my mind
بنظرم رسید
the post has come
پست رسید
official receipt
رسید رسمی
quittance
رسید مفاصا
It occurred to me.
به نظرم رسید.
to a receipt
رسید گرفتن
It came home to me.
به نظرم رسید.
It came home to me.
به فکرم رسید.
It's over.
به پایان رسید.
It crossed my mind.
به نظرم رسید.
What time do we arrive?
کی خواهیم رسید؟
chitty
یادداشت-رسید
warehouse receipt
رسید انبار
It occurred to me.
به فکرم رسید.
to fall due
سر رسید شدن
It crossed my mind.
به فکرم رسید.
certificate of receipt
گواهی رسید
binder
رسید بیعانه
receipt
قبض رسید
dock warrant
رسید لنگرگاه
matured
سر رسید شده
hand receipt
رسید دستی
dock receipt
رسید لنگرگاه
receipts
قبض رسید
voucher
قبض رسید
vouchers
قبض رسید
debit note
رسید بدهکار
binders
رسید بیعانه
acknowledgements
اعلام وصول رسید
data fright receipt
رسید اماری حمل
data freight receipt
رسید اماری حمل
clean receipt
رسید بی قید و شرط
appropriation receipt
رسیدسپرده رسید اعتبار
He was sick to death . He was fed up to the back teeth .
جانش به لب آمد ( رسید )
air mail receipt
رسید پست هوایی
At this point of the conversation.
صحبت که به اینجا رسید
We just received word that . . .
هم اکنون اطلاع رسید که …
acknowledgments
اعلام وصول رسید
appropriation receipt
رسید سپرده قانونی
dock warrant
رسید انبار بارانداز
the hour has struck
موقع بحران رسید
i am through with my work
کارم به پایان رسید
he thought out a plan
فکری بنظرش رسید
receipt
دریافت رسید دادن
it received royal assent
به توشیح ملوکانه رسید
receipt
رسید پیام دریافت شد
it was signed by his majesty the shah
به توشیح همایونی رسید
mate's receipt
رسید معاون ناخدا
mate's receipt
رسید کاپیتان کشتی
receipts
دریافت رسید دادن
i am in receipt of your letter
نامه شما به من رسید
acknowledgement
اعلام وصول رسید
railway receipt
رسید راه اهن
At that point
[stage]
, ...
وقتی که موقعش رسید...
receipts
رسید پیام دریافت شد
point of intersection
نقطه بهم رسید
He arrived in the nick of time .
درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
found shipment
کالای بدون بارنامه یا رسید
now and then a guest w come
گاه گاهی میهمانی می رسید
forwarder's receipt
رسید متصدی حمل و نقل
It changed hands a few times before I got it.
چند دست گشت تا به من رسید
The train was 10 minutes late.
قطار 10 دقیقه دیر رسید
The train came in on time .
قطار به موقع رسید ( سروقت )
I heard a sound .
صدائی به گوشم خورد( رسید )
The negotiations were successful ( inconclusive ) .
مذاکرات به نتیجه رسید ( نرسید )
offenders will be punished
متخلفین بکیفر خواهند رسید
bill falls due on
تاریخ سر رسید اسناد مدت دار
the bill will mature to morrow
سر رسید پرداخت ان قبض فردا است
A solution suddenly proffered itself.
ناگهان راه حلی به نظر رسید.
the bill is overdraw
سر رسید برات منقضی شده است
The project was terminated as of July 1.
پروژه از اول ژولیه به پایان رسید.
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem.
مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
deferred liability
بدهیی که درسر رسید پرداخت نشده است
Luchily for me the train was late.
خوش شانسی آوردم قطار دیر رسید
processes
تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
process
تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
date of grace
مدت مجاز برای پرداخت سفته و برات پس از سر رسید
he muddled through
بدون هیچ زرنگی یا مهارت بمقصود خود رسید
to bite the bullet
<idiom>
باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
clearing a bill
محاسبه سر رسید برات پرداخت مبلغ برات و تصفیه حساب مربوط به ان
It wI'll eventually pay off.
با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
freiht all kinds
رسید اماری حمل انواع هزینه حمل
privacy act of
قانونی که در کنگره آمریکا برای منظم کردن ذخیره داده در پایگاه های داده آژانس فدرالی به تصویب رسید
loops
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
looped
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
statute of fraud
قوانین ضد کلاهبرداری قوانینی که در سال 7761میلادی در زمان چارلزیازدهم در انگلستان به تصویب رسید و هدف اصلی ان جلوگیری از گواهی دروغ و پیمان شکنی و استفاده نامشروع از عدم حضور ذهن گواهان در محکمه بود
he inherited a large fortune
دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
wilco
پیام را اجرامی کنم پیام رسید اجرا می کنم
dock receipt
قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com