Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English
Persian
precarious
عاریهای بسته بمیل دیگری مشروط بشرایط معینی مشکوک
Other Matches
bond
سندی که به موجب ان خود ووارث و اوصیا و مباشرین امورش را به پرداخت مبلغ معینی به دیگری متعهد میکند
delays
یچ بسته به دیگری عبور میکند
delay
یچ بسته به دیگری عبور میکند
delaying
یچ بسته به دیگری عبور میکند
hops
مسیر بسته داده که از یک سرور به دیگری می رود
hop
مسیر بسته داده که از یک سرور به دیگری می رود
hopping
مسیر بسته داده که از یک سرور به دیگری می رود
hopped
مسیر بسته داده که از یک سرور به دیگری می رود
nothing loath
بمیل
standardizing
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardises
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardised
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardising
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizes
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardize
بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
on cne's own initiative
بمیل خود
adlib
بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
devisor
کسیکه بمیل خویش چیزی رابدیگری بارث می گذارد مورث
subrogate
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
letter
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
to pass one's word for another
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
packet
بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
packets
بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
piracy
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
packaging
ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
of ones own accord
بخواهش خود بمیل خود
obscure
مشکوک
obscured
مشکوک
obscurer
مشکوک
esoteric
مشکوک
fishy
مشکوک
skeptic
مشکوک
obscures
مشکوک
dubitable
مشکوک
obscurest
مشکوک
obscuring
مشکوک
uncertainly
مشکوک
uncertain
مشکوک
precarious
<adj.>
مشکوک
unsuspected
نا مشکوک
suspicious
مشکوک
in dispute
مشکوک
impeachable
مشکوک
questionable
مشکوک
touch and go
مشکوک
open to question
<adj.>
مشکوک
doubtful
مشکوک
child window
پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
gift wrap
بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
adjutantship
معینی
dubious
مورد شک مشکوک
dubiously
بطور مشکوک
suspecta
مشکوک شدن
dubitable
مورد شک مشکوک
problematically
بطور مشکوک
toss-up
مسئله مشکوک
to admit of d
مشکوک بودن
obscurest
مشکوک ساختن
left-handed
دورو مشکوک
obscuring
مشکوک ساختن
questionable results
نتایج مشکوک
toss up
مسئله مشکوک
ambiguity
سخن مشکوک
ambiguities
سخن مشکوک
doutful category
کشتی مشکوک
obscure
مشکوک ساختن
obscured
مشکوک ساختن
vacillatory
مردد مشکوک
obscures
مشکوک ساختن
obscurer
مشکوک ساختن
suspected
مشکوک مظنون
subjects
مشروط
subjecting
مشروط
pending
مشروط
provisional
مشروط
subjected
مشروط
provided
مشروط
subject
مشروط
conditional
مشروط
contingent
مشروط
qualified
مشروط
limited
مشروط
eventual
مشروط
person in whose favor a condition is mad
مشروط له
conditioned
مشروط
contingents
مشروط
adjutancy
معینی معاونت
multicast packet
بسته داده که به آدرسهای شبکه انتخاب شده ارسال میشود. یک بسته راه دور به تمام ایستگاههای شبکه فرستاده میشود
bad dept
طلب مشکوک الوصول
to become suspected
مشکوک
[مظنون]
شدن
it is of doubtful proveance
مبدا ان مشکوک است
suspect battery
اتشبار مشکوک دشمن
doubtful account
طلب مشکوک الوصول
shady
سایه افکن مشکوک
questionable
سوال برانگیز مشکوک
conditional confession
اقرار مشروط
providing
مشروط بر اینکه
dirty bill od lading
بارنامه مشروط
conditional contract
عقد مشروط
probationers
عفو مشروط
conditional discharge
ازادی مشروط
subject to being unsold
مشروط براینکه
conditional order
سفارش مشروط
provisional
شرطی مشروط
conditional probability
احتمال مشروط
probation
ازادی مشروط
probationer
عفو مشروط
provided
مشروط به انکه
paroles
ازادی مشروط
contingent
تصادفی مشروط
on probation
در آزادی مشروط
paroled
ازادی مشروط
parole
ازادی مشروط
absolute
<adj.>
غیر مشروط
estate at will
اجاره مشروط
inalienable
<adj.>
غیر مشروط
indispensable
<adj.>
غیر مشروط
inevitable
<adj.>
غیر مشروط
unalienable
<adj.>
غیر مشروط
unalterable
<adj.>
غیر مشروط
conditionally
بطور مشروط
contingents
تصادفی مشروط
absolute
غیر مشروط
paroling
ازادی مشروط
claused bill og exchange
بارنامه مشروط
plea
وعده مشروط
pleas
وعده مشروط
unconditional
غیر مشروط
foul bill of lading
بارنامه مشروط
absolutes
غیر مشروط
qualified endorsement
فهرنویسی مشروط
condition
مشروط کردن
cost plus
بعلاوه سود معینی
inbound
محصور در حدود معینی
station
درپست معینی گذاردن
stations
درپست معینی گذاردن
ageless
بدون عمر معینی
he is at a loose end
کار معینی ندارد
stationed
درپست معینی گذاردن
doubtful
ترکش مشکوک مورد تردید
brassage
هزینه مشکوک نمودن شمش
inquests
بازجویی و تحقیق در موردمرگهای مشکوک
inquest
بازجویی و تحقیق در موردمرگهای مشکوک
apocryphal
دارای اعتبار مشکوک ساختگی
on approval
مشروط به رضایت خریدار
probatory
دال بر اثبات مشروط
extra good time
معافی مشروط از زندان
probationary period
دوره ازادی مشروط
probative
دال بر اثبات مشروط
restrictive indorsement
فهر نویسی مشروط
sub modo
مشروط یا مضیق یا مقید
conditional race
مسابقه مشروط با ارابه
concurring opinion
رای موافق مشروط
local option
اختیار تعیین محل معینی
modeled
مطابق مدل معینی در اوردن
emplace
در محل معینی قرار دادن
models
مطابق مدل معینی در اوردن
modelled
مطابق مدل معینی در اوردن
standardised
مطابق درجه معینی دراوردن
standardising
مطابق درجه معینی دراوردن
model
مطابق مدل معینی در اوردن
standardises
مطابق درجه معینی دراوردن
predecease
پیش ازواقعه معینی مردن
head for
به سمت معینی در حرکت بودن
orb
بدور مدار معینی گشتن
standardizing
مطابق درجه معینی دراوردن
orbs
بدور مدار معینی گشتن
standardize
مطابق درجه معینی دراوردن
tonner
کامیون دارای فرفیت معینی
standardizes
مطابق درجه معینی دراوردن
calibrating
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
term insurance
بیمه در موردمخاطره برای مدت معینی
protraction
نقشه کشی طبق مقیاس معینی
calibrated
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrates
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
cover drive
ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
calibrate
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
tonner
کشتی دارای تعداد معینی فرفیت
The suspected offender
[perpetrator]
is a previously respectable father.
پدری تا به حال محترم مشکوک به جرم است .
deferred dividened
سودی که پرداخت ان مشروط به شرطی باشد
Payment on delivery of goods.
پرداخت هنگام ( مشروط به ) تحویل کالا
off break
کسب امتیاز معینی در ضربه به سمت راست
blood counts
شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
the
حرف تعریف برای چیز یاشخص معینی
blood count
شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
section hand
کارگرعضو دسته معینی ازکارگران راه اهن
cover point
محل بازیگر در نقطه معینی دور از توپزن
capias
حکم یا امریه دائر بر توقیف شخص معینی
dimension stock
چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
goods on approval
تحویل کالا به شرط قبولی کالاهای مشروط
slated items
مواد سوختی قوال و بسته بندی شده مواد سوختی یک جاو در بسته
linebreeding
پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
stage set
تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
camporee
اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی
time zone
منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
forty one billiard
بیلیارد کیسه دار که هربازیگر شماره معینی دارد
time zones
منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
phonotypy
چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com