English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English Persian
acylating agent عامل اسیل دار کننده
Other Matches
cyanogen agent عامل لخته کننده خون عامل شیمیایی سیانوژن
blood agent عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
triacyl glycerol تری اسیل گلیسرول
blowing agent عامل پف کننده
reducer عامل کم کننده
emulsifier عامل امولسیون کننده
disperser عامل امولسیون کننده
wetting agent عامل خیس کننده
emulsifiers عامل امولسیون کننده
resolving agent عامل تفکیک کننده
cooling agent عامل سرد کننده
thickening agent عامل غلیظ کننده
determinant عامل تعیین کننده
determinants عامل تعیین کننده
reductant عامل احیا کننده
emulsifying agent عامل امولسیون کننده
incapacitating agent عامل بیهوش کننده
emulsifor عامل امولسیون کننده
limiting factor عامل محدود کننده
detonating agent عامل منفجر کننده
fluorinating agent عامل فلوئوردار کننده
choking agent عامل خفه کننده
complexing agent عامل کمپلکس کننده
sequestering agent عامل منزوی کننده
chlorinating agent عامل کلردار کننده
destabilizer عامل بی ثبات کننده
counter agent عامل خنثی کننده
confusion agent عامل گیج کننده
friedel crafts acylation اسیل دار کردن فریدل-کرافتسcruller
acyl oxygen fission گسسته شدن پیوند اسیل-اکسیژن
acetylizing agent عامل استیل دار کننده
acetylating agent عامل استیل دار کننده
alkylation agent عامل الکیل دار کننده
preventive عامل ممانعت جلوگیری کننده
alkylating agent عامل اکلیل دار کننده
destructor منفجر کننده عامل انفجاری
degreasing agent عامل پاک کننده روغن
bargaining chip عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
bargaining chips عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
disk operating system کنترل کننده دیسک خوان سیستم عامل دیسک
reserved character حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
liquefacient عامل موجب ترشح ترشح کننده
actuator محرک بازوی عامل مکانیسم عامل
sysgen فرایند تغییر سیستم عامل عمومی دریافت شده ازفروشنده به سیستم مناسبی که نیازهای یکپارچه استفاده کننده را براورده می سازدتولید سیستم
capital intensive goods کالاهایی که سهم عامل سرمایه در انها بیش از سهم عامل کار یا سایر عوامل تولید است
derived demand تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
shell نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shelling نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shells نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
oasis یک سیستم عامل چند استفاده کننده که در چندین سیستم ریزکامپیوتر استفاده می گردد
oases یک سیستم عامل چند استفاده کننده که در چندین سیستم ریزکامپیوتر استفاده می گردد
piggyback سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
class a agent officer افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
piggybacks سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
com file در سیستم عاملهای PC مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان کننده این است که فایل حاوی کد ماشین است به صورت دودویی وتوسط سیستم عامل قابل اجراست
EXE file در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
MS DOS سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده روی دیسک را مدیریت میکند و خروجی و ورودی کاربر را نمایش میدهد.DOS-MS سیستم عامل تک کاربر و تک کار کاره است و توسط واسط خط دستور در کنترل میشود
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
vasomotor اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
del credere وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
interceptors هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptor هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
makgi boowi نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
changer دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
steam fitter نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
parameter عامل
functionery عامل
operatives عامل
operative عامل
principals عامل
acting عامل
factor عامل
doer عامل
doers عامل
procurator عامل
procurators عامل
parameters عامل
coagent هم عامل
factors عامل
element عامل
elements عامل
agencies عامل
agency عامل
attorneys عامل
propellent عامل
principal عامل
agent representative عامل
operating عامل
action عامل
actions عامل
attorney عامل
agent عامل
assignee عامل
device عامل
operators عامل
devices عامل
propellants عامل
propellant عامل
operator عامل
v factor عامل وی
agents عامل
active عامل
operant عامل
fixing agent عامل تثبیت
reactor عامل واکنش
noises عامل مخل
coefficient عامل مشترک
fusing agent عامل ذوب
absorbing agent عامل جذب
addition agent عامل افزودنی
noise عامل مخل
common factor عامل مشترک
operating system/ سیستم عامل دو
aborticide عامل سقط
characteristic action عامل مشخصه
operating handle دستگیره عامل
precipitating factor عامل اشکارساز
precipitant عامل رسوب
general factor عامل عمومی
sense organ عامل احساس
adhesion agent عامل چسبندگی
mouthpiece سخنگو عامل
executive agent عامل اجرایی
igniting agent عامل احتراق
galactogogue عامل شیرزایاشیرافزا
leavens عامل کارگر
agents عامل اطلاعاتی
leavening عامل کارگر
leaven عامل کارگر
masking agent عامل پوشاننده
unique factor عامل یگانه
demasking agent عامل عریانساز
factors عامل مشترک
interleave factor عامل جاگذاری
oxidizing agent عامل اکسیداسیون
depressant عامل پریشانی
firing device عامل منفجرکننده
disbursing officer افسر عامل
developer agent عامل فهور
oxidizing agent عامل اکسنده
parasiticide عامل طفیلی کش
prime movers عامل محرک کل
insurance agent عامل بیمه
prime mover عامل محرک کل
foaming agent عامل کف زای
accountable disbursing officer افسر عامل
press عامل موثر
presses عامل موثر
combination influence عامل ترکیبی
factor عامل مشترک
absorbent عامل جذب
active element عنصر عامل
active material مواد عامل
factorization عامل بندی
factoring agent عامل تنزیل
factoring عامل یابی
factor of safety عامل اطمینان
factor of safety عامل تامین
factor of production عامل تولید
impelent عامل محرک
active defense دفاع عامل
active defense پدافند عامل
acid function عامل اسیدی
reducing agent عامل کاهنده
dispersing agent عامل پاشنده
passives غیر عامل
passive غیر عامل
self execuiting عامل فی نفسه
acting company شرکت عامل
extrinsic factor عامل خارجی
coefficients عامل مشترک
safety factor عامل تامین
human factor عامل انسانی
lacrimatory factor عامل اشک زا
operating systems سیستم عامل
mouthpieces سخنگو عامل
preventive عامل جلوگیری
blister agent عامل تاول زا
potential عامل بالفعل
potential عامل بالقوه
bleaching agent عامل رنگبر
releasing agent عامل رهاکننده
psychochemical agent عامل عصبی
operating agency شعبه عامل
distractor عامل حواسپرتی
be-all and end-all عامل عمده
biological agent عامل میکربی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com