English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
factor of safety عامل اطمینان
Search result with all words
UA نرم افزاری که اطمینان حاصل میکند که پیام پستی اطلاعات ابتدایی صحیح دارد و سپس آنرا به عامل ارسال می فرستدتا پیام را به مقصد بفرستد
Other Matches
cyanogen agent عامل لخته کننده خون عامل شیمیایی سیانوژن
confident test ازمایش قابلیت اطمینان ازمایش اطمینان از عمل یکان
reserved character حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
actuator محرک بازوی عامل مکانیسم عامل
reliability اطمینان قابلیت اطمینان
capital intensive goods کالاهایی که سهم عامل سرمایه در انها بیش از سهم عامل کار یا سایر عوامل تولید است
derived demand تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
shells نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shell نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shelling نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
class a agent officer افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
piggyback سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
blood agent عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
piggybacks سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
EXE file در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
MS DOS سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده روی دیسک را مدیریت میکند و خروجی و ورودی کاربر را نمایش میدهد.DOS-MS سیستم عامل تک کاربر و تک کار کاره است و توسط واسط خط دستور در کنترل میشود
certitude اطمینان
instable بی اطمینان
fideism اطمینان
confidence limit حد اطمینان
trust اطمینان
affiance اطمینان
trusted اطمینان
assuredness اطمینان
certes اطمینان
certainty اطمینان
certainties اطمینان
security اطمینان
confidences اطمینان
surety اطمینان
trusts اطمینان
sureties اطمینان
assurances اطمینان
trustingly با اطمینان
assurance اطمینان
confidence اطمینان
safety اطمینان
aplomb اطمینان بخود
assures اطمینان دادن
trustful معتمد اطمینان
assuring اطمینان دادن
reassurance اطمینان مجدد
reassurance اطمینان افرینی
valid قابل اطمینان
confide اطمینان کردن
assure اطمینان دادن
trusty اطمینان بخش
safety belts کمربند اطمینان
solids قابل اطمینان
safety belt کمربند اطمینان
confided اطمینان کردن
confides اطمینان کردن
solid قابل اطمینان
reliable قابل اطمینان
ensure اطمینان یافتن
safety-valve دریچه اطمینان
safety-valves دریچه اطمینان
uncertainties عدم اطمینان
uncertainty عدم اطمینان
accredits اطمینان کردن
accrediting اطمینان کردن
confidingly از روی اطمینان
ensured اطمینان یافتن
ensures اطمینان یافتن
insurance stockage ذخیره اطمینان
fire escapes پلکان اطمینان
liable قابل اطمینان
confidence limits حدود اطمینان
insuring اطمینان یافتن
insures اطمینان یافتن
dependable قابلیت اطمینان
ensuring اطمینان یافتن
accredit اطمینان کردن
reassurances اطمینان مجدد
fire escape پلکان اطمینان
safety hook قلاب اطمینان
safety glass شیشه اطمینان
safety fuse فیوز اطمینان
safe valve دریچه اطمینان
relief valve شیر اطمینان
quality assurance اطمینان از کیفیت
positiveness قطعیت اطمینان
play up اطمینان دادن به
overconfidence اطمینان بیش از حد
limits of confidence حدود اطمینان
level of confidence سطح اطمینان
interval confidence دامنه اطمینان
interval confidence فاصله اطمینان
safety lamp چراغ اطمینان
safety plug پولک اطمینان
reliability قابلیت اطمینان
failure safety قابلیت اطمینان
unreliability عدم اطمینان
unpromising غیرقابل اطمینان
sicker قابل اطمینان
truster اطمینان کننده
reliability قابل اطمینان
reliability قابلیت اطمینان
safety valve دریچه اطمینان
i'll warrant اطمینان میدهم
figure on اطمینان داشتن
cretain تاحدی اطمینان
assuror اطمینان دهنده
bleeder valve شیر اطمینان
assurable قابل اطمینان
coniviction عقیده اطمینان
confidence level درجه اطمینان
assurance factor ضریب اطمینان
confidence interval فاصله اطمینان
confidence coefficicent ضریب اطمینان
confidence belt کمربند اطمینان
coefficient of safety ضریب اطمینان
assurer اطمینان دهنده
reputable قابل اطمینان
factor of safety ضریب اطمینان
reassurances اطمینان افرینی
dependability قابلیت اطمینان
fiducial interval فاصله اطمینان
checked اطمینان از صحت چیزی
check اطمینان از صحت چیزی
checks اطمینان از صحت چیزی
ultimate factor of safety ضریب اطمینان اختیاری
I am positive that ... من اطمینان کامل دارم که ...
qualm عدم اطمینان بیم
trusty موتمن مورد اطمینان
area of uncertainity منطقه عدم اطمینان
safest صحیح اطمینان بخش
mistrusting اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusted اطمینان نکردن به فن داشتن
reassured دوباره اطمینان دادن
reassures دوباره اطمینان دادن
fiduciary اطمینان بخش ثقه
reasure دوباره اطمینان یا قوت
safe صحیح اطمینان بخش
safer صحیح اطمینان بخش
safe yield بده قابل اطمینان
safes صحیح اطمینان بخش
misgivings عدم اطمینان ترس
misgiving عدم اطمینان ترس
reassure دوباره اطمینان دادن
mistrust اطمینان نکردن به فن داشتن
qualms عدم اطمینان بیم
mistrusts اطمینان نکردن به فن داشتن
persuasion اطمینان عقیده دینی
persuasions اطمینان عقیده دینی
trusts اطمینان پشت گرمی
trusted اطمینان پشت گرمی
trust اطمینان پشت گرمی
reliability قابلیت اطمینان اعتبار
quality assurance عملیات اطمینان از کیفیت جنس
persuasions نظریه یا عقیده ازروی اطمینان
trut اطمینان داشتن توکل کردن
unreliable غیر قابل اطمینان نامعتبر
accredit مورد اطمینان بودن یا شدن
bleeder type steam engine ماشین بخار با شیر اطمینان
i assured him of that به او در این باره اطمینان دادم
i reckon اطمینان به دوستی کسی داشتن
persuasion نظریه یا عقیده ازروی اطمینان
i rely or your secrecy من به رازداری شما اطمینان میکنم
vouch اطمینان دادن تایید کردن
anti flood valve شیر اطمینان مانع طغیان
avouch اقرار کردن اطمینان دادن
accrediting مورد اطمینان بودن یا شدن
dependable قابل اطمینان مورد اعتماد
swear by <idiom> کاملا از چیزی اطمینان داشتن
to believe in somebody [something] اطمینان داشتن به کسی [چیزی]
accredits مورد اطمینان بودن یا شدن
controlling اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
controls اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
confidence man کسی که از اطمینان دیگرسوء استفاده میکند
control اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
authentication اطمینان از اینکه چیزی صحیح است
I'm sure we can come to some arrangement. من اطمینان دارم که ما می توانیم به توافقی برسیم .
sail in با جدیت و اطمینان بکاری مبادرت کردن
mistrustfully ازروی بدگمانی از روی عدم اطمینان
life is not worth an hour's p ساعتی هم نمیتوان به زندگی اطمینان داشت
maintains اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
maintain اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
bank on <idiom> اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
measure عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
chunking along عملکرد یک برنامه طویل الاجراو قابل اطمینان
maintained اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars. هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
balance روش اطمینان یافتن از هم سطح بودن در انتهای دو ستون
arithmetic عملیات محاسباتی مجدد برای اطمینان از صحت نتیجه
balances روش اطمینان یافتن از هم سطح بودن در انتهای دو ستون
acatalectic قاضی یاشخصی که نمیتواند به صحت امری اطمینان حاصل کند
tests اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
tested اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
aligned ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
aligning ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
verification بررسی هرکلیدبرای اطمینان ازاعتبار آن برای یک برنامه کاربردی خاص
align ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
aligns ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
aligner وسیلهای که از صاف بودن کاغذ در چاپگر اطمینان حاصل میکند
test اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
synchronising اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
synchronises اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
synchronize اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
synchronised اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com