Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
magnification factor
عامل درشت نمایی
Other Matches
magnification
درشت نمایی
magnifications
درشت نمایی
boldfacing
درشت نمایی
lateral magnifying power
درشت نمایی جانبی
magnifications
بزرگ سازی درشت نمایی
powering
درشت نمایی قدرت دوربین
powered
درشت نمایی قدرت دوربین
power
درشت نمایی قدرت دوربین
powers
درشت نمایی قدرت دوربین
magnification
بزرگ سازی درشت نمایی
resolution
قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی
resolutions
قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی
spectroscopic binary
دوتایی طیف نمایی دوتایی بیناب نمایی
cyanogen agent
عامل لخته کننده خون عامل شیمیایی سیانوژن
reserved character
حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
actuator
محرک بازوی عامل مکانیسم عامل
close up view
نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
capital intensive goods
کالاهایی که سهم عامل سرمایه در انها بیش از سهم عامل کار یا سایر عوامل تولید است
derived demand
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
shelling
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shells
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shell
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
blood agent
عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
piggyback
سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
piggybacks
سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
class a agent officer
افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
EXE file
در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
shabbiness
نخ نمایی
squalidity
بد نمایی
seediness
بد نمایی
modals
نمایی
modal
نمایی
male protest
نر نمایی
bimodal
دو نمایی
exponential
نمایی
squalidness
بد نمایی
aberration
کج نمایی
effeminacy
زن نمایی
unimodal
یک نمایی
MS DOS
سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده روی دیسک را مدیریت میکند و خروجی و ورودی کاربر را نمایش میدهد.DOS-MS سیستم عامل تک کاربر و تک کار کاره است و توسط واسط خط دستور در کنترل میشود
exponential rate
اهنگ نمایی
playing dead
مرده نمایی
masculine protest
نرینه نمایی
master stroke
هنر نمایی
foreshortening
کوته نمایی
tokenism
نمونه نمایی
slow motion
کند نمایی
notoriety
انگشت نمایی
pearliness
مروارید نمایی
pleading
برهان نمایی
pretentiousness
خود نمایی
prewetting
پیش تر نمایی
exponential distribution
توزیع نمایی
puppydom
خود نمایی
maculation
ملوث نمایی
characterization
منش نمایی
holographic image
نمایی از شی سه بعدی
exponential rate
نرخ نمایی
exponential function
تابع نمایی
exponential curve
منحنی نمایی
exponent bias
پیشقدر نمایی
illusionism
عمق نمایی
illusionism
سه بعد نمایی
dichroism
دو رنگ نمایی
death feigning
مرده نمایی
data display
داده نمایی
ostentation
خود نمایی
grandiosity
بزرگ نمایی
transparency
پشت نمایی
transparencies
پشت نمایی
puppyhood
خود نمایی
sanctimony
مقدس نمایی
sightliness
خوش نمایی
showiness
خود نمایی
saber rattling
قدرت نمایی
transparecy
پشت نمایی
grins
دندان نمایی
grinning
دندان نمایی
verisimilitude
راست نمایی
magnifications
بزرگ نمایی
transparence
پشت نمایی
sanctified airs
مقدس نمایی
sanctimoniousness
مقدس نمایی
spectroscopy
طیف نمایی
flares
خود نمایی
flare
خود نمایی
exhibitionism
عورت نمایی
spectroscopy
بیناب نمایی
grinned
دندان نمایی
magnification
بزرگ نمایی
stereoscopics
برجسته نمایی
grin
دندان نمایی
likelihood
درست نمایی
prink
خود نمایی کردن
characterising
منش نمایی کردن
characterize
منش نمایی کردن
characterized
منش نمایی کردن
characterizes
منش نمایی کردن
parades
خود نمایی کردن
maximum liklihood
درست نمایی بیشینه
characterizing
منش نمایی کردن
masterstroke
هنر نمایی شاهکار
characterises
منش نمایی کردن
characterised
منش نمایی کردن
ebullioscopy constant
ثابت غلیان نمایی
direction indicator
دستگاه جهت نمایی
likelihood ratio
بهر درست نمایی
to prank out oneself
خود نمایی کردن
masterstrokes
هنر نمایی شاهکار
parade
خود نمایی کردن
to cut a dash
خود نمایی کردن
paraded
خود نمایی کردن
parading
خود نمایی کردن
circular dischroism
دو رنگ نمایی دورانی
woolliness
پشم نمایی پرپشمی
time constant of an exponential quantity
ثابت زمانی یک کمیت نمایی
perspectives
عمق نمایی چشم انداز
perspective
عمق نمایی چشم انداز
floating point calculation
محاسبات اعداد نمایی یا علمی
panchromatic emulsion
امولسیون تمام رنگ نمایی
maximum likelihood method
روش حداکثر درست نمایی
pedantic
وابسته به عالم نمایی وفضل فروشی
sandbar
جزیره نمایی که دردهانه رودخانه یا بندر گاه باشد
rough hewn
درشت
coarser
درشت
coarse
درشت
coarsest
درشت
coarse grained
درشت
grosser
درشت
macro generator
درشت زا
rough-hewn
درشت
grained
درشت
sturdier
درشت
sturdiest
درشت
rough
درشت
jumbo
درشت
roughest
درشت
jumbos
درشت
harsh
درشت
harsher
درشت
gross
درشت
harshest
درشت
macro
درشت
grossed
درشت
grosses
درشت
hulking
درشت
grossest
درشت
grossing
درشت
macrosomatic
درشت تن
of a coarse fibre
نخ درشت
majuscular
درشت
sturdy
درشت
magnifier
درشت کن
gruff
درشت
shank
درشت نی
shin bone
درشت نی
abrupt
درشت
tibias
درشت نی
coarse fibred
نخ درشت
crass
درشت
tibia
درشت نی
engross
درشت نوشتن
roughest
درشت ناهموار
exaggerated stereoscopy
درشت نما
magnify
درشت کردن
grit
ماسه درشت
rough
درشت ناهموار
lumped
تکه درشت
boldface
حرف درشت
gaint molecule
درشت مولکول
gritting
ماسه درشت
grits
ارد درشت
cobnut
فندق درشت
costard
سیب درشت
lump
تکه درشت
magnified
درشت کردن
buckshot
ساچمه درشت
gritted
ماسه درشت
coarse gravel
شن درشت دانه
crus
درشت نی ساق
magnifies
درشت کردن
hulking
درشت استخوان
lumps
تکه درشت
magnifying
درشت کردن
bumble bee
زنبور درشت
grained
درشت باف
macromolecule
درشت مولکول
magnifier
درشت نما
macro library
درشت کتابخانه
macro instruction
درشت دستورالعمل
macro instruction
درشت دستور
grosses
درشت بافت
macro difinition
درشت تعریف
brutish
بی شعور درشت
grosser
درشت بافت
grossed
درشت بافت
gross
درشت بافت
macro declaration
درشت اعلان
largest
درشت لبریز
shower
درشت باران
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com