English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
reactor عامل عکس العمل
reactors عامل عکس العمل
Other Matches
divert action عکس العمل متضاد عکس العمل مخالف
cyanogen agent عامل لخته کننده خون عامل شیمیایی سیانوژن
reserved character حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
actuator محرک بازوی عامل مکانیسم عامل
capital intensive goods کالاهایی که سهم عامل سرمایه در انها بیش از سهم عامل کار یا سایر عوامل تولید است
derived demand تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
shells نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shelling نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shell نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
class a agent officer افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
blood agent عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
piggybacks سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
piggyback سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
EXE file در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
commission حق العمل
factorage حق العمل
commissions حق العمل
commission fee حق العمل
commissioning حق العمل
brokerage حق العمل
brokage حق العمل
premium حق العمل
premiums حق العمل
MS DOS سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده روی دیسک را مدیریت میکند و خروجی و ورودی کاربر را نمایش میدهد.DOS-MS سیستم عامل تک کاربر و تک کار کاره است و توسط واسط خط دستور در کنترل میشود
factorage حق العمل کاری
factors حق العمل کار
respond عکس العمل
responded عکس العمل
responds عکس العمل
resilient عکس العمل
factor حق العمل کار
commissioner حق العمل کار
reactive effect عکس العمل
prompt عکس العمل
reactional عکس العمل
commissioners حق العمل کار
reactions عکس العمل
rough and ready سریع العمل
prompted عکس العمل
prompts عکس العمل
reflex force فشارعکس العمل
commission agent حق العمل کار
reaction عکس العمل
commission حق العمل مامور شدن
immediate action عکس العمل فوری
reflex force نیروی عکس العمل
commissioning حق العمل مامور شدن
modulus of subgrade reaction ضریب عکس العمل
coefficient of subgrade reaction ضریب عکس العمل
interaction عکس العمل متقابل
background count عکس العمل تشعشع
actual instruction دستور العمل واقعی
retaliation عکس العمل متقابل
reflexes عکس العمل غیرارادی
reflex عکس العمل غیرارادی
armature reaction عکس العمل ارمیچر
rapid سریع العمل چابک
factor حق العمل کار نماینده
reaction انفعال عکس العمل
reactions انفعال عکس العمل
response عکس العمل به دلیلی
responses عکس العمل به دلیلی
factors حق العمل کار نماینده
commissions حق العمل مامور شدن
repercussion عکس العمل واکنش
pseudoinstruction شبه دستور العمل
on commission بطورحق العمل کاری
reaction curve منحنی عکس العمل
reflexology عکس العمل شناسی
transfer instruction دستور العمل انتقال
reaction equation معادله عکس العمل
reaction force نیروی عکس العمل
latency دوره عکس العمل
n address instruction دستور العمل با N نشانی
reaction time زمان عکس العمل
reaction of support عکس العمل تکیه گاه
return مراجعت کردن عکس العمل
shiping agent حق العمل کار بارگیری کشتی
returns مراجعت کردن عکس العمل
returning مراجعت کردن عکس العمل
returned مراجعت کردن عکس العمل
react عکس العمل نشان دادن
commissions حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commission حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commission حق العمل کاری امانت فروشی
reacted عکس العمل نشان دادن
reacting عکس العمل نشان دادن
commissioning حق العمل کاری امانت فروشی
commissioning حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
reacts عکس العمل نشان دادن
commissions حق العمل کاری امانت فروشی
responsive دارای عکس العمل سریع جواب گو
backlash عکس العمل سیاسی واکنش شدید
acoustic circuit مدار عکس العمل انفجار صوتی
boomeranging عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranged عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomerangs عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
triggerman ادمکش سریع العمل درمیان جماعت اوباش
boomerang عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
deadbeats زدن ضربه بدون برگشت وعکس العمل
deadbeat زدن ضربه بدون برگشت وعکس العمل
operation درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود
antigen مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
antigens مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
interactive پردازش آن و اعمال عکس العمل بلاد رنگ روی آن
reaction time زمان اماده شدن یکان برای عکس العمل به دستورات
del credere ضمانت فروشنده حق العمل کار نسبت به معتبر بودن خریدار
dummies محصول کپی برای بررسی عکس العمل مشتری به طرح
dummy محصول کپی برای بررسی عکس العمل مشتری به طرح
anthropomorphic software نرم افزاری که به آنچه کاربر می گوید عکس العمل نشان میدهد
reactionpropulsion سیستم پرتاب جت با استفاده از نیروی عکس العمل گازهای خروجی از یک لوله
interactive سیستم نمایش که قادر به عکس العمل نشان دادن به ورودی مختلف کاربر است
hydrofoils سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
hydrofoil سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
commision agent نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
fire fighting عکس العمل نسبت به اتش دشمن مبارزه با اتش سوزی
fail safe ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail-safe ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
attorneys عامل
procurator عامل
operating عامل
propellants عامل
propellant عامل
device عامل
principal عامل
acting عامل
coagent هم عامل
attorney عامل
parameter عامل
parameters عامل
agent عامل
devices عامل
principals عامل
element عامل
agent representative عامل
doer عامل
actions عامل
action عامل
doers عامل
elements عامل
agents عامل
assignee عامل
procurators عامل
factor عامل
operant عامل
functionery عامل
propellent عامل
operative عامل
agencies عامل
agency عامل
factors عامل
operatives عامل
v factor عامل وی
operators عامل
operator عامل
active عامل
operating handle دستگیره عامل
be-all and end-all عامل عمده
working fluid سیال عامل
insurance agent عامل بیمه
interleave factor عامل جاگذاری
lacrimatory factor عامل اشک زا
potential <adj.> عامل بالقوه
impelent عامل محرک
limiting factor عامل محدودکننده
reactor عامل واکنش
sealant عامل درزگیر
precipitant عامل رسوب
precipitating factor عامل اشکارساز
safety factor عامل تامین
psychochemical agent عامل عصبی
pull device عامل کششی
reducer عامل کم کننده
reducing agent عامل کاهنده
prime movers عامل محرک کل
parasiticide عامل طفیلی کش
prime mover عامل محرک کل
masking agent عامل پوشاننده
unique factor عامل یگانه
structure factor عامل ساختار
operating agency شعبه عامل
operating system/ سیستم عامل دو
sense organ عامل احساس
oxidizing agent عامل اکسیداسیون
self execuiting عامل فی نفسه
oxidizing agent عامل اکسنده
releasing agent عامل رهاکننده
igniting agent عامل احتراق
common factor عامل مشترک
dual agent عامل دو جانبه
biological agent عامل زیستی
biological agent عامل میکربی
executive agent عامل اجرایی
extrinsic factor عامل خارجی
anticrop agent عامل ضد غلات
factor of production عامل تولید
air entraining agent عامل هوادهنده
factor of safety عامل تامین
adhesion agent عامل چسبندگی
bleaching agent عامل رنگبر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com